گنجور

 
کلیم

در شراب صحبت احباب زهر غفلت است

گر به چاه افتد کسی بهتر ز دام صحبت است

منکر آئینه‌اند آن‌ها که اهل عزلت‌اند

خلوتی کابنای جنسی گنجد آنجا کثرت است

با وجود ناتوانی نرگس بیمار او

شوق خون‌ریزیش بیش از آرزوی صحت است

دهر را هم مشرب عزلت‌پسند افتاده است

نیست بی‌وجهی که دایم دشمن جمعیت است

زیور آئینهٔ دل روشنی باشد نه عکس

خانهٔ تاریک را شمعی به از صد صورت است

قدت از پیری کمان شد، گوشه‌ای خوش کن کلیم

از پی خوبان دویدن با عصا بی‌نسبت است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode