در شراب صحبت احباب زهر غفلت است
گر به چاه افتد کسی بهتر ز دام صحبت است
منکر آئینهاند آنها که اهل عزلتاند
خلوتی کابنای جنسی گنجد آنجا کثرت است
با وجود ناتوانی نرگس بیمار او
شوق خونریزیش بیش از آرزوی صحت است
دهر را هم مشرب عزلتپسند افتاده است
نیست بیوجهی که دایم دشمن جمعیت است
زیور آئینهٔ دل روشنی باشد نه عکس
خانهٔ تاریک را شمعی به از صد صورت است
قدت از پیری کمان شد، گوشهای خوش کن کلیم
از پی خوبان دویدن با عصا بینسبت است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به تضاد میان صحبت و تنهایی اشاره دارد. نویسنده میگوید که جمع بودن و گفتگو کردن ممکن است انسان را از غفلت دور کند، ولی عزلت و انزوا نیز به نوعی به نادانی و کماطلاعی میانجامد. افرادی که به عزلت گراییدهاند، در واقع از فهم و درک بسیاری از حقایق خود را محروم کردهاند. همچنین، با وجود ناتوانیها، اشتیاق به زندگی و احساسات عمیقتر از آرزوی سلامتی بیشتر است. به طور کلی، شاعر مفهوم روشنی و آگاهی را به تصویر میکشد و بیان میکند که زندگی کردن در جمع، به رغم مشکلات آن، بهتر از انزوا و تنهایی است.
هوش مصنوعی: در جمع دوستان، نوشیدنی میتواند باعث فراموشی و غفلت شود. اگر کسی به چاه بیفتد، این وضعیت بهتر از آن است که در دام صحبتهای دیگران گرفتار شود.
هوش مصنوعی: افرادی که به تنهایی و انزوا زندگی میکنند، نمیتوانند حقیقت را ببینند. در درون چنین جایی، جایی برای بسیاری از احساسات و تمایلات مختلف وجود دارد.
هوش مصنوعی: با اینکه نرگس بیمار قادر به انجام کارهای زیادی نیست، اما اشتیاق او برای خونریزی و عشق بیشتر از آرزوی بهبودیاش است.
هوش مصنوعی: دنیا بهگونهای شده که افراد به تنهایی زندگی را ترجیح میدهند. این امر بیدلیل نیست؛ زیرا این دنیا همواره در تضاد با جمعآوری افراد است.
هوش مصنوعی: زیور دل مانند روشنایی آئینه است و بهتر است که به جای تصویر تاریک خانه، نور شمعی در دل داشته باشیم، زیرا نور واقعی ارزشمندتر از بسیاری شکلها و صورتهای ظاهری است.
هوش مصنوعی: قد تو به خاطر پیری خم و کمانگونه شده است، اما برای اینکه به زیباییهای خوبان برسی، بهتر است با عصا حرکت نکنی، زیرا این کار بیاحترامی به زیبایی و جوانی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
داغ عشقت بر رخ جانها نشان دولت است
هر که محروم است ازین دولت سزای محنت است
گر بلا افزون فرستی من بدین نعمت هنوز
شکر می گویم که در شکرت مزید نعمت است
از بزرگی گر سگ خود خوانیم که گه رواست
[...]
عشق تو دُرٌی ست کان را جان عاشق قیمت است
هر که نتوانست دادن قیمتش بی همت است
میکنم بی منتی جان را نثار روی دوست
گر قبول افتد ترا بر جان من صد منت است
تو سهیلی، تا کجا تابی و کی طالع شوی
[...]
گر مرا پیش سگانش نیست عزت، دور نیست
حرمت هرکس عزیز من بقدر عزت است
گر پریشان شد دل از زلفش نسیمی! دور نیست
زان که در هریک پریشانیش صد جمعیت است
این همایون خیمه یارب روضهای از جنت است
یا نموداری مگر از کار گاه قدرت است
همچو طاوس فلک در جلوه حسن است از آن
سایه گستر بر زمین همچون همای دولت است
بر زمین هر سو بصد میخ و طنابش بسته اند
[...]
گفت احمد حیدر است از من چو هارون از کلیم
این بیان شرک امر و کمال عزت است
ای که می گویی علی را در نبوت نیست دخل
مشرک امر نبوت نیست حفظ ملت است
شهرتی دارد که چون می رفت از دنیا رسول
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.