ای خداوندی که باشد نسبت انعام تو
راست با حرص و طمع چون نسبت دست و دهان
دست جودت از جهان، رسم قناعت برفکند
می کند اکنون هما پهلو تهی از استخوان
نقطه شک بر سر دریا نهد ابر از حباب
بحر دستت را اگر روزی ببیند درفشان
همتت می خواست یک را از عدد بیرون کند
گشت آخر وحدت واجب شفاعتخواه آن
کام بخشا، از هجوم قرض خواهان می کشم
آن پریشانی که زر در دست صاحب همتان
منکه چون عیسی مجرد گشته ام از مفلسی
می گریزم از کف ایشان کنون بر آسمان
در زمین صدره فرو رفتم من از شرمندگی
از تهی دستی بدستم نیست اکنون ناخنان
نقد می خواهند از من وجه قرض خویشرا
وین تعدی بین که نستانند از من نقد جان
بسکه هر دم بر سر راه من آیند از غرور
در گمان افتم، که معشوقم من، ایشان عاشقان
قافیه گر شایگان افتاد عیب من مکن
شایگان بندم همین بر باد گنج شایگان
بسکه سنگینم زبار قرض ایشان بعد مرگ
استخوانم بر هما بارست چون کوه گران
دست از من برنمی دارند بهر هر درم
تا نمی گیرند از من همچو قارون صد زمان
روزگار ار قرض ایشان داشتی مانند من
می نمودندی ز رفتن منع اجزای زمان
کاشکی می داشتی تا روزگار دولتت
می بماندی در جهان چون نام نیکت جاودان
مردمان گویند مفلس در امان حق بود
سایه حق چون توئی، زان از تو می خواهم امان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به جلوههای رحمت و انعام خداوند اشاره میکند و نسبت به طمع و حرص انسانها انتقاد میکند. او از وضعیت خود به عنوان فردی مفلس و دچار قرض سخن میگوید و احساس ناامیدی از فشار قرضخواهان را بیان میکند. با تأکید بر قناعت و نیاز به جود و بخشش خداوند، از خداوند میخواهد که او را از این شرایط نجات بخشد. شاعر حسرتی از زندگی دنیایی دارد و به یاد خصلتهای خوب در روزگار درخشان اشاره میکند و در نهایت به دنبال امنیت و پناهندگی در سایه رحمت الهی است.
هوش مصنوعی: ای پروردگاری که بخششهایت همیشه با حرص و طمع انسانها در تناسب است، مانند نسبت دست و دهان که همیشه به یکدیگر وابستهاند.
هوش مصنوعی: دست مهربانی تو از دنیا، زندگی ساده و بینیاز را زیر پا گذاشته است. هماکنون، پرندهای به نام هما، که عادت به بینیازی دارد، از کمبود غذا رنج میبرد و تنش خالی از استخوان شده است.
هوش مصنوعی: ابر بر سر دریا نقطهای از تردید و سوال ایجاد میکند. اگر ابر روزی دست تو را ببیند که درخشان و پرنور است، دچار شگفتی میشود.
هوش مصنوعی: خودت میخواستی که یکی از اعداد را خارج کنی، اما در نهایت، رسیدی به وحدتی که به شفاعت نیاز دارد.
هوش مصنوعی: میگوید برای رفع نیازها و مشکلاتم، از فشار و دغدغههای کسانی که طلبکارند، رهایی پیدا میکنم؛ همانطور که کسی که ثروتی در دست دارد، احساس آرامش و سکونی دارد.
هوش مصنوعی: من که مانند عیسی آزاد شدهام، از فقر و تنگدستی فرار میکنم و اکنون به سمت آسمان میروم.
هوش مصنوعی: به خاطر شرمندگی و نداشتن چیزی، به زمین افتادهام و اکنون ناخنهایم از بیچیزی در میآورند.
هوش مصنوعی: میخواهند که از من به خاطر قرضی که دارم، پول نقدی بگیرند، اما این ظلم است که نتوانند از من جانم را بگیرند.
هوش مصنوعی: هر لحظه افرادی به سر راهم میآیند که از خود بزرگبینی و خیال بافی دچار توهم میشوم و فکر میکنم که معشوق من همان ها هستند، در حالی که آنها فقط عاشقانی هستند.
هوش مصنوعی: اگر از زیباییهای قافیه بگویم، ایرادی به من مگیر؛ چون من همین را هم در چیزی ناچیز و بیارزش میبینم.
هوش مصنوعی: بعد از مرگ، به دلیل بار سنگین قرضهایی که بر دوش دارم، احساس میکنم که استخوانهایم به اندازهای سنگین شدهاند که انگار بر دوش من کوهی از بار است.
هوش مصنوعی: آنها به خاطر هر یک درم از من دست نمیکشند تا زمانی که مانند قارون نتوانند از من بگیرند.
هوش مصنوعی: اگر تو هم مانند من، در گذر زمان، بار بدهیهای آنان را تجربه کرده بودی، به یقین میدیدی که چگونه زمان از رفتن خود باز میماند.
هوش مصنوعی: ای کاش تو هم میتوانستی تا زمانی که خوشبختیات در این دنیا ادامه دارد، در کنار دیگران بمانی و نام نیکت همیشه در یادها باقی بماند.
هوش مصنوعی: مردم میگویند که افراد بیپول و فقیر در سایه رحمت خداوند محفوظ هستند. حالا که تو چنین سایهای از رحمت هستی، از تو میخواهم که مرا در امان نگهداری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواسته تاراج گشته، سر نهاده بر زیان
لشکرت همواره یافه، چون رمهٔ رفته شبان
چیست آن آبی چو آتش و آهنی چون پرنیان
بیروان تن پیکری پاکیزه چون بیتنْ روان
گر بجنبانیش آب است، ار بلرزانی درخش
ور بیندازیش تیر است، ار بدو یازی کمان
از خرد آگاه نه در مغز باشد چون خرد
[...]
بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان
تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان
تا که میجستم ندیدم تا بدیدم گم شدم
گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان
در خیال من نیامد در یقینم هم نبود
[...]
سرو دیدستم که باشد رسته اندر بوستان
بوستان هرگز ندیدیم رسته بر سرو روان
بوستانی ساختی تو برسر سرو سهی
پر گل و پر لاله و پر نرگس و پر ارغوان
ای بهار خوبرویان چند حیلت کرده ای
[...]
خسروا جائی بهمت ساختی، جائی بلند
پر ز خوان خواهی کنونش کرد و خواهی پر سخوان
تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها
تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.