در این بخش شعرهایی را فهرست کردهایم که در آنها سیدای نسفی مصرع یا بیتی از صائب تبریزی را عیناً نقل قول کرده است:
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۳ :: صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۳۴
سیدای نسفی (بیت ۷): سیدا این آن غزل باشد که صایب گفته است - می کنی قایم قیامت را از آن بالا مپرس
صائب تبریزی (بیت ۱۰): می زند آتش به عالم، حرف روی او مگو - می کنی قایم قیامت را، ازان بالا مپرس
در این بخش مجموعه شعرهایی از دو شاعر را که توأماً هموزن و همقافیه هستند در گروههای مجزا فهرست کردهایم:
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴:ز رخ گر آن پری رو دور گرداند نقابش را - کند سنگ فلاخن چرخ ماه و آفتابش را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۹:ز آه سرد پروا نیست عشاق بلاکش را - کند بر دود صبر آن کس که می افروزد آتش را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۰:بلند آوازه سازد شور عاشق عشق سرکش را - به فریاد آورد مشتی نمک دریای آتش را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱:ز خط عنبرین زیبد نقاب آن روی دلکش را - به از خاکستر خود نیست مرهم، داغ آتش را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۰:توجه نیست با دلهای سنگین عشق سرکش را - نمی باشد به هم آمیزشی یاقوت و آتش را
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵:شاد کن از وصل یارب جان افگار مرا - صحت کامل عنایت ساز بیمار مرا
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱:هجرش آخر کرد خرم جان افگار مرا - عاقبت این درد صحت داد بیمار مرا
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳:می کند سرو از حد غماز بازار مرا - راهزن از راه گرداند خریدار مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸:نیست تاب درد غربت جان افگار مرا - با قفس آزاد کن مرغ گرفتار مرا
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶:به ابروی تو قسم یاد می کند دل ما - زند به تیغ تو خود را گلوی بسمل ما
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵:ز غنچه دل ما بی خبر بود گل ما - درون بیضه خزان شد بهار بلبل ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۴:به هر ترنمی از جای می رود دل ما - سبک رکاب چو بوی گل است محمل ما
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷:ز بیتابی گریزانست جان دردمند ما - نشیند چار زانو بر سر آتش سپند ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۰:نگه دارد خدا آن سیمتن را از گزند ما! - که اخگر در گریبان دارد آتش از سپند ما
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸:ای محو رنگ و روی تو جان خراب ما - پروانه چراغ تو مرغ کباب ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۲:شد بی صفا ز خاک سیه کاسه آب ما - آخر به رنگ ظرف برآمد شراب ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۳:چون شعله سر مکش ز دل سینه تاب ما - کز سوز عشق، اشک ندارد کباب ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۴:آماده است از دل پر خون شراب ما - در آتش است از جگر خود کباب ما
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲:زهی فراش زلف عنبرینت طره شبها - سپند خال روی آتشینت چشم کوکبها
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۱:مدار از دامن شب دست وقت عرض مطلبها - که باشد بادبان کشتی دل دامن شبها
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۷۳:نمیآیی به بیداری چو در آغوش من شبها - رها کن تا بدزدم بوسهای در خواب از آن لبها
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۷۴:به چشم مردم آگاه، این فرسودهقالبها - سوارانند در راه عدم افکنده مرکبها
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳:چشم یارم خواب و سنگین است بیداری مرا - می کشم داروی بیهوشی است هشیاری مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱:باعثِ آزار شد ترکِ دلآزاری مرا - تختهٔ مشقِ حوادث کرد همواری مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲:جلوهٔ برقی است در میخانه هشیاری مرا - از پی تغییرِ بالین است بیداری مرا
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷:ای فرش بوی سنبل زلفت دماغها - پامال شبنم گل روی تو باغها
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۶:ای روشن از فروغ تو چشم چراغها - پر گل ز جوش حسن تو دامان باغها
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸:ای بیلب تو خشک دهانِ پیالهها - وز دوریی تو غرقه به خون داغ لالهها
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۹:وقت است سربرآورد از خاک، لاله ها - آید ز زور باده به گردش پیاله ها
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹:مده چون بوالهوس در سینه جا عشق مجازی را - مکن با معصیت آلوده دامان نمازی را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۹:ز اسرار حقیقت بهره ور کن عشقبازی را - به طفلان واگذار این ابجد عشق مجازی را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۸:به خودسازی بدل کن ای سیه دل خانه سازی را - که جز گرد کدورت نیست حاصل خاکبازی را
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲:بیلبت شد سنگباران بر لب پیمانهها - میپرستان خاک میلیسند در میخانهها
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲:ای به یادت چشمه زمزم در کاشانهها - کعبه افتادگانت آستان خانهها
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶:ای ز رویت درگرفته شمعها در خانهها - انجمنها هر طرف از مرده پروانهها
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۷:سر نمیپیچند از تیغ اجل دیوانهها - گوش بر آواز سیلابند این ویرانهها
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴:کوه پهلو بر زمین ماند ز بار درد ما - چرخ را سازد مشبک تیر آه سرد ما
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹:خاک مجنون داد تا بر باد آه سرد ما - خواهد آمد خانه خیز اکنون به صحرا گرد ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵:صبح بر خورشید می لرزد ز آه سرد ما - کوه می دزدد کمر در زیر بار درد ما
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷:ز ناله منع مکن عاشق بلاکش را - کسی نه بسته به افسون زبان آتش را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۱:شکیب نیست ز معشوق، عشق سرکش را - که سوختن نبود اشتهای آتش را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۲:ز آه سرد چه پرواست حسن سرکش را؟ - نسیم، بال و پر سرکشی است آتش را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۳:عرق به چهره نشسته است آن پریوش را - که دیده است به این آبداری آتش را؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۴:ز گریه سرکشی افزود آن پریوش را - که شعله ور کند اشک کباب، آتش را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۹۰:چه آتش است به جان این دل مشوش را؟ - که می خورد چو می ناب خون آتش را
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸:نیست آزار کسی در دل غم پیشه ما - جوی شیر است روان از دهن شیشه ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳:تا چه گل ریشه دوانیده در اندیشه ما؟ - که رگ ابر بهارست رگ و ریشه ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۴:هست چون تاک پر از باده رگ و ریشه ما - پیش خم گردن خود کج نکند شیشه ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۶:رخنه در سنگ کند ناخن اندیشه ما - پنجه در پنجه الماس کند تیشه ما
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹:حرص افزون می شود از مرگ ما افلاک را - می شمارد دام رزق دیده خود خاک را
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۸۱ - حمامی:شوخ حمامی که دارد آب آتشناک را - هر سحر فریاد دارد عاشق ناپاک را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳:نیست از زخم زبان غم عاشق بی باک را - سیل می روبد ز راه خود خس و خاشاک را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴:هر تُنُکظرفی ننوشد خونِ گرمِ تاک را - جامی از فولاد باید آبِ آتشناک را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵:از بلندی مانع گردش شود افلاک را - گر زمین بیرون دهد آسودگان خاک را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶:مورم اما خوشه چین خرمن دونان نیم - می کنم شکر به اکسیر قناعت خاک را
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰:سایه از بی تابیم سیلی زند مهتاب را - اضطرابم جان درآرد کشته سیماب را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲:نیست از زخم زبان پروا دل بی تاب را - مانع از گردش نگردد خار و خس گرداب را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:چشمِ روشن میدهد از کف دلِ بیتاب را - صفحهٔ آیینه بال و پر شود سیماب را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:میتوان در زلفِ او دیدن دلِ بیتاب را - پردهپوشی چون کند شب گوهرِ شبتاب را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:نم به دل نگذاشت خونم خنجرِ قصاب را - جذبهٔ من میکِشد از صلبِ آهن آب را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳:گر چنین ابروی او ره می زند اصحاب را - رفته رفته طاق نسیان می کند محراب را
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱:می خورد خون جگر در بزم ما مهمان ما - شیشه و ساغر تهیدست است در دوران ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹:تا شد از صدق طلب چون صبح، روشن جان ما - از تنور سرد، آید گرم بیرون نان ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:فارغ است از سیر گل مجنون سرگردان ما - نقش پای ناقه لیلی است گلریزان ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱:سرخ رو می گردد از ریزش کف احسان ما - چون خزان در برگریزان است گلریزان ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲:خنده ها بر شمع دارد دیده گریان ما - مو نمی گنجد میان گریه و مژگان ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۲:دور شو ای آستین از دیده گریان ما - مو نمی گنجد میان گریه و مژگان ما
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳:چه باشد گر بگیری دست چون من ناتوانی را - پری همچون کمان در خانه بی نام و نشانی را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۲:به عصیان مگذران زنهار ایام جوانی را - مکن صرف زمین شور، آب زندگانی را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۳:مده از دست در پیری شراب ارغوانی را - شراب کهنه از دل می برد یاد جوانی را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۴:به آهی می توان از خود برآوردن جهانی را - که یک رهبر به منزل می رساند کاروانی را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۷۲:به خاموشی سرآور روزگار زندگانی را - اگر دربسته می خواهی بهشت جاودانی را
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶:تیره بختی گفت در گوش خطش راز مرا - کرد روشن عاقبت این سرمه آواز مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴:بی زبانی پرده داری می کند راز مرا - می دهد خاموشی من سرمه غماز مرا
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷:ز بخت تیره بود تازه داغ لاله ما - فتیله آه بود در چراغ ناله ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۸:ز عمر باج ستاند می دو ساله ما - به آفتاب شبیخون زند پیاله ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۹:حدیث خام مجویید در رساله ما - به مهر داغ رسیده است برگ لاله ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۰:ز نوبهار شود چون شکفته لاله ما؟ - که خون مرده کند باده را پیاله ما
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸:بر داغ غوطه زد دل عشرت سرشت ما - آخر رسید چشم بدی در بهشت ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۶:در داغ غوطه خورد دل غم سرشت ما - با کعبه هم لباس شد آخر کنشت ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۷:ای جبهه تو آینه سرنوشت ما - روشن چو آفتاب به تو خوب و زشت ما
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹:می دهد هر دم فریب آن نرگس جادو مرا - می کند آخر بیابان مرگ این آهو مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹:طاق کرد از هر دو عالم طاقِ آن ابرو مرا - ساخت وحشی از جهان آن نرگسِ جادو مرا
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳:مشعل طور تجلیست دل انور ما - دست نورانی موسی است ز پا تا سر ما
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶:در صدف آب شد از کسب هوا گوهر ما - ریخت از بیضه برون ناشده بال و پر ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹:تا به کی در ته زنگار بود خنجر ما؟ - چند باشد چو زره زیر قبا جوهر ما؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۰:هست پیوسته به دریای کرم گوهر ما - چه کند خشکی عالم به دماغ تر ما؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۵:تا به کی دور بود سایه ابراز سر ما؟ - خشک باشد لب ما چون جگر ساغر ما
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴:جانب ما دیده را وا کرده پوشیدن چرا - آشنایی کردن و بیگانه گردیدن چرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:آهِ عالمسوز را در سینه دزدیدن چرا؟ - برق را پیراهنِ فانوس پوشیدن چرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:نیستی طفل، اینقدر بر خاک غلتیدن چرا؟ - گِل به روی آفتابِ روح مالیدن چرا
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸:ای خاکمال سرو روان تو آبها - موج کناره کرد فریبت سرابها
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۴:ای حسن پردهسوز تو برق نقابها - روی عرقفشان تو سیل حجابها
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹:نیست از تسبیح سیری سبحه زهاد را - حرص مژگان است چشم دام این صیاد را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴:غمزهاش افزود در ایامِ خط بیداد را - زنگِ زهرِ جانستان شد تیغِ این جلّاد را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵:ره مده در خطِ مشکین، شانهٔ شمشاد را - نیست حاجت حک و اصلاحی خطِ استاد را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:ره مده در خطِ مشکین، شانهٔ شمشاد را - کس قلم داخل نمیسازد خطِ استاد را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:میگدازد خونِ گرمم نشترِ فَصّاد را - میکند از آب عریان، دشنهٔ فولاد را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:از شکستِ ماست گردش، چرخِ بیبنیاد را - نیست غیر از دانه آب این آسیای باد را
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰:خال لبت نشانده در آتش خلیل را - زلف تو بسته بال و پر جبرئیل را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۵:در کوی عشق ره نبود جبرئیل را - پی کرده است تیزی این ره دلیل را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۶:عارف متابعت نکند قال و قیل را - بانگ درا به کار نیاید دلیل را
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳:به حرف غیر می خواهی تو آزار دل ما را - به قول مدعی آتش مزن سر منزل ما را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۱:ندارد بحر و کان سرمایه دست و دل ما را - گهر چون ابر می ریزد ز دامن سایل ما را
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴:ز خونم بعد کشتن شورش محشر شود پیدا - چو بر خاک اوفتد یکدانه چندی سر شود پیدا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱:مرا آن روز راه حرف با دلبر شود پیدا - که خط سبز از آن لبهای جان پرور شود پیدا
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵:با بد و نیک جهان از بسکه همدوشیم ما - سرمه را چشمیم و حرف سخت را گوشیم ما
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱:تا به آن گلگون قبا چون سایه همدوشیم ما - پیرهن در خون خود آلوده می پوشیم ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹:گر به ظاهر چون لب پیمانه خاموشیم ما - از ته دل چون خم سربسته در جوشیم ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰:چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما - باده از جوش نشاط افتاد و در جوشیم ما
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶:فتاده گوشه چشم تو تا به خانه ما - دکان سرمه فروش است آستانه ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۱:ز هم نمی گسلد عیش جاودانه ما - خمار صبح ندارد می شبانه ما
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸:رویت گل سرسبد لاله زارها - خطت متاع قافله نوبهارها
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۵:وقت است جوش باده زند لاله زارها - میگون شود ز لاله لب جویبارها
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰:هر شب از یادت منور می کنم کاشانه را - گردباد آه می سازم چراغ خانه را
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۶۲ - کبوتر باز:با کبوتر باز شوخی صرف کردم دانه را - بردم او را ساختم خالی کبوتر خانه را
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۲۸ - کبوترباز:با کبوتر باز شوخی صرف کردم دانه را - بردم او را ساختم خالی کبوتر خانه را
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۴۵ - شماع:زان مه شماع روشن ساختم کاشانه را - خانه خود بردم و کشتم چراغ خانه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۲۹:از خرابی، چون نگه دارم دلِ دیوانه را؟ - سیل، یک مهمانِ ناخواندهست، این ویرانه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱:نیست در طالع قدوم میهمان این خانه را - سیل بردارد مگر از خاک، این ویرانه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲:می کند عشق گران تمکین، سبک جانانه را - شمع می گردد در اینجا گرد سر پروانه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳:سنگ طفلان مومیایی شد دل دیوانه را - شد شکستن باعث آبادی این ویرانه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴:از خرابی چون نگه دارم دل دیوانه را؟ - سیل یک مهمان ناخوانده است این ویرانه را؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵:کرد سودا آسمان سیر این دل دیوانه را - سوختن شد باعث نشو و نما این دانه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:بیش شد از چوب گل سودا من دیوانه را - شعله ور سازد خس و خاشاک، آتشخانه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷:از سر و سامان چه می پرسی من دیوانه را؟ - جوش می برداشت از جا سقف این میخانه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۴:زلف طرار تو می بندد زبان شانه را - در سخن می آورد لعل لبت پیمانه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۵:بی سرانجامی صفا بخشد دل دیوانه را - ترک رفت و رو بود جاروب این ویرانه را
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲:به گلشن چون برافروزد ز می رخسار چون گل را - کند فواره خون غنچه منقار بلبل را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴:مجو از زاهدان خشک طینت گوهر عرفان - که از دریای گوهر، بهره خاشاک است ساحل را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵:معلم نیست حاجت در تپیدن کشته دل را - که خون رقص روانی می دهد تعلیم بسمل را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۶:سفیدی های مو بیدار کی سازد سیه دل را؟ - که گلبانگ رحیل افسانه خواب است غافل را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷:به دنیای دنی بگذار جسم پای در گل را - که نتوان راست گردانیدن این دیوار مایل را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۸:مهیا در دل تنگ است برگ عیش بلبل را - ز خود طرف کلاه غنچه بیرون آورد گل را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۹:نکرد از ناله شبخیز با خود گرمخون گل را - نشد روشن چراغ از شعله آواز بلبل را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰:اگر آزاده ای بگذار اسباب تجمل را - که بی برگی به سامان می کند کار توکل را
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵:بود منعم عزیز کشور و آزاد خوار اینجا - ز سرو باغ رعناتر درخت میوه دار اینجا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۵:چه گردیدی گره، تخمی پی فردا بکار اینجا - به دامن از ندامت قطره چندی ببار اینجا
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷:خدایا تازه کن چون شمع مغز استخوانم را - توانایی کرم فرمای جسم ناتوانم را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۹:مکن بی بهره یارب از قبول دل بیانم را - به زهر چشم خوبان آب ده تیغ زبانم را
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹:در آغوشم چو میآیی میان بهر خدا بگشا - گره از کار من تا وا شد بند قبا بگشا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲:به دل های پر از خون حرف آن زلف دو تا بگشا - سر این نافه را پیش غزالان ختا بگشا
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰:از خزان محفوظ کن یارب گلستان مرا - آب ده از جویبار خضر بستان مرا
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲:بهر روزی آسمان کردست سرگردان مرا - مور لنگم نیست امیدی ازین دهقان مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲:چهره شد نیلوفری از سیلی اخوان مرا - خوش گلی آخر شکفت از گلشن احزان مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳:پرده ظلمت نپوشد چشم حیران مرا - شمع کافوری است بیداری شبستان مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴:چشم بر خورشید تابان نیست ویران مرا - کرم شب تابی برافروزد شبستان مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵:برگ کاهی نیست کشت نابسامان مرا - خوشه از اشک پشیمانی است دهقان مرا
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲:خط رخسار تو شبها برد از هوش مرا - پر ز مهتاب شود هاله آغوش مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۶:چون می کهنه چه شد گر نبود جوش مرا؟ - شور صد بزم بود در لب خاموش مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۷:هوش نگذاشت به سر آن لب می نوش مرا - با چنان هوش ربایی چه کند هوش مرا؟
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴:دل را اسیر دام بلا می کنیم ما - کاری که می کنیم بجا می کنیم ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۰:دل را ز قید جسم رها می کنیم ما - این دانه را ز کاه جدا می کنیم ما
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶:گرفتم گوشهای امروز از درها دویدنها - کمان حلقه شد پشت عصایم از خمیدنها
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸:ز چشمم قمریان دارند تعلیم پریدنها - ز شمشاد تو سرو بوستانها قد کشیدنها
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۹:مباش ای رهنورد عشق نومید از تپیدنها - که در آخر به جایی میرسد از خود رمیدنها
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹:ساقیا می ده که موج او برد از جا مرا - گردبادآسا به یک دور افگند از پا مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲:گل نزد آبی بر آتش بلبلِ خودکام را - نیست غیر از ناامیدی حاصلی ابرام را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳:نیست از روی زمین سیری دل خود کام را - حرص می گردد زیاد از خاک، چشم دام را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴:نیست فرق از تن دل افسرده خودکام را - رنگ برگ خویش باشد میوه های خام را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵:کردهام بر خود گوارا تلخیِ دشنام را - دیدهام در عینِ ناکامی جمالِ کام را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷:نیست از دردِ غریبی چون گهر پروا مرا - بِستر از گَردِ یتیمی بود در دریا مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸:غوطه در گُل داده بود اندیشهٔ دنیا مرا - نالهٔ نی شد دلیلِ عالمِ بالا مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶:آتش افروز جنون شد دامن صحرا مرا - طشت آتش ریخت بر سر لاله حمرا مرا
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰:زد بر زمین چو نقش قدم آسمان مرا - هموار کرد پست و بلند جهان مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۷:از بس گرفت تنگی دل در میان مرا - در کام همچو غنچه نگردد زبان مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۸:از بس گرفت تنگی دل در میان مرا - در کام همچو غنچه نگردد زبان مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۵:(از رحم بر زمین نزد آسمان مرا - دارد بپا برای نشان این کمان مرا)
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴:بی پر و بالی درین گلشن هوس باشد مرا - همچو مرغ بیضه عریانی قفس باشد مرا
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵:مرغ بی بالم گلستان کی هوس باشد مرا - خنده گل چاک دیوار قفس باشد مرا
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶:ناله کردن بر سر کویش هوس باشد مرا - می نهم لب بر لب نی تا نفس باشد مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۲۷:چون ز دنیا نعمت الوان هوس باشد مرا؟ - خون دل چندان نمییابم که بس باشد مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹:چون ز دنیا نعمتِ الوان هوس باشد مرا؟ - خونِدل چندان نمییابم که بس باشد مرا
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸:در نظر روزی که آرد آن نگار آئینه را - سرکشد هر صبح خورشید از کنار آئینه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸:یک نفس گر دور سازی از کنار آیینه را - می کند بی تابی دل سنگسار آیینه را
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰:خانه بر دوشم دو زانو متکا باشد مرا - بستر و بالین ز نقش بوریا باشد مرا
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴:خانه بر دوشم کلید رزق ها باشد مرا - گردبادم گردش سرآسیا باشد مرا
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹:پیرم و بار گران بر کف عصا باشد مرا - افتم از پا گر به پهلو متکا باشد مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷:تا به کی بندِ گرانجانی به پا باشد مرا - این زره تا چند در زیر قبا باشد مرا
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲:غنچه دارم در بغل گر مشت زر باشد مرا - همچو گل در انجمن ها جا به سر باشد مرا
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱:تیغ ابرویش اگر مد نظر باشد مرا - ذوالفقار شاه مردان بر کمر باشد مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸:نیستم بلبل که بر گلشن نظر باشد مرا - باغهای دلگشا در زیرِ پر باشد مرا
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶:گردبادم دامن صحرا وطن باشد مرا - خانه بر دوشی کلاه و پیرهن باشد مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰:بلبلِ خوش نغمهام، با گل سخن باشد مرا - سرمهٔ خاموشی از زاغ و زغن باشد مرا
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸:شمعم و هرگز نمی سازد کسی روشن مرا - می زند پروانه هر شب تا سحر دامن مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶:پیش تیغ و تیر ناچارست استادن مرا - چون علم، ناموس لشکرهاست بر گردن مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷:می پرد امشب ز شادی دیده روزن مرا - خانه از روی که یارب می شود روشن مرا؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸:نیست از دشمن محابا یک سر سوزن مرا - کز دل سخت است در زیر قبا جوشن مرا
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴:مکن از بهر روزی پیشه خود بینوایی را - بنه چون کوهکن بر دست خود زورآزمایی را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹:رسانیده است حسن او به جایی بی وفایی را - که عشاق از خدا خواهند تقریب جدایی را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰:خرابی باعث تعمیر باشد بینوایی را - که کوری کاسه دریوزه می گردد گدایی را
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸:ز رویش خانه ام لبریز بود از ماهتاب امشب - به گرد کلبه ام چون هاله می گشت آفتاب امشب
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹:پی صید افگنی بیرون شد از بزم شراب امشب - ز شاخ شعله در پرواز شد مرغ کباب امشب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۷:مگر از خانه بیرون آمد آن گل بی حجاب امشب؟ - که بوی یاسمن دارد فروغ ماهتاب امشب
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴:دل مرا با داغ آن ناآشنا پیچیده است - طفل بدخوی من آتش در قبا پیچیده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۸:عطر آن گل پیرهن تا در هوا پیچیده است - بوی گل دودی است در مغز صبا پیچیده است
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰:دلبر سوداگر من عزم کابل کرده است - داغم از اعضا چو شاخ ارغوان گل کرده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۴۲۹:آن که بزم غیر را از خنده پر گل کرده است - خاطر ما را پریشانتر ز سنبل کرده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳۵:آن که بزم غیر را از خنده پر گل کرده است - خاطر ما را پریشانتر ز سنبل کرده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۱۱:کی نسیم صبحدم با غنچه گل کرده است - آنچه با دل زخم شمشیر تغافل کرده است
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴:از غم دلی که آب نشد سد آهن است - چشمی که خون نریخت سزاوار بستن است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲۱:آیینه را توجه خاطر به گلخن است - هر جا صفای قلب دهد روی، گلشن است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲۲:احوال دل ز دیده خونبار روشن است - حال درون خانه نمایان ز روزن است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۶۰:نرمی حصار عافیت جان روشن است - از موم پشت آینه بر کوه آهن است
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶:خلعت شادی خزان از قامت گلشن گرفت - خون بلبل غنچه بی باک را دامن گرفت
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۱۴ - طبیب:تا ز من شوخ طبیب احوال پرسیدن گرفت - نبضم از جا در تحرک آمد و جستن گرفت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۸:خانه دل روشنی از دیده روشن گرفت - زنده دل را کرد در گور آن که این روزن گرفت
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸:آمد بهار و غنچه به گلزار جا گرفت - زخمی که بود در دل بلبل هوا گرفت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۴:هر زنده دل که جا به مقام رضا گرفت - از تیغ، فیض سایه بال هما گرفت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۵:چشمی که از غبار خطش توتیا گرفت - از اشک خویش دامن آب بقا گرفت
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰:پیمانه یی که باده ندارد شکستنیست - دستی که نیست مصدر ایجاد بستنیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۲:این بنای عالم خاک از شکست نیست - پستی عمارتی است که آن را نشست نیست
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱:شبی که از دلم آه شرر فغان برخاست - سپندوار به تعظیمش آسمان برخاست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵۴:چو خط ز عارض آن فتنه جهان برخاست - ز سبزه موی بر اندام گلستان برخاست
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲:بر سر بالینم آن گل آمد و خندید و رفت - آرزوهایی که در دل داشتم فهمید و رفت
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۷۴ - شاطر:شوخ شاطر خانه ام را آمد و پرسید و رفت - دامن خود را به اطراف کمر پیچید و رفت
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۶۰ - نداف:دلبر نداف آمد خانه ام را دید و رفت - پخته های خویش را با یکدگر پیچید و رفت
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۳۷ - نوره ساز:نوره ساز امرد ز حالم مو به مو پرسید و رفت - جامه خود را کشیدم آمد و مالید و رفت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۵:دوش آن نامهربان احوال ما پرسید و رفت - صد سخن سر کرد، اما یک سخن نشنید و رفت
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵:ای مقدم تو قبله چشم تر من است - هر جا که نقش پای تو باشد سر من است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲۹:نقش حصیر نیست که بر پیکر من است - شهباز اوج فقرم و این شهپر من است
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷:لشکر خط جا چو گرد آن دهان خواهد گرفت - از دیار حسن او اول زبان خواهد گرفت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۴:آه سرم در تو ای آتش عنان خواهد گرفت - خون بلبل را خوان از گلستان خواهد گرفت
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶:دلبر سوداگر من عزم کابل کرد و رفت - روزگارم را سیه چون زلف و کاکل کرد و رفت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۲۲:بعد سالی در گلستان جلوهای گل کرد و رفت - خندهای بر بی قراریهای بلبل کرد و رفت
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲:آنکه می گرید به حالم چشم خونین من است - وانکه بردارد سرم از خاک بالین من است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۰:خاکساری مشرب و افتادگی دین من است - بالش خارای من از خواب سنگین من است
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳:بیا به کلبه ام ای ماهرو صفا اینجاست - نشین به دیده ام ای نور چشم جا اینجاست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵۳:اگر ز عالم تسلیم گوشه ای داری - بهشت و طوبی و حوران خوش لقا اینجاست
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴:تا هوایت بر سر باد صبا افتاده است - برگ گل در کوچها چون نقش پا افتاده است
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵:دل به دام کاکل آن دلربا افتاده است - این فسونگر در دهان اژدها افتاده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲۱:خاکساری در بلندی ها رسا افتاده است - آسمان این پشته را در زیر پا افتاده است
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹:آن شوخ اگر نمایدش از دور پشت دست - در پیش او نهد به زمین حور پشت دست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱۲:هر کس فشاند بر من پر شور پشت دست - از جهل زد به خانه زنبور پشت دست
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰:از رفیق رهنما طبع گدا آسوده است - بر کف دست طمع کینان عصا آسوده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۰:اشک ریز از مالش چرخ دغا آسوده است - خوشه پروین ز رنج آسیا آسوده است
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴:در گلشنی که مقدم آن گل رسیده است - از روی باغ رنگ چو شبنم پریده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸۵:هر کس بیاض گردن او را ندیده است - افسانه ای ز صبح قیامت شنیده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸۶:لعلت به خنده پرده گل را دریده است - آیینه از رخت گل خورشید چیده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۶۷:دل بی خیال طایر شهپر بریده است - بی فکر روح پای به دامن کشیده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۶۸:از پسته تو شور ملاحت چکیده است - صبح صباحت از گل رویت دمیده است
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶:روزگاری شد که پشتم از غم دوران دوتاست - دوربینی می کنم اما نظر بر پشت پاست
سیدای نسفی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - قصیده نوروزی:نوبهار آمد گلستان از پی نشو و نماست - غنچه خسپان چمن را غنچه گل متکاست
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۲۶ - سرمه کش:آن نگار سرمه کش را چشم دایم سرمه ساست - خاک پای او به چشم عشقبازان توتیاست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۳۳۱:از بهارِ نوجوانی، آنچه برجا مانده است - در بساطِ من، همین خوابِ گِرانِ غفلت است!
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۵۲۲:تشنه چشمان را ز نعمت سیر کردن مشکل است - دشت اگر دریا شود، ریگ روان سیراب نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۵۲۶:سینه صافان را غباری گر بود بر چهره است - در درون خانهٔ آیینه راه گرد نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۵:گرچه نی زرد و ضعیف و لاغر و بی دست و پاست - چون عصای موسوی در خوردن غم اژدهاست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۶:هر که پیوندد به اهل حق ز مردان خداست - آهن پیوسته با آهن ربا، آهن رباست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۷:دیده های پاک را با حسن، کشتی آشناست - شبنم روشن گهر در گلستان فرمانرواست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - در مدح حضرت سیدالشهداء (ع):خاکیان را از فلک امید آسایش خطاست - آسمان با این جلالت گوی چوگان قضاست
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸:بیا و باده کش ای محتسب به پای قدح - که موج باده نباشد کم از دعای قدح
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹۱:قسم به خط لب ساقی و دعای قدح - که آب خضر نیرزد به رونمای قدح
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱:از غمت در سینه دل صد نامه انشا میکند - طفل را این شیر در گهواره گویا میکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۲:جذبه عاشق اثر در سنگ خارا میکند - کوهکن معشوق خود از سنگ پیدا میکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۳:سیل اشکم گوهر راز آشکارا میکند - آنچه پنهان کردهام سیما هویدا میکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۴:هرکه آن لبهای میگون را تماشا میکند - چشم میپوشد ز حیرانی دهن وا میکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۹۳:در دل معشوق جای خود ادب وا می کند - بهله از کوتاه دستی بر کمر جا می کند
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲:روزی که دام زلف تو در تاب می شود - مژگان به چشم صید رگ خواب می شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۷۱:سرو این چنین ز شرم تو گر آب می شود - طوق گلوی فاخته گرداب می شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۷۲:از روی آتشین تو دل آب می شود - کوه شکیب چشمه سیماب می شود
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵:در گلستان بیتو اشک از چشم بلبل میچکد - رنگ و بو میگردد و آب از رخ گل میچکد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۴:حسرت از منقار خونآلود بلبل میچکد - پاکدامانی چون شبنم از رخ گل میچکد
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶:بر سرم روزی که از زلف تو سودا گل کند - حلقه زنجیر را در پای من سنبل کند
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۶:آتشم روزی که از دامان صحرا گل کند - چشم آهو را تماشاخانه بلبل کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲۲:هر که قطع راه مطلب در رکاب دل کند - هفتخوان چرخ را چون آه یک منزل کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲۳:باطلان را گفتگوی حق اثر در دل کند - آب شیرین گر زمین شور را قابل کند
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸:مرغ بی بال و پری دیدم دلم آمد به یاد - ناله جغدی شنیدم منزلم آمد به یاد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱۹:کشتی دریاییای دیدم دلم آمد به یاد - حال دور افتادگان ساحلم آمد به یاد
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۹:غنچه ام آخر چو گل کام به عریانی بود - لب گزیدن های من از بی گریبانی بود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۶:چند دستم شانه زلف پریشانی بود؟ - آرزو در سینه من چند زندانی بود؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۹۹:حاصل جمعیت عالم پریشانی بود - بیشتر بیماری مردم ز مهمانی بود
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰:خم تهی شد از می و دور قدح از پا فتاد - بزم آخر گشت و طاقی از سر مینا فتاد
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵:در گلستان سایه تازان قامت رعنا فتاد - سرو را چون بید مجنون لرزه بر اعضا فتاد
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۳:ساقیا برخیز از طاق طرب مینا فتاد - ساغر می رفت از دست و نشاط از پا فتاد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱۱:از لب منصور راز عشق بر صحرا فتاد - پرده دریا درد موجی که بی پروا فتاد
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲:خون دل از دیده ام روزی که سر بیرون کند - شهر را گرداب سازد دشت را جیحون کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳۵:ناله آتش عنانم رخنه در گردون کند - گریه پا در رکابم شهر را هامون کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳۶:کی گره باز از دل من باده گلگون کند؟ - نی مگر دست نوازش ز آستین بیرون کند
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳:مبادا کار من با چشمت ای مژگان خدنگ افتد - گرفتار تو هر کس گشت در قید فرنگ افتد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹۹:شود خون عاقبت هر دل که زلفش را به چنگ افتد - خلاصی نیست هر کس را که در قید فرنگ افتد
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴:چو تیغ در کمر آن رشک آفتاب کند - دلم چو ذره تپد خونم اضطراب کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۲۶:دلی که آتش روی تواش کباب کند - ز اشک شادی خودمستی شراب کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۲۷:چو در پیاله رنجش می عتاب کند - پیاله روترش از تلخی شراب کند
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶:جلوه گر روزی که در گشن قد او می شود - سرو از خجلت خط پشت لب جو می شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۵۸:کی دلِ دیوانهٔ من رام آهو میشود؟ - صحبت من قال از چشم سخنگو میشود
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷:چو بهر پرسشم آن شهسوار می آید - صف ملک ز یمین و یسار می آید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۹۹:چنان که گل به سر شاخسار میآید - به پای خود سر عاشق به دار میآید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰۰:ز خود برآ که نسیم بهار میآید - سبکروی ز سر کوه یار میآید
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹:شمع با آتش مدارا تا قیامت می کند - صحبت دیر آشنایان استقامت می کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۷:سیر چشمی خاک در چشم سخاوت می کند - مور این وادی سلیمان را ضیافت می کند
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰:شمع ها جمله به فانوس وطن ساخته اند - بهر پروانه خود گور و کفن ساخته اند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸۶:عاشقان زان لب شیرین به سخن ساخته اند - بوشناسان به نسیمی ز چمن ساخته اند
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱:شمع بزمم از تماشای تو شاخ گل شود - مردمک در دیده پروانه ام بلبل شود
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۷:از ملامت خانه ام آرامگاه گل شود - جغد در ویرانه من آید و بلبل شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶۵:چون صنوبر بادپیما گر سراپا دل شود - میوه مقصود هیهات است ازو حاصل شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶۶:هر که در راه طلب صادق بود واصل شود - راههای راست آخر محو در منزل شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶۷:هر سبکمغزی که غافل شد ز دل باطل شود - کاه چون بیدانه گردد خرجِ آب و گِل شود
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲:دیده چرخ به ظالم نگران خواهد بود - تیر را گوشه ابرو ز کمان خواهد بود
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹:بی رخت گل به گلستان سر بی تن باشد - غنچه بر شاخ هوا سنگ فلاخن باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۵۵:دولت سنگدلان زود بسر میآید - سیل از سینه کهسار به سرعت گذرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۵۷:دل دشمن به تهیدستی من میسوزد - برق ازین مزرعه با دیدهتر میگذرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۶۴:مادر خاک به فرزند نمیپردازد - روی در منزل و ماوای پدر باید کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۷۸:صفحهٔ روی ترا دید و ورق برگرداند - ساده لوحی که به من دوش نصیحت میکرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۰۵:نام بلبل ز هواداری عشق است بلند - ورنه پیداست چه از مشت پری برخیزد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۱۰:قسمت این بود که از دفتر پرواز بلند - به من خسته به جز چشم پریدن نرسد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۸۴:سخن عشق اثر در دل زهاد نکرد - نفس صبح چه با غنچهٔ تصویر کند؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۸۲۱:هر که باری ز دل رهروان بردارد - راست چون راه، سبکبار به منزل برود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۸۳۲:هیچ کس عقدهای از کار جهان باز نکرد - هر که آمد گرهی چند برین کار افزود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۸۴۹:یا سبو، یا خم می، یا قدح باده کنند - یک کف خاک درین میکده ضایع نشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۸۷۱:همچو پروانه جگر سوختهای میباید - که ز خاکستر ما بوی محبت شنود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۸۷۲:رتبهٔ زمزمهٔ عشق ندارد زاهد - بگذارید که آوازه جنت شنود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۸۸۸:ناکسی بین که سر از صحبت من میپیچد - سر زلفی که به دست همه کس میآید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۱۵:چه خیال است به تیغش دل بیتاب رسد؟ - بیخبر بر سر این تشنه مگر آب رسد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۱۵:حسن از دیدن خود بر سر بیداد آید - کار شمشیر ز آیینه فولاد آید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۱۳:(یک ادای نمکین در همه عمر نکرد - یارب این بخت مرا تهمت شوری که نهاد؟)
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۳۵:مرغ حسن از قفس خط سیه تنگ آمد - پر برآورد (و) کنون شوق پریدن دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۳۶:آرزو خار و خسی نیست که آخر گردد - ورنه با شعله خوی تو که بس می آید؟
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴:چشم شوخش در گلستان آمد و خنجر کشید - نرگس از برگ گل سوسن سپر بر سر کشید
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۹:عقل و هوشم رفت تا آن تندخو خنجر کشید - کاروان گردد روان جایی که آتش سرکشید
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۵۴ - قبضه بند:قبضه بند امرد برای کشتنم خنجر کشید - آمده دامان خود را چون سپر بر سر کشید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶۶:تا خط مشکین لب لعل ترا در بر کشید - موج بیتابی الف بر سینه کوثر کشید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶۷:دل چه تلخیهای رنگارنگ ازان دلبر کشید - قطره خونی چه دریاهای خون بر سر کشید
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶:سبزه خط آب از رخسار جانان می خورد - رزق خود این مور از خوان سلیمان می خورد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹۸:خون خود یوسف درون چاه کنعان می خورد - این سزای آن که روی دست اخوان می خورد
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷:دماغ آشفتنی از بزم اهل جود می آید - ز شمع صحبت این قوم بوی دود می آید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹۴:به گوشم ناله اغیار دردآلود می آید - درین محفل زچوب بید بوی عود می آید
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸:روزی که یار مست برون از چمن شود - بلبل غریب گردد و گل بی وطن شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶۷:وقت است از شکوفه چمن سیمتن شود - هر خار خشک یوسف گل پیرهن شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶۸:خلوت ز گفتگوی دو تن انجمن شود - از خامشی هزار زبان یک سخن شود
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹:ز رشکِ کلبهٔ من کعبه و بتخانه میسوزد - تو در یک خانه آتش میزنی صد خانه میسوزد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۰۲:شعار حسن تمکین، شیوه عشق است بیتابی - به پایان تا رسد یک شمع، صد پروانه میسوزد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲۵:اگرچه شمع کافوری خرد در خانه میسوزد - چراغ از چشم شیران بر سر دیوانه میسوزد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲۶:خمار می مرا در گوشه میخانه میسوزد - شراب من چو داغ لاله در پیمانه میسوزد
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۵:ز دنیا هر که شد لبریز عمرش بی بقا گردد - چو کشتی پر شود از آب گرداب فنا گردد
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱:چمن از رنگ و بو چون شد تهی بلبل فنا گردد - سرایی را که جود از وی رود ماتم سرا گردد
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲:به دست سایلان آوازه احسان عصا گردد - چراغ کاروان غارتگران را رهنما گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۳:خوشا چشمی که با آن طاق ابرو آشنا گردد - کز این محراب هر حاجت که می خواهی روا گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۴:دو بالا می شود طول امل چون قد دو تا گردد - که مار از امتداد روزگاران اژدها گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۵:به هر آب تنک کی همت من آشنا گردد؟ - من و بحری که از یک موجش این نه آسیا گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۶:بهار از روی گلرنگ تو با برگ و نوا گردد - تو چون در جلوه آیی شاخ گل دست دعا گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۱۲:به جز دندان کز آب زندگی چون آسیا گردد - کدامین آسیا دیدی که از آب بقا گردد؟
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۰:شیرینی لب تو به شکر نداده اند - این چاشنی به چشمه کوثر نداده اند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۳۸:هرگز عنان رشته به گوهر نداده اند - شوخی ز حد مبر که ترا سر نداده اند
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۱:آهم امشب در چمن سرگشتگان را یاد کرد - آشیان بلبلان را آسیایی یاد کرد
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۸۳ - حافظ:دلبر حافظ من غمدیده را دلشاد کرد - خانه بردم دست را بر رو زد و فریاد کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۰:تا گلستان را نهال قامتش آباد کرد - باغبان چندین خیابان سرو را آزاد کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۱:آنچه روی سخت من با سیلی استاد کرد - کی تواند بیستون با پنجه فرهاد کرد؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۲:مرگ نتواند به ارباب سخن بیداد کرد - سرو را یک مصرع از قید خزان آزاد کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۸۸:تا به برگ سبز، خط او چمن را یاد کرد - باغبان از خرمی گل را مبارک باد کرد
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۶:اگر در خانه آئینه آن روح روان آید - به استقبال او در صورت دیوار جان آید
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۷:قبای لاله گون در بر چو آن سرو روان آید - نفس از سینه ام بیرون چو شاخ ارغوان آید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸۵:نه چندان است شوق من که از دل بر زبان آید - چسان دریای بی پایان به جوی ناودان آید؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸۶:کجا از هر مقلد کار ارباب بیان آید؟ - نیاید از ده انگشت آنچه تنها از زبان آید
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸:پیغام چشم من به عزیزان که می برد - این نامه را به مصر ز کنعان که می برد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴۸:هشیار را به مجلس مستان که میبرد - از بهر عیب خویش نگهبان که میبرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴۹:مکتوب من به خدمت جانان که میبرد - برگ خزان رسیده به بستان که میبرد
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹:از رخت میخانه امشب آنقدر مسرور بود - جام می موسی و خم باده کوه طور بود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱۸:تا خیال آن بهشتی رو مرا منظور بود - پرده های چشم حیرانم نقاب حور بود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱۹:یاد ایامی که بزم عیش ما معمور بود - مغز ما از نشأه می پرده دار حور بود
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲:ز جا چون سرو اگر از غیرت شمشاد برخیزد - به تعظیمش ز من چون گردباد آزاد برخیزد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳۳:زرفتارت امان از عالم ایجاد برخیزد - به جای گرد از بنیاد هستی داد برخیزد
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۳:تکلم از دهانش گر ز تنگی دیر می ریزد - تبسم از لب شیرین او چون شیر می ریزد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۵۶:مسلسل حرف از آن مژگان خوش تقریر میریزد - سخن زین خامه فولاد چون زنجیر میریزد
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۴:ساقی مجلس ما آن بت بی باک نشد - تا به خون روی نشستیم دلش پاک نشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳۲:صاف با ما دل آن شعله بیباک نشد - سوخت پروانه ما و ز گنه پاک نشد
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸:وقت شد خط پا بر آن گلبرگ تر خواهد نهاد - رسم و آئین تو را نوع دگر خواهد نهاد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱۵:حسن خواهد رفت و داغت بر جگر خواهد نهاد - خواهد آمد خط و قانون دگر خواهد نهاد
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۹:چشم او خون دل عاشق دمادم می خورد - پاسبان کعبه آب از چاه زمزم می خورد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹۶:شمع ما را عاقبت اشک دمادم می خورد - حاصل این بوستان را چشم شبنم می خورد
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۱:هر کس که زین محیط دم آب می خورد - تا هست پیچ و تاب چو گرداب می خورد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۷۱:پوشیده یار اگر نه می ناب میخورد - این رنگ لالهگون ز کجا آب میخورد
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۵:زلف با خال لبش تلقین ایمان میکند - تا مسلمان نامسلمان را مسلمان میکند
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۹ - مسگر:دلبر مسگر چو جای خود به دوکان می کند - هر که را بیند مس خود را نمایان می کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۸:فکر جمعیت عبث دل را پریشان میکند - آن که سر داده است ما را فکر سامان میکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۹:عمر را کوته نفسهای پریشان میکند - ختم قرآن را ورقگردانی آسان میکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶۰:نفس را مطلق عنان رزق فراوان میکند - توسن سرکش چو میدان یافت طوفان میکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰ - در توصیف زایندهرود و پل آن:زندهرود از جلوه مستانه طوفان میکند - پل به آیین تمام امسال جولان میکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۹۵:میکشان را باده گلرنگ خندان میکند - یک گلابی مجلس ما را گلستان میکند
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۶:شعله خوبانی که هر یک آفت پروانهاند - پیش شمع روی او چون شمع ماتمخانهاند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸۸:تن پرستانی که در تضییع آب و دانه اند - در ریاض آفرینش سبزه بیگانه اند
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷:در محبت طفل اشکم گوهر دل می شود - چون مربی شد پدر فرزند قابل می شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۸۶۵:گر شکر در جام ریزم، زهر قاتل میشود - چون صدف گر آب نوشم، عقدهٔ دل میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۸:گر شکر در جام ریزم زهر قاتل میشود - چون صدف گر آب نوشم عقده دل میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۹:جان بیمغزان به خاک تیره واصل میشود - کاروان کف بیابان مرگ ساحل میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۰:دل به تن یکرنگ چون گردید باطل میشود - گوهر از گرد کسادی مهره گل میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۱:دل خراب از خندهٔ پنهان آن گل میشود - سنگ این مینای خالی پرتو مل میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۰۶:در وجود ما شراب تلخ باطل می شود - از زمین شور ما افسوس حاصل می شود
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۸:می شود هنگام پیری موی چون عنبر سفید - این بیابان می شود زین برف سرتاسر سفید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷۵:تا نکرد از گریه چشم خویش را خاور سفید - از گریبانش نشد مهر بلند اختر سفید
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۱:دل چو از پای فتد دست دعا می گردد - راهرو پیر شود راهنما می گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۷۷:عقده چون وقت رسد عقدهگشا میگردد - غنچه ممنون عبث از باد صبا میگردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۷۸:هرکه تسلیم به فرمان قضا میگردد - بر سرش ابر بلا بال هما میگردد
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۳:میل خوبان ز اسیران به توانگر باشد - در چمن غنچه گل را سخن از زر باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳۷:قبله زن صفتان آینه زر باشد - مرد را آینه زندان سکندر باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳۸:چشم ناقص گهران بر زر و زیور باشد - زینت ساده دلان پاکی گوهر باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳۹:پادشاهی نه به سیم و زر و گوهر باشد - هر که را سد رمق هست سکندر باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۷۲:محنت مردم آزاده فزونتر باشد - بار دل لازمه سرو و صنوبر باشد
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۴:دل چون مطیع گشت چراغ نظر شود - فرزند نیک جای نشین پدر شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶۱:آنجا که خنده لعل ترا پرده در شود - طوطی چو مغز پسته در شکر شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶۲:دل چون کمال یافت سخن مختصر شود - لب وا نمی کند چو صدف پر گهر شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶۳:از نور وحدت آن که دلش بهره ور شود - کی از هجوم ذره پریشان نظر شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶۴:پهلوی چرب، دشمن روشن گهر شود - ماه تمام، دنبه گداز از نظر شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۲۳:در حفظ آن کسی که ز می بی خبر شود - هر برگ تاک، دست دعای دگر شود
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۶:آنها که تکیه بر کرم کبریا کنند - سر در قبا کشند و به محراب جا کنند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۱۷:اول ثنای عشق فصیحان اداکنند - آری طعام را به نمک ابتدا کنند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۱۸:حاشا که خلق کار برای خدا کنند - تعظیم مصحف از پی مهر طلا کنند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۱۹:گر یوسف مرا به دو عالم بها کنند - گرد کسادیم به نظر توتیا کنند
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷:جبهه می خواهم که وقف سجده آن پا شود - تا دری بر رویم از پیشانی او وا شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵۵:در سخن گفتن خطای جاهلان پیدا شود - تیر کج چون از کمان بیرون رود رسوا شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵۶:در دل هرکس که ذوق جستجو پیدا شود - قطره اش در عین گوهر واصل دریا شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵۷:هر که پیوندد به اهل دل، به جان بینا شود - هر چه رزق طوطی از شکر شود گویا شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵۸:دل ز قید جسم چون آزاد گردد وا شود - چون حباب از خود کند قالب تهی دریا شود
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۸:داغ را دل در کنار خویشتن می پرورد - دانه ما برق را در پیرهن می پرورد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰۲:غیر را در بزم خاص آن سیمتن میپرورد - یوسف ما گرگ را در پیرهن میپرورد
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۸:در خانه یی که وصف رخ یار بگذرد - خورشید خم خم از پس دیوار بگذرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۵۳:از کوچهای که آن گل بی خار بگذرد - موج لطافت از سر دیوار بگذرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵۶:از کوچه ای که آن گل بی خار بگذرد - موج لطافت از سر دیوار بگذرد
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۹:فلک به قامت پیر خمیده می ماند - جهان بدیهه تاراج دیده می ماند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۹۴:فلک به آبله خار دیده میماند - زمین به دامن در خون کشیده میماند
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۰:فلک از ناله شبهای من بی تاب می گردد - زمین از بی قراری های من سیماب می گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳۲:دل سنگ از شکست دانه من آب میگردد - ز عاجزنالی من آسیا گرداب میگردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳۳:ز دامان ترم ریگ روان سیراب میگردد - نمک در دیده من پردههای خواب میگردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳۴:ز آهم بیستون سرچشمهٔ سیماب میگردد - دل آهن زبرق تیشه من آب میگردد
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۱:بی تو امشب ساغر و پیمانه ام در جنگ بود - می به کام شیشه ام چون در فلاخن سنگ بود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲۴:شب که دامان سر زلف توام در چنگ بود - دامن صحرای محشر بر جنونم تنگ بود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲۵:تا عنان اختیار ناقصم در چنگ بود - تا به زانو پایم از خواب گران در سنگ بود
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۳:بهند غصه منعم عاقبت محبوس می گردد - پر طاووس آخر دشمن طاووس می گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۷۲:به کوی عشق زاهد دشمن ناموس می گردد - اگر زاغ آید اینجا غیرت طاوس می گردد
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۷:ای پسر آنها که پیش از برگ بارت دادهاند - بر علف زاری نشان گوسالهوارت دادهاند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷۲:از سر زانوی خود آیینه دارت داده اند - بنگر این آیینه از بهر چه کارت داده اند
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۸:جهان پر شهد از لبهای خندان تو می گردد - حلاوت کامیاب از شکرستان تو می گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶۲:دل یاقوت را خون می کند لعل سخنگویت - قلمها سینه چاک از خط ریحان تو می گردد
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹:قامتش چون از بهار جلوه رعنا می شود - چون گل خمیازه آغوش نظر وا می شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۲:عیب پاکان زود بر مردم هویدا میشود - در میان شیر خالص موی رسوا میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۳:با وجود مرگ، کی هستی گوارا میشود؟ - تلخی ماتم کجا شیرین به حلوا میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۴:دل به دشمن چون ملایم شد مصفا میشود - سنگ با آتش چو نرمی کرد مینا میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۵:خانهای کز نور حسن او مصفا میشود - حلقه بیرون در محو تماشا میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۶:هرکه میگردد ز اهل ذکر، دانا میشود - خاک چون تسبیح شد بینا و گویا میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۷:گر به این دستور قد یار رعنا میشود - ناله بیتابی عاشق دوبالا میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۸:آن لب رنگینسخن بیخواست گویا میشود - غنچه چون افتاد بازیگوش خود وامیشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۰۴:از شراب لاله گون همت دوبالا می شود - هر که نوشد آب این سرچشمه رعنا می شود
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۰:در رهت چون نقش پا امشب دو چشمم چار بود - بر سر مژگان نگه خار سر دیوار بود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱۵:از سعادت در دماغش بیضه پندار بود - مغز مغرور هما را استخوان در کار بود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱۶:یوسف ما در دل چه بر سر بازار بود - این گل از صبح ازل شیدایی دستار بود
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۲:نگه مست تو خون دل احباب خورد - تیغ بیداد تو از فرق اجل آب خورد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶۹:از خموشی دل روشن گهران آب خورد - کوزه سر بسته چو گردید می ناب خورد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۷۰:چند دل خون خود از دوری احباب خورد؟ - کف خاکی چه قدر سیلی سیلاب خورد؟
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۳:شنیدم زین دیار آن گل بسر عزم سفر دارد - مرا همچون نسیم ناامیدی در بدر دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰۷:مجو آسایش از دل تا مرادی در نظر دارد - که نخل ایمن نباشد از تزلزل تا ثمر دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰۹:اگرچه نطق در هر نکته صد تنگ شکر دارد - ولی شهد خموشی در نظر شان دگر دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱۰:اگرچه دست بر تاراج دل هر خوش کمر دارد - میان بهله دار ترک ما دست دگر دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۳۰:نهال قامت او کی مرا از خاک بردارد؟ - که چون نقش قدم افتاده ای در هر گذر دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۳۱:خطر از قاطعان راه، رهبر بیشتر دارد - که پیرو پیش رو از پیشرو دایم سیر دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۳۲:(غبارم را نسیم ناتوانی دربدر دارد - غریب کشور طالع چه پروای سفر دارد؟)
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۳۳:ازان فرهاد دایم جای در کوه و کمر دارد - که از هر لاله نقش پای گلگون در نظر دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۲۴:شود خونریزتر حسنی که عاشق بیشتر دارد - که از هر طوق قمری سر و فتراک دگر دارد
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۵:آئینه را جمال تو صاحب نظر کند - عکس رخ تو بی خبران را خبر کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۷۵:آنجا که شوق دست حمایت بدر کند - شبنم در آفتاب قیامت سفر کند
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۰:سرو را شمشاد قدش محو چون تصویر کرد - آب را موج خرامش پای در زنجیر کرد
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۵:نفس سرکش را مسخر عقل پرتدبیر کرد - سگ چو شد دیوانه او را می توان زنجیر کرد
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۳۱ - تیرگر:تیرگر امرد مرا یاد وصالش پیر کرد - خانه من آمد و خود را نشان تیر کرد
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۶۳ - خورده فروش:دلبر خورده فروشم عاشقان را پیر کرد - خانه من آمد و درهای کو زنجیر کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۸:خانه بر دوشی که سیر کوچه زنجیر کرد - کی به زنجیرش توان پا بسته تعمیر کرد؟
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۴:بی گفتگوی رزق مهیا نمی شود - این قفل بی زبان طلب وا نمی شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۸۹:بیروی دل گره ز زبان وا نمیشود - طوطی ز پشت آینه گویا نمیشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۲۶:از خود گسسته، بار به دنیا نمی شود - مریم گران ز حمل مسیحا نمی شود
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۷:رفیق از کف مده دشمن اگر خواهی زبون گردد - تو را سوزن به دست افتاد خار از پا برون گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲۸:کسی تا چند مغلوب شراب لاله گون گردد؟ - کسی تا چند بی لنگر درین دریای خون گردد؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲۹:چنین از خون اگر دامان آن گل لاله گون گردد - زدامنگیری او آستینها جوی خون گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۱۴:چنین از می گر آن سیب زنخدان لاله گون گردد - سرانگشت سهیل از زخم دندان جوی خون گردد
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹:با من ز عرضحال زبان در دهان نماند - اکنون ز حال خویش چگویم سخن نماند
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۱:آمد خزان نسیم گل و یاسمن نماند - باد بهار رفت و هوای چمن نماند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۲۸:آثار عشق در دل چون سنگ من نماند - در بیستون من اثر از کوهکن نماند
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۷:ترک هستی سالکان در زیر گردن کرده اند - رهنوردان کفش تنگ از پای بیرون کرده اند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸۳:گلرخان از خون ما رخساره گلگون کردهاند - صد جگر افشرده تا یک جام پرخون کردهاند
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۴:نوبهار آمد تماشای گل و سنبل کنید - نور چشم خود چو شبنم طرف روی گل کنید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۶:دیده از عیب کسان در خواب چون مخمل کنید - چون رسد نوبت به عیب خود، نظر احول کنید
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۸:مرا هر شب تب هجران آن بدخو بسوزاند - به هر پهلو که گردم بسترم پهلو بسوزاند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۵۹:زگرمی خون من جوهر به تیغ او بسوزاند - فروغ لاله من آب را در جو بسوزاند
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۲:شب چو آن شمع ز کاشانه برون می آید - ناله از مرده پروانه برون می آید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۳۳:خط ز خال لب جانانه برون می آید - آه افسوس ازین دانه برون می آید
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳:صدای مقدم گلچین چو در گلزار می آید - گریبان چاک بلبل بر سر بازار می آید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹۵:غم عالم به دل از دیده خونبار میآید - به این گلشن خزان از رخنه دیوار میآید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹۶:دل از مژگان خوابآلود در زنهار میآید - بلای جان بود تیغی که لنگردار میآید
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۳:بهر قتل من زدی تیغ و فغان دارم هنوز - بر سر من ساعتی بنشین که جان دارم هنوز
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۶۹:درتن خود یک هدف واراستخوان دارم هنوز - نسبت دوری به آن ابروکمان دارم هنوز
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۴:چشم مست او ندانستست انجامم هنوز - در میان پوست همچون مغز بادامم هنوز
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۷۱:خاک من بربادرفت ودردی آشامم هنوز - توتیا شد جام ومی باقی است درجامم هنوز
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۵:نمی رود ز دم یاد آن جوان هرگز - کسی چو من نزده آتشی به جان هرگز
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۹۶:حدیث عشق نگیرد به زاهدان هرگز - ز بوی گل نشود جغد شادمان هرگز
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۶:صد بیابان طی شد و از کاروان دورم هنوز - کشتی توفانی دریای پرشورم هنوز
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۷۰:غوطه خوردم درشراب ناب و مخمورم هنوز - گم شدم درچشمه خورشید وبی نورم هنوز
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۱:سربلندان جهان را نام احسان است و بس - سرو را در بوستان قد نمایان است و بس
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۳۱:میوه باغ امیدم داغ حرمان است و بس - یار دلسوزی که میبینم نمکدان است و بس
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۲:پیر گشتیم ز غم یاد جوان ما را بس - دیدن تیر در آغوش کمان ما را بس
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۴۲:طاق ابروی توازکون ومکان مارا بس - گوشه چشم تو از ملک جهان مارا بس
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۳:ای که خون کردی دل ما راز چشم ما مپرس - می شوی سرگشته از گرداب این دریا مپرس
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۳۴:شرح دشت دلگشای عشق را از ما مپرس - می شوی دیوانه، از دامان آن صحرا مپرس
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۴:می کنم چون شمع بهر سوختن امداد خویش - چند سازم تکیه بر دیوار بی بنیاد خویش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۱۱:در غریبی تابه چند افتدکسی ازیادخویش؟ - کو جنونی تا برآرم گرد از بنیاد خویش
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۶:زین گلستان سرو قدی را نکردم رام خویش - همچو قمری بر گلو پیچیدم آخر دام خویش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۱۸:برنمی آیم به تسکین دل خودکام خویش - چون فلک در بیقراری دیده ام آرام خویش
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۷:فگنده بر دلم عمریست مهر آن جبین آتش - مرا چون رنگ گل زان روی باشد دلنشین آتش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۲۵:کجا پروانه را با خویش سازد همنشین آتش؟ - که دارد هر طرف چون شمع چندین خوشه چین آتش
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۸:تا چو پروانه کشم شمع تو را در بر خویش - بهر تسخیر خدنگ تو بسوزم پر خویش
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۰:تو و بدمستی و عاشق کشی و خنجر خویش - من و بیچارگی و عجز و نیاز و سر خویش
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۱:تا تو آلوده به خون ساختهای خنجر خویش - من برآورده ام از چاک گریبان سر خویش
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۲:روز محشر بزم دست سوی افسر خویش - بید مجنونم و خود سایه کنم بر سر خویش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۰۰۷:ریخت از رعشه خجلت به زمین ساغر خویش - ما و دریا نمودیم به هم گوهر خویش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۹۲:نکشیدیم شبی سیمبری در بر خویش - دست ماهمچو سبو ماند به زیر سر خویش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۹۳:رفته پایم به گل از پرتو چشم تر خویش - نخل شمعم که بود ریشه من در سر خویش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۹۴:ریخت از رعشه خجلت به زمین ساغر خویش - ما و دریا چو نمودیم به هم گوهر خویش
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۹:بید مجنونم سر خود دیده ام در پای خویش - گر زنند آتش نمی جنبم چو شمع از جای خویش
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۷:گر کشم از سینه خود آه گردون سای خویش - بیستون را بر کنم چون گردباد از جای خویش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۷۵:کاکل او درهم است از شورش سودای خویش - از پریشانی ندارد زلف او پروای خویش
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۳:تا نمودی در گلستان زلف عنبربوی خویش - نکهت سنبل نهاده بر زمین پهلوی خویش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۲۰:می تراشم رزق خود چون تیر از پهلوی خویش - می کنم تا هست ممکن حفظ آب روی خویش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۶۷:حسن هیهات است بردارد نظر از روی خویش - گل ز شبنم می نهد آینه بر زانوی خویش
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۴:ای دل مطیع آن بت مژگان فرنگ باش - با ساکنان کعبه مهیای جنگ باش
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۶:با اهل جاه ناخن زاغ و پلنگ باش - در کام شیر اره پشت نهنگ باش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۴۰:با خلق آشتی کن وبا خود به جنگ باش - فیروز جنگ معرکه نام وننگ باش
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۸:نو خط من می کند بر چرخ مینا فام رقص - در شب مهتاب خوش باشد به پشت بام رقص
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۰۹:ز اضطراب دل کند آن زلف عنبرفام رقص - میکند آری به بال مرغ وحشی دام رقص
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۲:مه بود در کلبه ام چون در ته دامن چراغ - خانه من ز آتش گل می کند روشن چراغ
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۴۲:هر سرایی را که باشد از دل روشن چراغ - میجهد شبهای تار از دیده روزن چراغ
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۸۷:لاله آتش زبان افروخت در گلشن چراغ - بعد ازین در خواب بیند دیده روشن چراغ
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۵:روزی که صبح حشر کند رو به یک طرف - گردد بهشت یک طرف آنکو به یک طرف
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۶۷:معنی ز لفظ جوهر خود را عیان کند - زان چهره لطیف مکن مو به یک طرف
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۶:در صدف چون قطره افتد گردد او را دل ز سنگ - سفله را دنیا دهد رو می کند منزل ز سنگ
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۲۴:می کند بتگر اگر بت زمان حاصل ز سنگ - من بتی دارم که هر دم می تراشد دل ز سنگ
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۷:دارم ز دست داغ دل سامانیان در بغل - دریای خون در آستین گرداب عمان در بغل
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷۳:ای از رخت هر خار را سامان بستان در بغل - هر ذره را از داغ تو خورشید تابان در بغل
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۸:شهر و صحرا درگرفت از آتش رخسار گل - عندلیبان سوختند از گرمی بازار گل
سیدای نسفی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - نعت:نوبهار آمد شکفت از هر سر دیوار گل - خار شد پامال بیرون شد به جای خار گل
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۳۲:از تنک رویی شود همصحبت هر خار گل - می کشد دایم ز حسن خلق خود آزار گل
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۹:افلاک را گداخت دل صبر پیشه ام - می گیرد انتقام خود از سنگ شیشه ام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۲۶:فرهادم و ثبات قدم هست پیشه ام - ناخن دوانده در جگر سنگ تیشه ام
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۲:شب چو یاد عارض آن شعله قامت می کنم - خانه را روشن تر از صبح قیامت می کنم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۰۰:چون نظر بر روی آن دشمن مروت میکنم - از بهار گریه گلریزان حسرت میکنم
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۴:قبای خود چو گل امروز پاره پاره کنم - ز چاک سینه خیال تو را نظاره کنم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۵۱:اگر به روی تو بار دگر نظاره کنم - چو صبح زندگی خویش را دوباره کنم
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۷:بی تو امشب بوی خون می آید از کاشانه ام - سنگ می بارد از دیوار و در بر خانه ام
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۳:گوشه چشم تو تا افتاد بر کاشانه ام - سرمه می خیزد به جای گرد از ویرانه ام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱۴:بس که محکم کرده در سستی بنا کاشانهام - جلوه مهتاب سیلاب است در ویرانهام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱۵:از سواد شهر وحشت میکند دیوانهام - میکشد از لفظ دامن معنی بیگانهام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱۶:مومنی را میکند آزاد از قید فرنگ - هرکه میسازد درین محفل ز خود بیگانهام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱۷:نیست از عزلت غباری بر دل دیوانهام - در بهاران از زمین سر بر نیارد دانهام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۹۲:میتراود وحشت از بوم و بر کاشانهام - دارد از چشم غزالان حلقه در خانهام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۴۴:اشک خونین بس که زد جوش از دل دیوانهام - چون نگین هموار شد با فرش، سقف خانهام
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۱:می روم هر سو سراغ دل ز مردم می کنم - طفل شوخی دارم او را هر زمان گم می کنم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۱۹:پرتو مه را قیاس از نور انجم میکنم - در محیط قطره سیر بحر قلزم میکنم
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۲:صبا آورد دوش از میر عالی نامهای سویم - که از هر جانبی دوران دری بگشاد بر رویم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹۵:نشست از آسیای چرخ گرد شیب بر رویم - سفیدی می کند راه فنا از هر سر مویم
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۳:ز شهر از دست تو امروز ای گل پیرهن رفتم - به خود پیچیده همچون گردباد از خویشتن رفتم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۱۰۴:ز همراهان کسی نگرفت شمعی پیش راه من - به برق تیشه زین ظلمت برون چون کوهکن رفتم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۸۸:به یاد آتشین رخساره ای در انجمن رفتم - به پای شمع افتادم چو اشک از خویشتن رفتم
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۶:یار سرکش را به زور ناله همدم کرده ایم - این کمان را ما به بازوی نفس خم کرده ایم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۴۵:ما به روی تلخ صلح از اهل عالم کرده ایم - چشم شور خلق را بر خویش زمزم کرده ایم
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۷:از آن روزی که دور افتاد زان زلف دو تا دستم - گره نگشاید از کار کسی مانند پا دستم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۸۴:ز گیرایی چنان گشته است بی برگ و نوا دستم - که نتواند گرفت افتادگی را از هوا دستم
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۲:خشک است ز بی مهریی ایام دماغم - در آرزوی روغن آبست چراغم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۰۸:تا چند به روزن نرسد نور چراغم؟ - رنگین نشود پنبه ز خونابه داغم
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۴:شده چون سایه از بس خاکساری جزو اعضایم - نمی گردد جدا نقش قدم چون کفش از پایم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹۳:زمین کان نمک گردیده است از شور سودایم - به جای گرد مجنون خیزداز دامان صحرایم
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۷:چهره افروخت چو گل بهر تماشا رفتم - جلوه یی کرد که چون سرو من از جا رفتم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۱۲:سوختم بس که به دنبال تمنا رفتم - مردم از بس که پی آتش سودا رفتم
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۸:به کویت از سر خود سجده مقبل نمی دانم - به درگاه تو خود را بنده قابل نمی دانم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۷۸:سیه مست جنونم وادی و منزل نمی دانم - کنار دشت را از دامن محمل نمی دانم
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۱:یاد آن شبها که در بر گلعذاری داشتم - در دل از مژگان شوخش خارخاری داشتم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۴۳:یاد ایامی که در دل خار خاری داشتم - در جگر چون لاله داغ گلعذاری داشتم
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۶:به گلزاری که در وی سرو قدی نیست خاموشم - ز طوق قمریان انداختند این حلقه در گوشم
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۷:خبر می گوید از راز درون لبهای خاموشم - زند پهلو به روی حلقه در حلقه گوشم
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۱:صبا از خنده آن گل حدیثی گفت در گوشم - که همچون حلقه گرداب شد از گریه آغوشم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۶۱:چنان برد اختیار از دست آن سرو قباپوشم - که آید در نظرها خشک چون محراب آغوشم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۶۲:نشد سروی درین بستانسرا یک بار همدوشم - ز آتش طلعتی روشن نشد محراب آغوشم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۶۳:به دامن می دود اشکم گریبان می درد هوشم - نمی دانم چه می گوید نسیم صبح در گوشم
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۸:امشب از مستی به پای خم چو خشت افتاده ام - عشرتی دارم که گویا در بهشت افتاده ام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۸۴:چون قدح از عکس ساقی در بهشت افتاده ام - در خرابات مغان خوش سر نوشت افتاده ام
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۹:اشک چشم شبنمم در حسرت روی گلم - دست پرورد فغانم خانه زاد بلبلم
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۸۷ - کهله بر:کهله بر امرد که دست خویش می سازد علم - می کند سر پنجه ناخن دراز آن را قلم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۸۹:داغ عالمسوز برگ عیش گردد در دلم - شمع ماتم گریه شادی کند در محفلم
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۰:بس که چون شبنم سری دارد به عریانی تنم - همچو گل پیچیده بر گرد کمر پیراهنم
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۶ - زرگر:دلبر زرگر شبی بگذاشت پا در مسکنم - آمد و انداخت طوقی بندگی در گردنم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۹۲:شمع فانوسم که در پرده است اشک افشاندنم - از گرستن تر نگردد دامن پیراهنم
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۲:در چمن از گریه آبی بر رخ گل می زنم - آتشی در غنچه منقار بلبل می زنم
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۹:شبنمم پهلو به روی بستر گل می زنم - آتشی در غنچه منقار بلبل می زنم
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۰:بی جمالت در گلستان چاک چون گل می زنم - سینه را بر سوزن مژگان بلبل می زنم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۹۸:همتی یاران که جوشی از ته دل می زنم - می شوم طوفان، به قلب عالم گل می زنم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۹۹:چند روزی بر در صبر و تحمل می زنم - دست امیدی به دامان توکل می زنم
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۴:بی تو امشب سوخت از تب استخوان پیکرم - آتش افتادست همچون شمع بر مغز سرم
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۷۸ - حمامی:شوخ حمامی که دارد همچو آتش روی گرم - می شود از باد حمامش رگ و پی چرب و نرم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۶۷:شد ز بیقدری غبار دیده ها شعر ترم - مهره گل گشت از گرد کسادی گوهرم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۶۸:شست نقش انجم از افلاک مژگان ترم - ابر شد مستغنی از دریا ز آب گوهرم
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۸:شمعم و پروانه ام با شد دل بی کینه ام - رخنه دیوار فانوس است چاک سینه ام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱۹:ساغر می کی بشوید گرد غم از سینهام - همچو جوهر ریشه کرده زنگ در آیینهام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۲۰:نیست از گردون غباری بر دل بیکینهام - جلوه طوطی کند زنگار در آیینهام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۲۱:صاف چون صبح است با عالم دل بیکینهام - میتوان رو دید از روشندلی در سینهام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۹۳:دیده از صورتپرستی بسته بود آیینهام - نوخطی دیدم که بازی کرد دل در سینهام
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۹:بس که خو کردست با کلفت دل غم پیشه ام - سنگ می گردد اگر ریزند می در شیشه ام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۰۹:آسمان نیلگون را سبز کرد اندیشهام - بیستون کان زمرد شد زآب تیشهام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱۰:بر دل نازک گرانی میکند اندیشهام - سنگ میگردد ز ناسازی پری در شیشهام
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۱:تا به سودای تو از خانه به بازار شدیم - هر کجا درد و غمی بود خریدار شدیم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۷۳:صبح در خواب عدم بود که بیدار شدیم - شب سیهمست فنا بود که هشیار شدیم
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۴:به دام دلبری افتاده ام گمگشته تدبیرم - سراپا وحشتم در کوی او آهوی تصویرم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۵۲:از آن چون زلف ماتم دیدگان ژولیده زنجیرم - که چون برگ خزان دیده است روز دست تدبیرم
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۵:نگاه یار با من بر سر جنگ است می دانم - دل بی رحم او از آهن و سنگ است می دانم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۷۵:ترا از خواندن مکتوب من تنگ است می دانم - جواب نامه ناخوانده ام جنگ است می دانم
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۶:روزگاری شد که خون از دیده تر می خوریم - در بهشت افتاده ایم و آب کوثر می خوریم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۶۵:از شکست آرزو قند مکرر می خوریم - بر لب خود خاک می مالیم و شکر می خوریم
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۷:از دهر بس که کلفت بسیار می کشم - از همنفس ، چُو آینه آزار می کشم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۱۲:از روی نرم سرزنش خار می کشم - چون گل ز حسن خلق خود آزار می کشم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۱۳:اول سری به رخنه دیوار می کشم - دیگر به آشیانه خود خار می کشم
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۹:سرمه آن روزی که از چشمت جدا خواهد شدن - استخوانت نرم همچون توتیا خواهد شدن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۳۹:استخوان من اگر رزق هما خواهد شدن - سایه بال هما ابر بلا خواهد شدن
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۳:چشم تا پوشیده ام از آرزوی خویشتن - بسته ام چون غنچه گل در به روی خویشتن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۱۹:پیش هر تلخی نریزم آبروی خویشتن - می خورم قند از شکست آرزوی خویشتن
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۵:دلم افسرده شد از گردش ارض و سما بیرون - مرا یکدانه آن هم آرد شد از آسیا بیرون
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۴۵:دل نشکسته نتوان برد از ارض و سما بیرون - نمی آید مسلم دانه ای زین آسیا بیرون
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۶:یارب از پیمانه صحت مرا سرشار کن - از شراب درد مستم کرده ای هشیار کن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۶۷:با کمند زلف تسخیر دل افگار کن - این کهن اوراق را شیرازه از زنار کن
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۹:به دستم کرد گل تا داغهای آتشین من - ز جوش بلبلان گرداب خون شد آستین من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۴۱:ز بس دامن کشد در خون مردم نازنین من - ز دامنگیری او جوی خون شد آستین من
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۳:به دور خط رخسارت دو چندان گشت آه من - شد آخر سبزه پشت لبت مهر گیاه من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۴۲:ز آه من ندارد هیچ پروا کج کلاه من - ز شوخی می کند چون زلف خود بازی به آه من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۴۳:اگر اشک پشیمانی نگردد عذرخواه من - بپوشد چشمه خورشید را گرد گناه من
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۵:جنونم دشت پیما شد کن ای مجنون حذر از من - بیابان داغها چون لاله دارد بر جگر از من
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۷:نمی آیی به بالینم نمی گیری خبر از من - الهی دل به بی رحمی دهی گردن بتر از من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۵۹:نمی آیی، نمی خوانی، نمی جویی خبر از من - خدا ناکرده در دل رنجشی داری مگر از من؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۳۰:نمی آیی، نمی خوانی، نمی جویی خبر از من - خدا ناکرده در دل رنجشی داری مگر از من؟
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۹:کجا رفتی ز آغوش تماشا ای نگار من - نگه فواره خون شد به چشم انتظار من
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۳۸ - صراف:پس از عمری شد آن سیمآور صراف یار من - سیه کاریی و قلابی بود منبعد کار من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۵۱:به یک خمیازهٔ گل طی شد ایام بهار من - به یک شبنم نشست از جوش، خون لاله زار من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۳۱:سبک جولانتر از برق است حسن لاله زار من - به یک خمیازه گل می شود آخر بهار من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۳۲:به یک خمیازه گل طی شد ایام بهار من - به یک شبنم نشست از جوش خون لاله زار من
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۰:تا چراغ انجمن کردن زبان خویشتن - می خورم چون شمع دایم مغز جان خویشتن
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۱:تا به او روشن کنم سوز نهان خویشتن - می زنم چون شمع در آتش زبان خویشتن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۱۵:تندخویان می زنند آتش به جان خویشتن - می خورد دل شمع دایم از زبان خویشتن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۱۶:برده ام تا از سر کویت نشان خویشتن - هم به جان تو که بیزارم ز جان خویشتن
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۳:به دریا کرده ام خو موج آبم می توان گفتن - به کف دارم سر بی تن حبابم می توان گفتن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۰۱:ز اخوان راضیم تا دیدم انصاف خریداران - گوارا کرد بر من چاه را، از قیمت افتادن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۶۳:اگر این رنگ دارد خنده های شرم بیزارش - گل این باغ خواهد بر دماغ باغبان خوردن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۶۴:چراغ زندگی را می کند مستغنی از روغن - زبان خویش چون خورشید بر دیوار مالیدن
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۴:نمی گردد صدای جود از اهل کرم بیرون - نمی آید ازاین دریادلان عمریست نم بیرون
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۴۸:منه زنهار ای غافل ز حد خود قدم بیرون - که ریزد خون خود صیدی که آید از حرم بیرون
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۸:مسجد در آی و تکیه به غیر از خدا مکن - بر روی خلق چشم چو محراب وا مکن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۸۰:پیش از وصال، ترک تمنای خام کن - تا گل نیامده است علاج ز کام کن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۸۱:دل از گناه پاک چو دارالسلام کن - خاک سیاه بر سر مینا و جام کن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۰۴:پهلو تهی ز ناوک آن دلربا مکن - در استخوان مضایقه با این هما مکن
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۹:از مربی بس که رم خورده دل بدخوی من - متکا تاری بود چسبیده بر پهلوی من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۲۵:بس که شبها چین غم می چیند از ابروی من - موج جوهر می زند آیینه زانوی من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۲۶:می زند از گریه موج خوشدلی ابروی من - آب چون شمشیر جوهر می شود در جوی من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۲۷:آن که ننشیند کنون از ناز در پهلوی من - تکیه گاهش بود در مستی سر زانوی من
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۰:شبی ای شمع در آغوش ما جا می توان کردن - چو گل در گلشن ما سینه را وا می توان کردن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۰۳:خط پاکی ز سیلاب فنا دارد وجود ما - چه از ما میتوان بردن، چه با ما میتوان کردن؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۰۴:گریزد لشکر خواب گران از قطرهٔ آبی - به یک پیمانه از سر عقل را وا میتوان کردن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۰۰:ز دل مجموعه ای هر روز املا می توان کردن - ازین یک قطره خون صد نامه انشا می توان کردن
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۲:گذشتی مست با غیر و زدی آتش به داغ من - کجا رفتی بیا ای شبنم گلهای باغ من
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۳:غریبم نیست همچون لاله دلسوزی به داغ من - ز شب تا روز بی پروانه می سوزد چراغ من
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۴:خوش آن روزی که می نوشیده می رفتی به باغ من - چمن می ریخت شبها روغن گل در چراغ من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۳۶:به هم پیوسته از بس در حریم سینه داغ من - تماشایی ندارد رنگ از گلگشت باغ من
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۸:ای سرمه صید کشته چشم سیاه تو - باشد کمند گردن آهو نگاه تو
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۳۹:تا کرد تیغ غمزه حمایل نگاه تو - شد سرمه گوشه گیر ز چشم سیاه تو
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۴۰:ای شاخ گل شکسته طرف کلاه تو - پیچ و خم بنفشه ز خط سیاه تو
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۴۱:در خون نشست لاله ز چشم سیاه تو - گل گوشه گیر گشت ز طرف کلاه تو
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۴:آمد بهار و فیض نسیم بهار کو - گل کرد داغ بر جگر و لاله زار کو
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۴۷:یک صافدل در انجمن روزگار کو؟ - عالم گرفت تیرگی آیینه دار کو؟
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۶:باشد به بام دیده من جای خواب تو - روشن بود چراغ من از ماهتاب تو
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۳۲:از گرد خط گرفته مباد آفتاب تو - چندان که خاک اوست روان باد آب تو
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۳۳:چون سر زند ز مشرق زین آفتاب تو - صد شاخ گل پیاده رود در رکاب تو
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۸:بیا که غنچه شد ای سرو من چمن بی تو - نسیم صبح فرورفت در کفن بی تو
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۲۱:شکفتگی نشود سبز در چمن بی تو - به اشک شمع زند غوطه انجمن بی تو
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۲۲:زبان چو پسته شود سبز در دهن بی تو - گره چو نقطه شود رشته سخن بی تو
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۳:برآرد از چمن گل را خزان آهسته آهسته - کشد خار انتقام از بوستان آهسته آهسته
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۸۵:به من شد نرم آن نامهربان آهسته آهسته - بلی کم زور می گردد کمان آهسته آهسته
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۵:دل همچو اشک بر سر مژگان برآمده - بهر نظاره رخ جانان برآمده
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۱۹:تا سبزه خط از لب جانان برآمده - آه از نهاد چشمه حیوان برآمده
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۶:دل از خود رفته شوری بر من دیوانه افتاده - به جستجوی این طفل آتشم در خانه افتاده
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۸۸:مگر در باغ راه جلوه جانانه افتاده؟ - که از مستی ز دست شاخ گل پیمانه افتاده
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۲:جان به لب آمده و نیست ز جانان مددی - وقت من تنگ شد ای دیده گریان مددی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۰۵:می گزد راحتم ای خار مغیلان مددی - پایم از دست شد ای خضر بیابان مددی
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۷:سر مگو آنکه شود خم پی احسان کسی - بشکن آن دست که بوسد لب دامان کسی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۲۰:غوطه در خاک زند دل ز گریبان کسی - ناله در خون تپد از شوخی مژگان کسی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۲۱:خارخاری به دل افتاده ز مژگان کسی - که نپیچیده نگاهش به رگ جان کسی
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۲:ز دستم می کشد دامن بهار افشان گریبانی - چمن پرواز رعنا جلوه پیراهن گلستانی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۹۸۴:گرانی میکند بر خاطرش یادم، نمیدانم - که با این ناتوانی چون توانم رفت از یادش؟!
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۷۷:مکن با ارتکاب جرم اظهار پشیمانی - چه لازم با دروغ آمیختن آلوده دامانی؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۷۸:کرامت کن مرا ای ابر رحمت چشم گریانی - که از هر خنده بر دل می رسد زخم نمایانی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۷۶:دل هر کس که از خورشید ایمان گشت نورانی - بود از اشک دایم کار چشمش سبحه گردانی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۴۷:دل هر کس که از خورشید ایمان گشت نورانی - بود از اشک دایم کار چشمش سبحه گردانی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۱۰:عتاب گلرخان در پرده دارد لطف پنهانی - که گلها میتوان چید از بهار غنچه پیشانی
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۳:کبابم کرده بی پروا خرامی چشم می پوشی - قلندر مشربی یک شهر عاشق خانه بر دوشی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۷۵:ندارد حسن خط چون من غلام حلقه در گوشی - ندارد صفحه دوران چو من عاشق بناگوشی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۴۶:ندارد حسن خط چون من غلام حلقه در گوشی - ندارد صفحه دوران چو من عاشق بناگوشی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۱۸:ز مستی دیگران را میکنی تکلیف می نوشی - به عیب دیگران خواهی که عیب خویش را پوشی
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۴:مرا تا کی دواند آرزوی دل به هر سویی - مبادا هیچ کس را در جهان فرزند بدخویی
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۶۳ - بقال:مه بقال چون سرکا بود کارش ترشرویی - زبان پسته اش دارد به مردم کشمشی گویی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹۳:ندارم یاد خود را فارغ از عشق بلاجویی - چو داغ لاله دایم در نظر دارم پریرویی
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۵:ز من دل برده رنگین جلوه شمشاد بالایی - خرام دام طاووسی فریب آغوش اعضایی
سیدای نسفی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱:زهی از طوطی نطقت مرصع بال گویایی - گرفته منشی یونان ز تو منشور دانایی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۸۷:نمی باید ترا مشاطه ای بهر خودآرایی - به صحرا می روی، از خانه آیینه می آیی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۸۸:ز خوبان قامت جانان علم باشد به یکتایی - الف را هیچ حرفی برنمی آرد ز رعنایی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۸۹:شنیدم بلبل خود را ستایش کرده ای جایی - میان عندلیبان دگر افتاده غوغایی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹۰:مرا افکنده رخسار عرقناکش به دریایی - که دارد هر حبابش در گره طوفان خودرایی
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۷:دلم در سینه باشد در تنوری مرغ بریانی - سرم در جیب گردد گردبادی در بیابانی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۸:که میآید به سر وقت دل ما جز پریشانی؟ - که میپرسد بغیر از سیل، راه منزل ما را؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۹:ندارد مزرع ما حاصلی غیر از تهیدستی - توان در چشم موری کرد خرمن حاصل ما را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۸۴:بنه بر طاق نسیان زهد را چون شیشهٔ خالی - درین موسم که سنگ از لاله جام آورد مستان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۹۹:مَرا، از صافیِ مَشرَب، زِ خود دانند، هر قومی - که: هر ظرفی، به رنگِ خود بَرآرد، آبِ روشن را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۳۵:مه نو مینماید گوشهٔ ابرو، تو هم ساقی - چو گردون بر سر چنگ آر آن جام هلالی را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۳۹:به امّیدی که چون بادِ بهار از دَر دَرون آیی - چو گُل، در دستِ خود داریم، نقدِ زندگانی را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۴۰:شود آسان، دل از جان برگرفتن، در کُهنسالی - که در فصلِ خزان، برگ، از هوا گیرد، جدایی را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۴۱:سزای توست چون گل گریهٔ تلخ پشیمانی - که گفت ای غنچهٔ غافل، دهن پیش صبا بگشا؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۴۸۲:دو روزی نیست افزون عمر ایام برومندی - مشو غافل ز حال تلخکامان تا ثمر داری
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۴۸۵:چنان از موج رحمت شد زمین و آسمان خالی - که دریای سراب و ابر تصویرست پنداری
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۳۹:مشو از نالهٔ افسوس غافل چون جرس، باری - اگر از کاروان همچون خبر بیرون نمیآیی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۴۰:چنان در خانهٔ آیینه محو دیدن خویشی - که گر عالم شود زیر و زبر بیرون نمیآیی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۴۴:تو آن هوش از کجا داری که از خود بی خبر گردی؟ - همان بهتر که خرج این جهان مختصر گردی
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۸:غنچه گردید گل قسمتم از کم سخنی - چون نفس تنگ شده روزیم از بی دهنی
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۱:تا لبت نام برآورده به شیرین سخنی - طوطیان را به سر افتاده غم کوهکنی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۳۳:دل نبندند عزیزان جهان در وطنی - که به یوسف ندهد وقت سفر پیرهنی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۲۹:دل نبندند عزیزان جهان در وطنی - که به یوسف ندهد وقت سفر پیرهنی
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۲:شمع بزمی و چو یوسف به نظر میآیی - از کدام انجمن ای جان پدر می آیی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۴۲:رخ برافروخته دیگر به نظر میآیی - از شکار دلگرم که دگر میآیی؟
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۶:گل به سر بر زده و پا به حنا می آیی - سرو من از چمن نشو و نما می آیی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۴۱:بی حجابانه به آغوش کجا می آیی؟ - که به صد ناز در اندیشه ما می آیی؟
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۳:به سوی کلبه ام ای سیمبر نمی آیی - خبر نکرده چرا بی خبر نمی آیی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۸۴:همین نه در نظر ای سیمبر نمی آیی - ز سرکشی تو به اندیشه درنمی آیی
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - در صفت حضرت شاه نقشبند نور مرقده:رسید امروز ایام گل و شد باغ بزم آرا - برآمد لاله بر کف جام می از دامن صحرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳:من آن وحشی غزالم دامن صحرای امکان را - که میلرزم ز هر جانب غباری میشود پیدا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۸۶:مکرر بود وضع روز و شب، آن ساقی جانها - ز زلف و عارض خود، صبح و شام آورد مستان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۳۸:حیاتِ جاودان، بیدوستان، مرگیست پابَرجا - بهتنهایی مَخور، چون خضر، آبِ زندگانی را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۳۶:کمند زلف در گردن گذشتی روزی از صحرا - هنوز از دور گردن میکشد آهوی صحرایی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۳۸:صنوبر با تهیدستی به دست آورد صد دل را - تو بیپروا برون از عهدهٔ یک دل نمیآیی
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - نعت:ای حریم روضه ات باشد بهشت عنبرین - پاسبان آستانت روز و شب روح الامین
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۸۶ - روغنگر:دلبر روغنگر امشب گشت با من همنشین - شکرلله گشتم آخر که خدای روغنین
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۰۵ - کاتب:دلبر کاتب شبی گردید با من همنشین - گفت من فردا چه گویم یا کرام الکاتبین
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۶۱:مجلس رقص است، بر تمکین بیفشان آستین - دست بالا کن، گلی از عالم بالا بچین
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در وصف کعبه و تخلص به مدح امیرالمؤمنین علی (ع):ای سواد عنبرین فامت سویدای زمین - مغز خاک از نهکت مشکین لباست خوشه چین
-
سیدای نسفی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - فی نعت حضرت خیرالبشر صلی الله و سلم و آله و اصحاب اجمعین:ای به گرد روضه ات هر شب ملایک در طواف - دشمنان را زنگ بسته تیغ باشد در غلاف
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۵۴:نیست بر آیینه دُردیکشان گرد خلاف - میتوان چون جام می دیدن ته دلهای صاف
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱ - چرچین فروش:بت چرچین فروشم زد به سنگ آئینه را رویش - ز غیرت ماه نو را سوخته چقماق ابرویش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۶۵:چه نسبت بانسیم مصر دارد شوخی بویش؟ - که خون رامشک سازد در دل صیاد، آهویش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۶۶:رگ لعل است ازدلهای خونین قد دلجویش - زجانهای پریشان رشته جان است هرمویش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۶۷:کجا چشم ترمن زهره دارد بنگرد سویش؟ - که می ساید به ابر از بس بلندی تیغ ابرویش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۶۸:چنان افکنده است ازطاق دلها کعبه راکویش - که پهلو می زند با طاق نیسان طاق ابرویش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۶۹:ز جولان نظر مجروح می شد روی نیکویش - چسان دل داد خط را کاین چنین استاد بررویش ؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۷۴:سلیمانی است حسن، انگشتری از حلقه مویش - پریزادی است دست آموز، زلف آشنارویش
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۴ - زرگر:هر که یک دم همدم آن دلبر زرگر شود - سنگ گیرد لعل گردد خاک گیرد زر شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶۲:در جهان بی نیاز خاک سیم و زر شود - آبرو را چون کنی گردآوری گوهر شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶۳:بر سبکروحان چو عیسی سوزنی لنگر شود - برگ کاهی چشم را مقراض بال و پر شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶۴:هر دلی کز عشق گوهر آب شد، گوهر شود - هر که را سوزد درین دریا نفس، عنبر شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۵۵:بی تو گر ساغر زنم خون در رگم نشتر شود - بی دم تیغت اگر آبی خورم خنجر شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۰۱:دیده هر کس که از اشک ندامت تر شود - راست هر مژگان او سرو لب کوثر شود
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۸ - زرگر:دلم را آن مه زرگر چون زر در تاب میسازد - به دستش هرچه میافتد همان دم آب میسازد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰۰:به رغبت با خم زلفش دل بیتاب میسازد - چو آب زندگی با ماهی این قلاب میسازد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰۱:مرا پیمانه کی سیر از شراب ناب میسازد؟ - کجا ریگ روان را شبنمی سیراب میسازد؟
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۳ - سر تراش:دوش گفت از پاکی خود سرتراش من سخن - دست او بوسیدم و گفتم ز پاکی دم مزن
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۵ - بافنده:هر که با آن دلبر بافنده شد یار سخن - نیست در عالم دگر او را غم گور و کفن
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۶۲ - بقال:شوخ بقال از دهان پسته اش گفتم سخن - خانه من رفت و گفتا کشمشی گویی مکن
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۳۴ - سورنایی:شوخ سرنایی که می خواهد ز عشاق انجمن - می کند پیوسته ده انگشت خود را در دهن
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۵۰ - جیبه گر:جیبه گر امرد نکرد از بی پلی با من سخن - گفتم ای بد خرد ز تیر ناوکم اندیشه کن
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۹۱ - آهنگر:با مه آهنگر از سندان و دم گفتم سخن - گفت اگر از اهل پتکی پیش آی و دم مزن
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۹۷ - دوکتراش:با زنان دارد ز چرمک دوکتراش من سخن - چرخ اگر این است چرمک باز می باید شدن
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۰۱ - هیزم فروش:با مه هیزم فروش از سوز دل گفتم سخن - گفت خود را روز محشر کنده دوزخ مکن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۰۷:جای شادی نیست زیر این سپهر نیلگون - خنده در هنگامهٔ ماتم نمیباید زدن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۴۰۰:دامن فانوس آن وسعت ندارد، ور نه من - گریهها دارم چو شمع انجمن در آستین
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۸۶:با لب او کار دندان می کند سین سخن - زین سبب کم حرف افتاده است آن شیرین دهن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۸۷:شد ز پیری ها مرا گوش گران مهر دهن - چون زبان آور شوم چون بسته شد راه سخن؟
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۸ - قناد:مه قناد می ریزد شکر از لعل خندانش - لب شیرین نمی سازد مگر خالیست دکانش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴۷:اگر چه می زند آتش به عالم روی تابانش - گلو تر می شود از دیدن سیب زنخدانش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴۸:خوشا قزوین و باغ شاه و گلگشت خیابانش - که از آیینه پیشانی صبح است میدانش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴۹:بلا جویی که من دارم نظر برچشم فنانش - خطر دارد ترنج آفتاب از تیر مژگانش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵۰:چگونه جان برد صید از کمین چشم فتانش؟ - که گیراتر بود از خون ناحق تیغ مژگانش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵۱:ز گرد سرمه نتوان دید درچشم سخندانش - مگر این گردرا بشکافدازهم تیرمژگانش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵۲:رگ ابری است آن لبهای نوخط، بوسه بارانش - که عمر جاودان بخشد به عاشق مد احسانش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵۳:به سرخی می زند چون مشک خط عنبرافشانش - چه حسن نشأه خیزست این که میگون است ریحانش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۷۱:دل خونین چنان آمیخت با فولاد پیکانش - که با جوهر یکی شد پیچ و تاب رشته جانش
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۰ - کلال:آن کلال امرد که بام چرخ او را منزل است - خانه دکانش آب رحمت و کان گل است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۹:در دل هر کس بود درد طلب در منزل است - آب در گوهر ز بی تابی به دریا واصل است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۰:این ز همت خالی و آن از طبع پر می شود - دست عالی زین سبب بهتر ز دست سافل است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۱:صفحه رخسار تا ساده است فرد باطل است - خال تا خط برنیارد دانه بی حاصل است
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۱ - کلال:گفتم با آن کلال پسر ای نگار چست - گفتا شکسته تو به خمدان شود درست
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۸۹ - حلیم ساز:شوخ حلیم ساز که پیوند اوست سست - کار من شکسته ازو می شود درست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۴۹۴:رخسارهٔ ترا به نقاب احتیاج نیست - هر قطره عرق به نگهبان برابرست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۵۱۱:بر مهلت زمانهٔ دون اعتماد نیست - چون صبح در خوشی بسر آور دمی که هست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱۴:کام از تو هر که یافت سلیمان عالم است - دستی که در میان تو شد حلقه خاتم است
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۶ - درزی:شوخ درزی را شبی در بر کشیدم جامه وار - بر دکانش رفتم و او را برآوردم ز کار
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۱۵ - کهنه روز:کهنه دوز امرد که دارد دایما کارش برار - هر که دید از دور او را گفت هست این کهنه کار
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۵۹ - کشتی بان:گفتمش با شوخ کشتی بان مراد من برآر - گفت در گرداب افتادی به امید کنار
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۴۲ - شمع ریز:شمع ریز امرد که شبها بودم از وی بی قرار - خانه خود برده گشتم گرد او پروانه وار
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۰۸ - مارباز:مارباز امرد مرا گردید بی افسون دچار - همره من خانه آمد گفت داری شاخ مار
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۴۸ - سه تاری:شوخ سه تاری مرا هر روز می گردد دچار - لیک می آید به سوی خانه ام شبهای تار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۲:پاک گوهر را سزوارست اوج اعتبار - در سواری می رسد فیض نگین نامدار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۳:آب گوهر از تهی چشمان نمی شوید غبار - نقش، جوی خشک باشد در عقیق آبدار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۴:برد دستم رابیاض گردن جانان ز کار - دست را سازد بیاض خوش قلم بی اختیار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۵:زخم را آماده شو چون شد مساعد روزگار - کزکجی بیش است عیب راستی در تیرمار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۶:بیشتر گردد دل نازک ز غمخواران فگار - وای بر چشمی که از دستش بود بیماردار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۷:مردمک را سیر کن در حلقه چشم نگار - گر ندیدی درمیان جرگه آهوی تتار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۸:پرده مشکین به چشم شوخ بسته است آن نگار؟ - یا شده است از ناف آهوی ختن مشک آشکار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۹:می برد خواهی نخواهی دل زمردم خط یار - چشم بندی می کند در بردن دل این غبار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح حضرت رضا(ع):این حریم کیست کز جوش ملایک روزبار - نیست در وی پرتو خورشید را راه گذار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - در مرثیه شاه صفی:پادشاهی و جوانی سد راه او نشد - کرد چون ادهم ز ملک عالم فانی کنار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در مدح شاه عباس دوم:ای زمان دلگشایت نوبهار روزگار - صبح نوروز از جبین بخت سبزت آشکار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در شکست یافتن داراشکوه از قلعه داران ایرانی قندهار:شکر کز اقبال روزافزون شاه تاجدار - آفتاب فتح طالع شد ز برج قندهار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - در موعظه و تخلص به مدح نبی اکرم (ص):تا نگردیده است خورشید قیامت آشکار - مشت آبی زن به روی خود ز چشم اشکبار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۴۶:از نمدپوشان زبان طعن را کوتاه دار - کز نمد سالم نمی آید برون دندان مار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۴۷:گل گلاب از هرزه خندی شد درین نیلی حصار - خنده بیجاست برق گریه بی اختیار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۴۸:شد فزون در دور خط کیفیت لبهای یار - نشائه می بخشد دو بالا، می چو گردد پشت دار
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۷ - درزی:رشته بر پا دلبر درزی شبی آمد مرا - جامه من بر قد و بالای او آمد رسا
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۵۷ - عینک ساز:شوخ عینک ساز جای او بود در دیده ها - خانه من رفت و چشم او ز عینک شد جدا
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۸۵ - سرابان:گفتمش با آن سرابان امردی شیرین لقا - عاشقان از دست تو رفتند در تحت السرا
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۲۳ - فوطه باف:گفتمش با فوطه باف امرد دکان خود نما - گفت اگر بافنده یی مینداز میان من کشا
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۷۰ - مسحی دوز:شوخ مسحی ز خود را دوش گفتم مدعا - در جوابم دوخت چشم خویش را بر پشت پا
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۷۷ - ماشکار:ماشکار امرد بود چون سرو سبز و خوش ادا - عاشقان را ساخته سودای خالش پیش پا
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۹۲ - مؤذن:وقت خفتن ساختم شوخ مؤذن را دعا - قامت خود راست کرد و گفت در مسجد درا
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۹۳ - ملاامام:با مه ملا امامم دوش کردم اقتدا - در قفایش سجده با شکر آوردم بجا
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۳۸ - نوره ساز:نوره ساز امرد که باشد مو به مویم آشنا - دست او بوسیده گفتم در پس چرخی بیا
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۱۵ - طبیب:زان طبیب امرد به درد خویشتن جستم دوا - گفت امشب خانه ات را می کنم دارالشفا!
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۴۹ - سه تاری:شوخ سه تاری که می گوید به عشاقان نوا - خانه من رفت از تار سرش آمد صدا
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۶۵ - میرشکار:شوخ میرشکار دارد طبل بار خوشنوا - خانه من آمد و شد طبل بارش بی صدا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۲۲:آسمان، آسوده است از بیقراریهای ما - گریهی طِفلان، نمیسوزد دلِ گَهواره را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۶۸:نیست در طینت جدایی عاشق و معشوق را - شمع از خاکستر پروانه میریزیم ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۴۷۰:با جگر خوردن قناعت کن که این مهمانسرا - جز غم روزی ندارد روزی آمادهای
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۰۱:چشم بیداری است هر کوکب درین وحشت سرا - در میان اینقدر بیدار، چون خوابد کسی؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹:می نماید پایکوبان دار را منصور ما - تاک را آتش عنان سازد می پر زور را
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۰ - پوستین دوز:پوستین دوز امرد من دلبر سنجیده است - پوستین بره او گرگ باران دیده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۴:من نمی گویم ز گلزارت کسی گل چیده است - رنگ آن سیب زنخدان اندکی گردیده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۵:مهربانی از میان خلق دامن چیده است - از تکلف، آشنایی برطرف گردیده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۶:در بهشت است آن که چشمش از جهان پوشیده است - بر سر گنج است پایی کز طلب خوابیده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۸۰:گل ز تیغ غمزهاش در خاک و خون غلتیده است - چشم خورشید از غبار خط او ترسیده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۱۲:بس که بر آن پیکر سیمین قبا چسبیده است - هر که او را در قبا دیده است، عریان دیده است!
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۲ - قصاب:دلبر قصاب من رو چون دلم بیتاب شد - خانه من پا نهاد و زهره او آب شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱۲:بس که در زلف تو دلهای اسیران آب شد - حلقه های زلف یکسر حلقه گرداب شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱۳:از گرفتاری دلم فارغ زپیچ و تاب شد - ناله زنجیر، خوابم را صدای آب شد
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۳ - قصاب:تا دلم را کشته خود آن بت قصاب کرد - در قفای دنبه خود چریوی من آب کرد
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۸۷ - مخمل فروش:دلبر مخمل فروش من مرا بی تاب کرد - خانه من آمد و بر روی مخمل خواب کرد
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۲۸ - کشتین گیر:شوخ کشتین گیر با من مشق پیچ و تاب کرد - خانه من رفت و تنبان را کشید و خواب کرد
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۹۴ - ملاامام:دلبر ملا امامم جای در محراب کرد - عاشقان را در قفای خویش برد و خواب کرد
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۷۸ - مشکاب:مشکاب امرد من لب تشنه را بی تاب کرد - در درون خانه تا بردم دلم را آب کرد
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۲۹ - حمال:دلبر حمال عالم را غمش بی تاب کرد - بار خود را چون به پشت او نهادم خواب کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴۳:لاله شبنم فریبت برگ گل را آب کرد - در مذاق لعل، آب و رنگ را خوناب کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۷۷:عالمی را لعل او مست از شراب ناب کرد - چشمه حیوان همین یک خضر را سیراب کرد
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۶ - قصاب:نگار دنبه فروشم خراب کرد مرا - به دنبه نمکینش کباب کرد مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۷:اگر چه عشق به ظاهر خراب کرد مرا - ز روی گرم، پر از آفتاب کرد مرا
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۷ - قصاب:دلبر قصاب آمد جا به دکان کرد و رفت - دنبه خود را به سیخ ما نمایان کرد و رفت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۴:بوی زلف او حواسم را پریشان کرد و رفت - برگ عیش پنج روزم را به دامان کرد و رفت
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۴۱ - جامه باف:از غم آن جامه باف امروز خواهم شد هلاک - همچو ابریشم خرابم همچو ماکو سینه چاک
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۹۵:از ملامتگر ندارد یوسف بی جرم، باک - گرد تهمت پاک می سازد ز رخ دامان پاک
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۴۲ - جامه باف:جامه باف امرد که باشد رشک ماه و آفتاب - می کند با عاشقان خویش در یک جامه خواب
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۴۷ - جامه باف:جامه باف امرد بود دیوانه او بی حساب - می کند با عشقبازان کار در یک جامه خواب
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۷۹ - جوفروش:جوفروش امرد که باشد دلبر عالیجناب - داده های خویش را با من کند جوجو حساب
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۹۸ - محتسب:آن نگار محتسب را دوش دیدم مست خواب - خانه خود بردم و تا روز کردم احتساب
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۰۳ - ماهی پز:دلبر ماهی پزم باشد به رخ چون آفتاب - ماهی خود را درون دیگ او کردم کباب
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۸۷ - روغنگر:دلبر روغن فروشم می کشد روغن ز آب - هر کجا سر می نهد کنجاره می بیند به خواب
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۵۲ - نقاش:دلبر نقاش من دارد رخ چون آفتاب - عاشقان را بیند از دور و زند نقشی بر آب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۹:باده روشن کز او شد دیده ساغر پر آب - می شود نور علی نور از فروغ ماهتاب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۰:از لطافت بس که دارد چهره او آب و تاب - آفتابی می شود رنگش ز سیر ماهتاب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۱:از تهیدستی است در مغز چنار این پیچ و تاب - چشم ظاهربین ز بی دردی کند جوهر حساب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۲:حسن آن لبهای میگون بیش گردد در عتاب - می دواند ریشه در دل از رگ تلخی شراب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۳:صبح روشن شد، بده ساقی می چون آفتاب - تا به روی دولت بیدار برخیزم ز خواب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۴:می نماید چشم شوخ از پرده شرم و حجاب - برق عالمسوز را مانع نمی گردد سحاب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۵:بس که افکنده است پیری در وجودم انقلاب - خواب من بیداری و بیداریم گشته است خواب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات ترکی » غزل شمارهٔ ۲:عاشقین گوز یاشینه رحم ایله مز اول آفتاب - آغلاماق ایلن آپارماز اود الیندن جان کباب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در صفت گرما و مدح شاه عباس دوم:بس که شد تفسیده عالم از فروغ آفتاب - چون پر پروانه می سوزد کتان در ماهتاب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - در مدح نواب ظفرخان:این چنین هجران اگر دارد مرا در پیچ و تاب - زود خواهد خیمه عمرم شدن کوته طناب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۵:گریه مستانه بیمِیْ میکند ما را خراب - سیل بیکارست چون از خود برآرد خانه آب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۶:از ترحم حسن جولان مینماید در نقاب - ساقی از بیظرفی ما میکند در باده آب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۷:میشود در دور خط عاشق ز جانان کامیاب - بیشتر گردد دعا در دامن شب مستجاب
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۴۵ - جامه باف:جامه باف امرد خط رخسار خود را شانه کرد - عشقبازان را اصول شانه اش دیوانه کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷۷:ناله نی بند بندم را زهم بیگانه کرد - این صفیر آتشین جان مرا پروانه کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۹۰:ناله من بزم عشرت را مصیبتخانه کرد - اشک شور من نمک در دیده پیمانه کرد
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۴۶ - جامه باف:جامه باف امرد که باشد دلربای شوخ و شنگ - خانه من آمد و شد در بر من جامه تنگ
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۷۳ - پیک:آن نگار پیک باشد دلربای شوخ و شنگ - خانه خود بردم و با او نمودم ضرب رنگ
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۶۵ - خراسبان:دلبر خراسبان گفتا که وقتم هست تنگ - مزد کار از من گرفت و ماند دستش زیر سنگ
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۰۴ - ماهی گیر:شوخ ماهی گیر باشد دلربای شوخ و شنگ - خانه من آمد و افتاد در کام نهنگ
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۲۲:جلوه های مختلف دارد شراب لاله رنگ - آب، جوهر می شود درتیغ و در آیینه زنگ
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۵۳ - شسته گر:شسته گر امرد که باشد زیر دستش بحر و بر - حکم او جاریست چون آب روان در خشک و تر
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۰۰ - کیسه دوز:کیسه دوز امرد که باشد کیسه او پر ز در - در میان کیسه دوزان نیست چون او کیسه پر
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۱۸ - نانکش:شوخ نانکش عاشقان خویش را خواند پدر - نان طلب را از سر اخلاص بردارد به سر
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۴۴ - گدا:صبحدم امرد گدایی با رخ همچون قمر - بر درآمد گفت خیری هست گفتم بیشتر
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۷۴ - شاعر:شوخ شاعر مصرع برجستهای باشد به عصر - بردم او را خانه و خواندم به گوشش نظم و نثر
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۵۳ - قبضه بند:قبضه بند امرد نیارد هیچ کس را در نظر - عاشقان را بیندش از دور گرداند سپر
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۶۲ - مکتب دار:شوخ مکتب دار پیش آمد مرا وقت سحر - کرد مکتب خانه را از دست من زیر و زبر
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۷۲ - جنگ مشتی:جنگ مشتی امرد من بود شوخ فتنه گر - کردم او را زیر دست خود به ضرب مشت زر
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۹۳:شد خرابات مغان از توبه ام زیر و زبر - می زند باد مخالف بحر را بر یکدگر
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۹۴:ای بر روی تو از آینه گل صافتر - فتنه روی زمین زلف تو را در زیر سر
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۹۵:ترک من کزپسته اش بی خواست می ریزد شکر - چشم تنگی دارد از بادام کوهی تلختر
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۹۶:بوسه ای در کار من کن زان لب همچون شکر - تا به چشم شاه شیرین باشی ای صوفی پسر
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - در مدح شاه عباس دوم:کرد میزان حساب آماده بهر خاکیان - از شب و روز مساوی میر عدل نوبهار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۱۸:تیشه من چون زند دامان جرائت بر کمر - هر رگ سنگی شود انگشت زنهار دگر
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۵۴ - شسته گر:شسته گر امرد که رفتارش بود آب روان - عاشقانش چون لب دریا همه تردامنان
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۲۴ - ساربان:ساربان امرد غمش دارد شتر را ناتوان - بوالهوس را می شمارد در قطار عاشقان
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۴۲ - شمشیرگر:دلبر شمشیرگر با من شبی شد میهمان - خانه من آمد و واکرد شمشیر از میان
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۰۶ - دروازه بان:از پی آن دلبر دروازه بان ای دوستان - رفته رفته عاشقان را رام شد دروازه بان
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۵۳ - جلودار:با جلودار امردی گفتم مرا شو میهمان - دامن خود بر زد و شد پیش پیش من دوان
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۶۵:از عزیزان رفته رفته شد تهی این خاکدان - یک تن از آیندگان نگرفت جای رفتگان
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - در مدح شاه عباس دوم و تهنیت ورود او به اصفهان:منت ایزد را که با اقبال و دولت همعنان - روی در برج شرف آورد خورشید جهان
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح شاه عباس دوم و تاریخ اتمام بنای تالار عالی قاپو:منت ایزد را که از لطف خدای مستعان - عالم افسرده شد از باد نوروزی جوان
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - در مدح شاه عباس دوم:سرمه چشم ملایک شد غبار اصفهان - از وجود فایض الجود شهنشاه زمان
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۷۳:روی خوبت زنگ خودبینی زدود از گلرخان - کار صیقل کرد این آیینه با آهندلان
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۷۴:حلقه هر در مشو با قامت همچون کمان - تا نگردی تیرباران ملامت را نشان
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۵۶ - عینک ساز:شوخ عینک ساز مهمان من افگار شد - چون مرا در خانه تنها دید چشمش چار شد
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۹۵ - کرنایی:شوخ کرنایی مرا با خویش آخر یار شد - خانه من آمد و خود را به عالم کار شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱۵:تا تو رفتی عالم روشن به چشمم تار شد - باده بی غش به جامم شربت بیمار شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱۶:بر من از روشندلی وضع جهان هموار شد - خار در پیراهن آتش گل بی خار شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۸۴:خلقی از گفتار بی کردار من هشیار شد - گرچه خود در خواب ماندم عالمی بیدار شد
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۵۹ - طاقی دوز:شوخ طاقی دوز من باشد ز مخمل بسترش - خانه من آمد و افتاد طاقی از سرش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۹۶:خیره می سازد نظر را در قبا سیمین برش - می نماید در صدف خود رافروغ گوهرش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۹۷:در سر زینت خودآرا می رود آخر سرش - حلقه فتراک طاووس است از بال و پرش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۹۸:هرکه از داغ نهان عشق سوزد پیکرش - آتش ایمن برون میآید از خاکسترش
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۷۹ - حمامی:شوخ حمامی که از جان هستم آتش کار او - آب گشتم سوختم از گرمی بازار او
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۴۷:دیده روشن می شود از خط عنبر یار او - می برد زنگ از دل آیینه ها زنگار او
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۴۸:بوسه ریزد گاه حرف از لعل شکربار او - جنگ باشد گوش و لب را بر سر گفتار او
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۰۵:برد تا رنگ حیا را باده از رخسار او - آنچه بسیارست گلچین است در گلزار او
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۷۶:برد تا رنگ حیا را باده از رخسار او - آنچه بسیارست گلچین است در گلزار او
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۸۰ - حمامی:آب ریز امرد که او را هست روی همچو ماه - می کشد همراه دلو آب یوسف را ز چاه
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۰۳ - کاتب:دلبر کاتب خط او کرده چشمم را سیاه - صفحه رویش مرا شد تخته مشق نگاه
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۲۲ - دیگ ریز:دیگریز امرد که باشد روی او مانند ماه - بردم او را خانه روی عاشقانش شد سیاه
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۵۶:بوالهوس از خط نظر پوشید زان روی چو ماه - خط به چشم بی سوادان می کند عالم سیاه
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۵۷:نفس ظلمانی نمی دارد محابا از گناه - نیست پروا طفل زنگی را ز پستان سیاه
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۶۰:چون به یاد شرم می افتم در اثنای نگاه - می زند غیرت ز مژگان تیشه بر پای نگاه
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۸۸ - موزه دوز:موزه دوز امرد که امشب دیده شد مأوای او - رفتم از خود تا کشیدم موزه را از پای او
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۰۷:عمر را سازد دو بالا، دیدن بالای او - خضر و عمر جاودان، ما و قد رعنای او
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۷۸:عمر را سازد دو بالا، دیدن بالای او - خضر و عمر جاودان، ما و قد رعنای او
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۹۰ - سوزنگر:گفت با من ماه سوزنگر بگو ار گفتنی - گفتم امشب شاد کن ارواح شیخ سوزنی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۱۸:جامه زرین نگردد جمع با سیمین تنی - یوسف از چه برنمی آید ز بی پیراهنی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۱۹:برد شبنم را برون از باغ، چشم روشنی - با دل روشن تو محو آب و رنگ گلشنی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۲۰:ای ز رویت برق عالمسوز در هر خرمنی - وز نسیم جلوه ات هر آتشی را دامنی
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۹۱ - رمال:با مه رمال گفتم نیستم بی علتی - گفت میزانت نمی یابم مگر بدطینتی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۶۲:هر که دارد با پریزادان معنی خلوتی - همچو مارش می گزد هر حلقه جمعیتی
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۹۳ - دیوارزن:دلبر دیوارزن خود را به عالم کار کرد - عاشقان خویش را خار و خس دیوار کرد
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۴۸ - قصه خوان:قصه خوان امرد مرا با خویش آخر یار کرد - همره من خانه آمد نذر خضرم کار کرد
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۵۵ - نی نواز:نی نواز امرد مرا دیروز با خود یار کرد - در نیستان بردم او را ناله های زار کرد
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۴۰ - خرکار:دلبر خر کار اسباب سفر تیار کرد - عشقبازان را به دست خود گرفت و بار کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۳:کاوش مژگان او دل را قیامت زار کرد - خون گرم این مست خواب آلود را بیدار کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۴:مهر خاموشی مرا گنجینه اسرار کرد - دامنم را چون صدف پر گوهر شهوار کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۵:هر که رو زین خلق ناهموار در دیوار کرد - سنگلاخ دهر را بر خویشتن هموار کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۶:هر که رو زین خلق ناهموار در دیوار کرد - سنگلاخ دهر را بر خویشتن هموار کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۷۸:از تراش آن خط مشکین جلوه زان رخسار کرد - آب تیغ این سبزه خوابیده را بیدار کرد
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۹۴ - دیوارزن:دلبر دیوارزن را دست و پا از کار ماند - همره من خانه رفت و پشت بر دیوار ماند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۰۷:از چمن رفتی و گل با حسرت بسیار ماند - چشم بلبل در پی آن طره دستار ماند
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۹۵ - دیوارزن:دلبر دیوارزن دارد عجایب کارها - خویش را مالیده گردد بر سر دیوارها
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰:ای ز مژگان تو در چشم گلستان خارها - گل ز سودای رخت افتاده در بازارها
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۰۶ - صابون پز:دلبر صابون پز من کرد سودا را درست - خانه من آمد و از آشنایی دست شست
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۴۹ - خشت پز:خشت پز امرد که باشد خشت او پیوسته سست - هر که دید از دور او را گفت خشتک نادرست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۴۸۵:گریه شمع از برای ماتم پروانه نیست - صبح نزدیک است، در فکر شب تار خودست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۳:نقطه خالش که نه پرگار سرگردان اوست - کیست کز فرمان او گردن کشد، دوران اوست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۶:چرخ را خون شفق در دل ز استغنای اوست - رنگ زرد آفتاب از آتش سودای اوست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۶:بی محابا در میان نازکش انداخت دست - ناخن شاهین ز رشک بهله ای در دل شکست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱۳:محتسب از عاجزی دست سبوی باده بست - بشکند دستی که دست مردم افتاده بست!
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱۵:وقت آن کس خوش که لب را بر لب پیمانه بست - جبهه را چون خشت بر خاک در میخانه بست
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۱۰ - صابون فروش:دلبر صابون فروشم دل بود حیران او - پاکدامانی ندیدم بر در دکان او
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۲۷ - کبوترباز:آن کبوتر باز امرد دل بود قربان او - عشقبازانند سرگردان چنبر دان او
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۵۶:خضر اگر در خواب بیند خنجر مژگان او - می شود زخم نمایان عمر جاویدان او
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۲۲ - که فروش:که فروش امرد به کاهی کرد با ما ماجرا - گفتمش بر باد خواهم داد کاه کهنه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۸۰:با دل بی آرزو، بر دل گرانم یار را - آه اگر میبود در خاطر تمنایی مرا
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۳۱ - پوست جلاب:پوست جلاب امرد من دوش با من گشت دوست - خانه من آمد و او را جدا کردم ز پوست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۷:هر که چون بلبل درین گلشن اسیر رنگ و بوست - از بهار زندگانی بهره او گفتگوست
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۳۲ - کرنایی:شوخ کرنایی دهان خود پر از زر می کند - هر شب از فریاد گوش عاشقان کر می کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۹:مست ناز من ز ساغر تا لبی تر میکند - از لب میگون دو چندان می به ساغر میکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۰:تشنه جانان را کجا سیراب ساغر میکند؟ - ریگ در یک آب خوردن بحر را بر میکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۱:سیرچشمی تنگدستان را توانگر میکند - موم را این بحر گوهرخیز عنبر میکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۲۲:روح را با تن شکمپرور برابر میکند - بادبان را کشتی پربار لنگر میکند
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۳۵ - دوکتراش:نگار دوکتراش من گذشت از چرخ غوغایش - چو دوک پیوسته در چرخند مرد و زن ز سودایش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۶۰:به عاشق صید عاشق میکند قد دلارایش - ز طوق قمریان فتراک دارد سرو بالایش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۶۱:ندارد سرکشی ازاهل دل قد دلارایش - پری در شیشه دارد از تذروان سروبالایش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۶۲:به مژگان بر نمی گردد نگاه از چشم گیرایش - غزالان را ز وحشت باز می دارد تماشایش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۶۳:به وحشت دل کجاگردد خلاص ازچشم شهلایش ؟ - که آهو چشم قربانی شد ازمژگان گیرایش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۶۴:سهی سروی که من دارم نظر بر قد رعنایش - دو عالم چون دو زلف عنبرین افتاده درپایش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۷۲:قلم ماری است کز رشوت بود افسون گیرایش - به این افسون توان رست از گزند روحفرسایش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۷۳:به دوری محو از خاطر نگردد قد رعنایش - فراموشی ندارد مصرع موزون بالایش
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۴۳ - خارکش:با نگار خارکش گفتم تو را اغیار نیست - گفت راه خانه سر کن هیچ گل بی خار نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵۸:(عشق عالمسوز را با حسن و ایمان کار نیست - گردن ما در کمند سبحه و زنار نیست)
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵۹:توبه همصحبتان بر خاطر ما بار نیست - راه امن بیخودی را کاروان در کار نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۰:پاره های دل گران بر دیده خونبار نیست - جای در چشم است آن کس را که بر دل بار نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۱:عشقبازی کار هر حلاج دعوی دار نیست - هر کمانی در خور طاق بلنددار نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۲:افسر زرین سر آزاده را در کار نیست - نقش عیب کاسه چینی است چون مودار نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۳:گر نمی جوشیم با می از سر انکار نیست - غفلت سرشار ما را باعثی در کار نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۴:رحمت ایزد نصیب مردم هشیار نیست - پیش ارباب کرم جرمی چو استغفار نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۱۹:جز حریم دل کز آب و گل در او آثار نیست - رو به هر جانب که می آری به جز دیوار نیست
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۵۴ - نی نواز:نی نواز امرد که نالانم ز دستش چون جرس - در میان عاشقان باشد به نی پر همنفس
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۱۳ - خارکش:خارکش امرد که گل دارد جمالش را هوس - می دهد دامان به دست کوته هر خار و خس
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۲۵:درد پیری را جوانی می کند درمان و بس - آه کاین درمان نباشد در دکان هیچ کس
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۲۶:می کنم سیرگل از چاک گریبان قفس - نبض گلشن را به دست آورده ام ازخاروخس
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۵۶ - نی نواز:نی نواز امرد که باشد آه و افغان مشربش - می شود در ناله نی را نارسانده بر لبش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۹۱:رنگ می بازد زنام بوسه یاقوت لبش - ازاشارت آب می گردد هلال غبغبش
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۵۸ - تخمباز:دی به شوخ تخمبازی قصد یاری ساختم - جمع کردم دلبران را و قطارک باختم
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۰۹ - باغبان:باغبان امرد به باغش خویش را انداختم - ریختم از دیده خود اشک و شبنم ساختم
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۲۰ - چرم گر:با نگار چرمگر دیروز یاری ساختم - آهک حل کرده در سنگ آب او انداختم
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۴۷ - زردک فروش:با مه زردک فروشم گفتگوها ساختم - زردک ناشسته را در بام او انداختم
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۱۹ - اوتی کش:دمی نگار اوتی کش را برده میهمان ساختم - در زمان خود را درون کوره اش انداختم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۲۴:شد جهان پر نور تا دل را مصفا ساختم - خاک یوسف زار شد تا سینه را پرداختم
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۶۹ - آسیابان:با نگار آسیابان گفتم ای عمر ابد - گفت اگر امشب بیایی با تو نوبت می رسد
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۷۸ - جواری کار:با جواری کار شوخی گفتمش حرفی بد زد - سر به پیش افگند و از شرمندگی بالا نکرد
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۱۷ - موی تاب:گفتمش با موی تاب امرد تویی عمر ابد - گفت اسیرم شو که مویی در رسن باشد مدد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۸۷:عشق شورانگیز پیش از آسمان آمد پدید - میزبان اول نمکدان بر سرخوان آورد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۴۲:دل ز بیعشقی درون سینهام افسرده شد - داغ این قندیل روشن در دل محراب ماند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۶۲:بر زمین ناید ز شادی پای ما چون گردباد - تا لباس خاکساری در بر ما کردهاند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۷۷:طی شد ایام جوانی از بناگوش سفید - شب شود کوتاه، چون صبح از دو جانب سر زند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۸۳۴:میشود قدر سخن سنجان پس از رفتن پدید - جای بلبل در چمن، فصل خزان پیدا شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۰:زلف دلها را به دور خط نگهبانی کند - چون شود معزول عامل سبحه گردانی کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۲۹:تخم نیکی را زمین پاک، اکسیر بقاست - قطره آبی که نوشد تیغ، جوهر می شود
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۷۵ - گوگردی:دوش گوگردی پسر گوگرد خود از سر گرفت - اندک از سوز دل گفتم جوابش در گرفت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۰:خط گل روی عرقناک ترا در بر گرفت - روی این دریای گوهرخیز را عنبر گرفت
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۸۱ - گندم کار:گفتمش با ماه گندم کار با من دار گوش - بوده در عهد خود گندم نمای جوفروش
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۶۰ - علاف:دلبر علاف را بردم به سوی خانه دوش - گفت با من بودهای گندمنمای جو فروش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۰۲:می کند برتن گرانی سرچو می افتد ز جوش - چون سبوخالی شد ازمی بار می گرددبه دوش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۰۳:پوچ شد از دعوی بیهوده مغز خود فروش - آب را کف می کند دیگی که ننشیند ز جوش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۰۴:تا به همواری برآید کار درتندی مکوش - بدخماری دارد ازپی این شراب خامجوش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۰۶:میکند جان درتن امید، لعل باده نوش - روی آتشناک، خون بوسه می آرد به جوش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۶۵:یار گندمگون جوی نگذاشت در من عقل و هوش - خرمنم را سوخت این گندمنمای جوفروش!
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۸۸ - تسمه گر:گرچه با من آن نگار تسمه گر هم مکتب است - کرده هایش بی ته است و گفته هایش قالب است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶۱:خال یا در گوشه چشم است یا کنج لب است - از مکان ها دزد را دایم کمینگه مطلب است
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۸۹ - کلوته فروش:مه کلوته فروشم که هست زیب چمن - کلوته وار رقیبان اوست دستک زن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۳۰:فریب شهرت کاذب مخور چو بیدردان - به جای تربت مجنون مرا زیارت کن!
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۱۲:زهی ز صافی چشم تو چشم جان روشن - نسیم پیش خرام تو بوی پیراهن
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۹۰ - مسئله گو:گفتم به شوخ مسئله گو ای پری لقا - افتاده است مسئله مشکلی مرا
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۴۴ - پتک فروش:ماه پتک فروش به پل کرده ماجرا - از دست او گرفتم و کردم به زیر پا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۵:آن را که نیست وسعت مشرب درین سرا - در زندگی به تنگی قبرست مبتلا
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۹۱ - شیرپز:شیرپز امرد که آمد از دهانش بوی شیر - عاشقان را شد ز سودایش رگ و پی جوی شیر
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۳۹:آنکه می آید زطفلی از دهانش بوی شیر - می گدازد عاشقان را چون شکر در جوی شیر
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۰۰ - تربز فروش:دلبر تربز فروشم رو به هر سو می کند - چون دچارش می شوم تربزچه را رو می کند
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۶۴ - تسمه باز:تسمه باز امرد که پشت تسمه را رو می کند - در شکافش هر که قلب انداخت یرغو می کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶۷:غارت صبر از دلم آن آتشینرو میکند - گرمی خورشید گل را مفلس بو میکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۴۳:چشم مستت سرمه را بیهوشدارو میکند - زهر قاتل وسمه را آن تیغ ابرو میکند
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۳۴ - چیت گر:آن نگار چیت گر آمد شبی بر سر مرا - نیست دیگر آرزوی بالش و بستر مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹:گرچه سیمای خزان دارد رخ چون زر مرا - در سواد دل بهاری هست چون عنبر مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰:شد یکی صد شورش عشق از نصیحتگر مرا - کشتی از باد مخالف گشت بی لنگر مرا
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۴۱ - شمع ریز:شمع ریز امرد که جان بخشد تن افسرده را - زنده سازد قالب او شمع های مرده را
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۸۰ - مرده شوی:مرده شوی امرد که جان بخشد تن افسرده را - زنده گرداند چو گیرد دست نبض مرده را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴:پوست زندان است بر تن زاهد افسرده را - حاجت زندان دیگر نیست خون مرده را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:می کنم از سینه بیرون این دل افسرده را - بشنوم تا چند بوی این چراغ مرده را؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۷:چند دارم در بغل پنهان دل افسرده را؟ - چند در فانوس دارم این چراغ مرده را؟
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۴۳ - شماع:دلبر شماع من سودای روغن می کند - از برای عشقبازان خانه روشن می کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶۱:دیدهها را چهرهٔ گلرنگ گلشن میکند - روی آتشناک، شمع کشته روشن میکند
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۴۹ - کیمخت گر:دلبر کیمخت گر ماه فسونگر می شود - هر که پا در کوچه او می نهد خر می شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۴:بعد عمری گر وصال او میسر میشود - شرم پیش چشم من سد سکندر میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۵:زان رخ گلگون عرق یاقوت احمر میشود - چون زمین افتاد قابل دانه گوهر میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۶:زان رخ گلگون عرق یاقوت احمر میشود - چون زمین افتاد قابل دانه گوهر میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۷:سبزه زنگار در تیغ تو جوهر میشود - کف درین دریای گوهرخیز عنبر میشود
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۶۱ - حکاک:دلبر حکاک من با چرخ دارد جنگ را - می کند سوراخ با الماس مژگان سنگ را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷:خلق خوش چون صلح می سازد گوارا جنگ را - می نماید چرب نرمی مومیایی سنگ را
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۶۶ - جغرات فروش:جغراتفروش آنکه بود داغ خریدار - چون خمره جغرات کند خواب به بازار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۴۴:هرچند جهانسوز بود جلوه دلدار - این شعله دو بالاشود از جامه گلنار
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۶۷ - رنگین فروش:دلبر رنگین فروشم شهر آئین می کند - دامن خود را ز خون خلق رنگین می کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶۵:خط غزال چشم را آهوی مشکین میکند - چهرههای ساده را بتخانه چین میکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶۶:تیشه را از خون خود فرهاد رنگین میکند - زهر غیرت مرگ را در کام شیرین میکند
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۷۰ - کرباس جلاب:دلبر کرباس جلابم به هر کس می تند - چون نمایم خویش را از دور گزگز می کند
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۸۵ - لچک دوز:تا لچک دوزی شده زنجیر مو را دلپسند - شد سر پست لچک دوزان ز سودایش بلند
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۹۸ - دوکتراش:دوکتراش امرد سر خود گاه بالا می کند - از خریداران به چرمک باز سودا می کنند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۸۰۵:خانه بر دوشان مشرب از غریبی فارغند - چون کمان در خانهٔ خویشند هر جا میروند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸۹:از مروت نیست منع صوفی از ذکر بلند - مهر خاموشی در آتش چون زند بر لب سپند؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹۰:تا برون آمد به سیر ماه آن مشکین کمند - بر فلک ماه تمام از هاله شد زناربند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۹۱:تا نقاب از رخ برافکنده است در مشکین پرند - چشم مجمر آب آورده است از دود سپند
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۷۲ - کاردگر:کاردگر امرد شبی بر آتش من آب زد - سینه تفسیده ام را دید و چرخ و تاب زد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰۳:مست ما امروز نقش تازه ای بر آب زد - شیشه می را به طاق ابروی محراب زد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰۴:از عرق آتش به جانم آن گل سیراب زد - باز آن آیینه رو نقشی عجب بر آب زد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۹۴:بر گل رخسار او تا زلف پیچ و تاب زد - شهپر پروانه سیلی بر رخ مهتاب زد
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۷۴ - قفل گر:قفل گر امرد میان ما و او سودا نشد - تا نیامد خانه ام قفل دل او وا نشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳۳:از سیاهی دل به تقصیرات خود بینا نشد - مستی طاوس کم از عیب پیش پا نشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳۴:درد من خاطرنشان یار بیپروا نشد - خدمت چشم ترم در راه او مجرا نشد
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۷۹ - مرده شوی:مرده شوی امرد که یاد از آب حیوان می دهد - زنده را جان می ستاند مرده را جان می دهد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴۰:عارفان را نکهت سیب ذقن جان میدهد - طفل مشرب جان برای نارپستان میدهد
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۸۱ - مصور:یک دم آن شوخ مصور چهره با من وا نکرد - تا نبردم خانه خود صورتی پیدا نکرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷۸:یاد باد آن بی حقیقت را که یاد ما نکرد - بر فلک شد دود آه ما و سر بالا نکرد
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۸۴ - حافظ:از نوای آن مه حافظ سخن سر ساختم - خانه خود بردم و آهنگ دیگر ساختم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۲۶:زان لب جان بخش با خط معنبر ساختم - من به ظلمت ز آب حیوان چون سکندر ساختم
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۸۸ - جگر کباب پز:شوخ جگر کباب پزم هست آفتاب - در خانه تا برم جگرم می کند کباب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۲:آمد سحر به خانه من یار، بی حجاب - امروز از کدام طرف سر زد آفتاب؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۳:از اشک بلبل است رگ تلخی گلاب - نادان کند حواله ز غفلت به آفتاب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۴:ای خوشه چین سنبل زلف تو مشک ناب - شبنم گدای گلشن حسن تو آفتاب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - در مدح حضرت رضا(ع):عقل ضعیف خویش نگه دار از شراب - در زیر بال موج منه بیضه حجاب
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۹۶ - بریانگر:گفتمش با شوخ بریانگر بکن درمان من - سوختم آبی بزن بر سینه بریان من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۱۵:سر نمی پیچد ز اشک لاله گون مژگان من - پنجه با دریای آتش می زند مرجان من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۱۶:نیست جز لخت جگر چیزی دگر بر خوان من - از پشیمانی دل خود می خورد مهمان من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۸۱:دارد از سبقت ز چشم بد خطرها جان من - هر که پیش افتد ز من، باشد بلاگردان من
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۰۲ - کاتب:دلبر کاتب که می داند سراسر حال من - خط روی اوست فردا نامه اعمال من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۱۳:بس که دارد گرد کلفت چهره احوال من - روی می مالد به خاک آیینه را تمثال من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۸۰:بس که از دوران به سختی بگذرد احوال من - می زند بر سینه سنگ آیینه از تمثال من
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۰۴ - کاتب:شوخ کاتب کرد امشب بر کف دستم رقم - نیست در خاطر تو را اندیشه از لوح و قلم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۰۵۲:از سبکباران راه عشق خجلت میکشم - بر کمر هر چند جای توشه دامن بستهام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۰۵۷:تیشه فرهاد گردیده است هر مو بر تنم - تا ازان معشوق شیرینکار دور افتادهام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۰۹۹:بی نیاز از خلق از دست دعای خود شدم - حاصل عالم ازین یک کف زمین برداشتم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۱۰۰:من که روشن بود چشم نوبهار از دیدنم - یک چمن خمیازه در آغوش چون گل داشتم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۱۵۰:از غم دنیا و عقبی یک نفس فارغ نیم - چون ترازو از دوسر دایم گرانی میکشم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۲۳۰:دست ماگیر ای سبک جولان، که چون نقش قدم - خاک بر سر، دست بر دل، خار در پا ماندهایم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۵۵:گر نباشد در میان روی تو، از یک آه گرم - آب را در دیده آیینه خاکستر کنم
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۰۷ - شوخ ملتانی:شوخ ملتانی گرو از غنچه های گل گرفت - هر که پیش آمد به بینی خط کشید و پل گرفت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۴:تا غبار خط به گرد عارضش منزل گرفت - آسمان آیینه خورشید را در گل گرفت
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۱۰ - گلکار:با مه گلکار خود گفتم تو را یاری کنم - هر کجا ویرانه داری تو گل کاری کنم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۱۴:جسم خاکی را زغفلت چند معماری کنم - چند اوقات گرامی صرف گلکاری کنم
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۱۲ - بزاز:شوخ بزاز از میان عاشقان یار من است - بار پیچ کهنه او خاصه کار من است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷۶:شبچراغ اهل معنی چشم بیدار من است - همچو اختر در دل شب، روز بازار من است
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۳۳ - کاسه گر:نگار کاسه گرم قرص مه بود نانش - گدای کاسه گرانند عشقبازانش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۱۲:کسی که دیدن روی تو کرد حیرانش - به دیده آب نگردد ز مهر تابانش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۱۳:مدار چشم مروت ز خضر و احسانش - که سر به مهر حباب است آب حیوانش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۱۴:دلی که خانه زنبور شد ز پیکانش - شفای خستهدلان است شیره جانش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۱۵:چنان ز دل گذرد صاف تیر مژگانش - که گرد سرمه نریزد ز طرف دامانش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۱۶:که راست تاب شکرخندههای پنهانش ؟ - که شور حشر بود گرده نمکدانش
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۳۹ - لته فروش:ز ماه لته فروشم کسی نیاساید - چرا که از سخنش بوی لته می آید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۹۱:به صبر مشکل عالم تمام بگشاید - که این کلید به هر قفل راست می آید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۹۲:مرا به میکده هر کس که راه بنماید - در بهشت به رویش خدای بگشاید
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۴۱ - جامه فروش:نگار جامه فروشم خوش است بالایش - کشم چو جامه در آغوش قد رعنایش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۲۱:الف قدی که منم سینه چاک بالایش - سپهر سبزه خوابیده ای است درپایش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۲۲:گذشته است ز تعریف،قد رعنایش - الف کشد به زمین سرو پیش بالایش
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۴۲ - خواص گوی:شوخ خواص گوی ز درد من آب شد - داروی کار داد و مقید به خواب شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹۵:از خط صفای روی تو پادر رکاب شد - حسن ترا مقدمه پیچ و تاب شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹۶:تا دیده محو روی تو شد کامیاب شد - شبنم به آفتاب رسید آفتاب شد
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۴۳ - شیشه گر:نگار شیشه گرم غایب است در نظرم - اگر به دست من افتد به شیشه خانه برم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۲۵:درین سفر که توکل شده است راهبرم - یکی است نسبت زنار و توشه با کمرم
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۴۵ - ارباب زاده:ارباب زاده رفت و دلم را فگار کرد - غمهای او به دهر مرا پای کار کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵۸:آن راکه چشم مست تو بی اختیارکرد - آسوده اش ز پرسش روز شمار کرد
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۴۶ - مشک ساز:ای دوستان ز شوخ مشک ساز الحذر - دوکان اوست پر ز مشک های گربه سر
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۱۶:عارف ز نه سپهر چو صرصر کند گذار - چون برق ازین سیاهی لشکر کند گذار
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۴۷ - غربال باف:دلبر غربال باف امشب مرا خوشحال کرد - همره من رفت و روی خانه را غربال کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶۷:خاطر جمع مرا پیری پریشان حال کرد - تار و پود هستیم را رشته آمال کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶۸:سیل اشک من بساط سبزه را پامال کرد - گوشمال ناله من بلبلان را لال کرد
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۵۵ - میخچه گر:نگار میخچه گر ساخته ز آهن ما - نشسته است به سودای میخ در یکجا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۴۵:درین زمان که عقیم است جمله صحبتها - کنارهگیر و غنیمت شمار عزلت را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۱۶:ز دست راست ندانستمی اگر چپ را - چه گنجها به یمین و یسار داشتمی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۹:زهی رخ تو نموداری از بهشت خدا - نهال قد تو برهان عالم بالا
-
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۵۶ - کلندگر:شوخ کلندگر که به جان شعله می زند - در هر زمین که دید مرا رود می کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۵۴:از آفتاب چاشنی صبح شد بلند - عمر دوباره یافت ز راه گداز قند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۷۳:وقت است نوبهار در عیش وا کند - باغ از شکوفه خنده دندان نما کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴۰:جمعی که زیر چرخ شبی روز کرده اند - چون شمع، دل خنک به نسیم سحر کنند