گنجور

 
کلیم

در شکار دل ما دام دگر می باید

دانه صید فریبش زشرر می باید

عشق بر مائده غیر از تن بیسر نفشاند

زانکه بر خوان بلا کاسه ز سر می باید

نیست زابنای زمان هر که هنر دشمن نیست

پسرانرا چو نشانی ز پدر می باید

اشک بی لخت جگر نیست غم نان چه خوری

زاد این راه همین دیده تر می باید

کشت امید کسان سبز شد و خوشه رساند

مزرع بخت مرا آب گهر می باید

روشنی از مه و خورشید اگر می خواهی

خانه از کوچه آنزلف بدر می باید

از جفای پدر و سیلی استاد چه سود

هر کرا غربت و سوهان سفر می باید

خانه هستی چون شیشه ساعت خوابست

هر نفس از سر تو زیر و زبر می باید

دیده ها چو خدا شکل صدف داد کلیم

دایم از اشک لبالب ز گهر می باید

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

هر طرف لاله رخی هست، نظر می باید

داغ بر روی هم افتاده، جگر می باید

عشق بیباک مرا در رگ جان افکنده است

پیچ و تابی که در آن موی کمر می باید

دیدن لاله و گل آب بر آتش نزند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه