گنجور

 
سیدای نسفی

بیا به کلبه ام ای ماهرو صفا اینجاست

نشین به دیده ام ای نور چشم جا اینجاست

زیارت دل ما ساز و سیر جنت کن

کلید قفل در باغ دلگشا اینجاست

ز داغ توست مرا سینه روضه شهدا

به خنجر تو قسم دشت کربلا اینجاست

مرا زبان نگاه تو یار حرف شده

کجا روم که سخنهای آشنا اینجاست

به کویت آمدم و گشت چشم من روشن

قسم به خاک قدومت که توتیا اینجاست

بنای کعبه بود دل به دست آوردن

اگر خداطلبی می کنی خدا اینجاست

به گریه گفتمش آب حیات می جویم

به خنده گفت لبش چشمه بقا اینجاست

رقیب خواست که امشب به بزم بنشیند

اشاره کرد به ابرو که سیدا اینجاست