بدستم آمده انگشتری که گردیده
ز درد رشکش عیش دهان خوبان تنگ
ز بس که انگشت از ذوق آن به خود بالید
برون نیاید از دست من به صد نیرنگ
به دست کار حنا میکند ز رنگ نگین
ببین ز پرتو یاقوت پنجه گلرنگ
به دست هرکه چراغی ازین نگین دادند
دگر به راه طلب پا نمیزند بر سنگ
برین خجسته نگین اسم خویش نقش کنم
چو نام خود را خواهم برآورم از ننگ
چو مادری که جگرگوشه کرده باشد گم
همیشه کان به فراقش به سینه کوبد سنگ
همیشه بینی از آن آب و رنگ یاقوتش
روان ز جدول انگشت آب آتش رنگ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ انگشتری است که شاعر به خاطر زیبایی و نرمی آن به شدت به آن وابسته شده است. انگشتر نماد عیش و محبت است و شاعر از آن به عنوان نمادی از درد و شوق یاد میکند. او با اشاره به اینکه این انگشتر جلوهای از زیبایی و عشق دارد، میگوید که در کنار آن نمیتواند به راحتی خود را از دست بدهد. شاعر تصمیم دارد نام خود را بر روی این نگین حک کند تا از ننگ و بدبختی رهایی یابد، و این احساسش مانند مادری است که فرزند گمشدهاش را با عشق و درد یاد میکند. شاعر با بیانی شاعرانه و تصویری، احساسات عمیق خود را دربارهٔ هنر و زیبایی بیان کرده است.
هوش مصنوعی: انگشتری به دستم آمده که به خاطر دردی که در دل دارم، نشان از حسادت به خوشبختی و شادی دیگران است، که باعث شده لذت من از زندگی کمتر شود.
هوش مصنوعی: به خاطر اشتیاق و شوق بسیار، از شدت خوشحالی آنقدر شاداب شدهام که دیگر نمیتوانم آن را از دست بدهم و به هر ترفندی هم که شده، نمیخواهم از دستم برود.
هوش مصنوعی: به وسیله کار حنا، رنگی مانند رنگ نگین درست میکند. حالا به درخشش و جلوه یاقوت نگاه کن که چقدر زیبا و خوشرنگ شبیه به گل است.
هوش مصنوعی: هر کسی که از این گوهر درخشان چراغی دریافت کرد، دیگر بر روی سنگها در مسیر جستجو قدم نمیگذارد.
هوش مصنوعی: بر روی این نگین خوشبخت نام خود را مینویسم تا بتوانم نامم را از عیب و ننگی که بر دامانم نشسته، پاک کنم.
هوش مصنوعی: مانند مادری که فرزند محبوبش را گم کرده، همیشه در دلش غم و اندوهی وجود دارد و به خاطر نبودن او، به سینهاش سختی و درد میزند.
هوش مصنوعی: همیشه میبینی که آب و رنگ یاقوتش از جدول جاری میشود، در حالی که رنگش به آتش میزند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بکوه ساوه (ساده) ز تو مرگ بر نخواهد گشت
همی دراید در روی تو از آن آژنگ
اگر نخواهی بر دشت ساوه شو بنشین
وگر بخواهی درشو بقلعۀ بشلنگ
خدایگان جهان خسرو بزرگ اورنگ
بر آوردندهٔ نام و فرو برندهٔ ننگ
شَهِ ستوده به نام و شه ستوده به خوی
شهِ ستوده به بزم و شهِ ستوده به جنگ
چو آفتاب سر از کوه باختر بر زد
[...]
ز موج دریا این آبر آسمان آهنگ
کشیر رایت پروین نمای بر خرچنگ
مشعبد آمد پروین او ، که در دل کوه
چو وهم مرد مشعبد همی نماید رنگ
سپهر رنگین زو گشت کوه سیم اندود
[...]
شبی دراز، می سرخ من گرفته به چنگ
میی بسان عقیق و گداخته چون زنگ
به دست راست شراب و به دست چپ زلفین
همیخوریم و همی بوسه میدهیم به دنگ
نبیذ و بوسه تو دانی همی چه نیک بود
[...]
ایا فروخته از فر و طلعتت او رنگ
زدوده رای تو ز آیینه ممالک زنگ
بلند رای تو خورشید گنبد دولت
خجسته نام تو عنوان نامه فرهنگ
ز نور رای تو مانند روز گردد شب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.