بیا که بیتو سیاهی ز چشم روشن شد
ز گریه دیده ما همچو چشم روزن شد
جدا ز لعل لبت جام ماتمی دارد
زدم چو بر لبش انگشت گرم شیون شد
برای سوختن آماده ام چنانکه کسی
اگر بر آتش من آب ریخت روغن شد
قفس بدیده مرغ اسیر تاریکست
چه شد که بام و در او تمام روزن شد
زچاک پیرهن آن بهینه را ببین ای بخت
سری ز خواب برآور که صبح روشن شد
زبسکه بر سر هم ریختیم و سبز نشد
بزیر خاکم تخم امید خرمن شد
خیانت است اگر در ره بهشت نهی
کلیم پای تو هر وقت وقف دامن شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق عشق و دلتنگی اشاره دارد. شاعر از سیاهی و غم خود میگوید که به خاطر لبهای معشوقش دچار ماتمی بزرگ شده است. او برای سوختن و تحمل درد عشق آماده است و وضعیت خود را با تصاویری از قفس و شمع و آتش توصیف میکند. شعر همچنین به امیدهایی که در دل دارد، حتی زمانی که اندوه و ناامیدی بر او غلبه کرده، اشاره میکند. شاعر از خیانت به عشق و بهشت میگوید و به اهمیت وفاداری و تقدس عشق اشاره میکند. در کل، شعر بیانگر تضاد بین عشق، درد و امید است.
هوش مصنوعی: بیا که غم و اندوه در چشمان ما نمایان شده است، به گونهای که اشکهای ما به روشنایی روز مانند شدهاند.
هوش مصنوعی: از لبی که چون لعل میدرخشد، درد و غم را احساس کردم و زمانی که بر لبش انگشت گذاشتم، به یکباره فریاد و نالهاش بلند شد.
هوش مصنوعی: من برای سوختن آمادهام، مانند کسی که اگر بر آتش من آب بریزد، آن آب تبدیل به روغن میشود.
هوش مصنوعی: مرغی که در قفس گرفتار است، در تاریکی به سر میبرد و نمیداند که چرا تمام راههای خروج از قفسش بسته شده و هیچ نوری به آن راه نمییابد.
هوش مصنوعی: از روزنههای پیرهن او، زیباییاش را ببین. ای بخت، از خواب بیدار شو که صبح روشن شده است.
هوش مصنوعی: ما آنقدر تلاش کردیم و زحمت کشیدیم، اما نتیجهای نگرفتیم. اکنون به زیر خاک رفتهام و امیدم به harvest و محصولی بزرگ است.
هوش مصنوعی: اگر کلیم (موسی) را در راه بهشت متوقف کنی، این کار خیانت است؛ زیرا او همیشه باید در حال حرکت و تلاش باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به خاطرم گلهای گشت و دوست دشمن شد
دو دل چو شیر شکر بود سنگ و آهن شد
چو خانه سر کشتست عهد را بنیاد
ز هر طرف که نسیمی وزید روزن شد
مرنج اگر نشدم مضطرب ز آمدنت
[...]
زگریه آینه هر دلی که روشن شد
چو اشک، مردمک حلقه های شیون شد
چراغ روز بود آفتاب در نظرش
ز سرمه دل شب دیده ای که روشن شد
هزار آه شود گر ز دل کشم یک آه
[...]
دگر چراغ که در طور حسن روشن شد؟
که نور وادی ایمن، وبال ایمن شد
ز دیده خون دلم باز عزم دامن کرد
چراغ دیده من مرده بود روشن شد
به کلبهام که دگر فال روشنایی زد؟
[...]
دلم شبی که خیال ترا نشیمن شد
چو آفتاب مرا داغ سینه روشن شد
کدام شمع کند خانه روشنم بیتو!
مرا که پرتو خورشید دود روزن شد
به منع گریه به چشم تر آستین چه نهم
[...]
به روز حشر تو را اگر جحیم مسکن شد
بسوزی ار به تنت از حدید جوشن شد
چرا زبان تو (صامت) ز بیم الکن شد
ز هول حادثه هر دو کون ایمن شد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.