گنجور

 
کلیم

بدستم آمده انگشتری که گردیده

ز درد رشکش عیش دهان خوبان تنگ

ز بس که انگشت از ذوق آن به خود بالید

برون نیاید از دست من به صد نیرنگ

به دست کار حنا می‌کند ز رنگ نگین

ببین ز پرتو یاقوت پنجه گلرنگ

به دست هرکه چراغی ازین نگین دادند

دگر به راه طلب پا نمی‌زند بر سنگ

برین خجسته نگین اسم خویش نقش کنم

چو نام خود را خواهم برآورم از ننگ

چو مادری که جگرگوشه کرده باشد گم

همیشه کان به فراقش به سینه کوبد سنگ

همیشه بینی از آن آب و رنگ یاقوتش

روان ز جدول انگشت آب آتش رنگ

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

بکوه ساوه (ساده) ز تو مرگ بر نخواهد گشت

همی دراید در روی تو از آن آژنگ

اگر نخواهی بر دشت ساوه شو بنشین

وگر بخواهی درشو بقلعۀ بشلنگ

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

خدایگان جهان خسرو بزرگ اورنگ

بر آوردندهٔ نام و فرو برندهٔ ننگ

شَهِ ستوده به نام و شه ستوده به خوی

شهِ ستوده به بزم و شهِ ستوده به جنگ

چو آفتاب سر از کوه باختر بر زد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ازرقی هروی

ز موج دریا این آبر آسمان آهنگ

کشیر رایت پروین نمای بر خرچنگ

مشعبد آمد پروین او ، که در دل کوه

چو وهم مرد مشعبد همی نماید رنگ

سپهر رنگین زو گشت کوه سیم اندود

[...]

منوچهری

شبی دراز، می سرخ من گرفته به چنگ

میی بسان عقیق و گداخته چون زنگ

به دست راست شراب و به دست چپ زلفین

همی‌خوریم و همی بوسه می‌دهیم به دنگ

نبیذ و بوسه تو دانی همی چه نیک بود

[...]

مسعود سعد سلمان

ایا فروخته از فر و طلعتت او رنگ

زدوده رای تو ز آیینه ممالک زنگ

بلند رای تو خورشید گنبد دولت

خجسته نام تو عنوان نامه فرهنگ

ز نور رای تو مانند روز گردد شب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه