دل مرا با داغ آن ناآشنا پیچیده است
طفل بدخوی من آتش در قبا پیچیده است
مور خط زنجیر تا در پای زلف افگنده است
دود سودا بر دماغ اژدها پیچیده است
عشق اگر خواهی برو دست از حیات خود بشوی
موج این دریا به گرداب فنا پیچیده است
تا قبای غنچه را سودای زلفش پاره کرد
خار در پیراهن باد صبا پیچیده است
من کیم تا سایه اقبالش افتد بر سرم
نامه ام عمریست بر بال هما پیچیده است
نکهت پیراهن یوسف ز رشک زلف او
خویش را در پرده شرم و حیا پیچیده است
در چمن تا از خرامش مصرعی را خوانده ام
سر و بال قمریان را در حبا پیچیده است
سیدا این آن غزل باشد که منعم گفته است
چین پیشانی چو نقش بوریا پیچیده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عطر آن گل پیرهن تا در هوا پیچیده است
بوی گل دودی است در مغز صبا پیچیده است
سرو سیمین تو تا یکتای پیراهن شده است
برگ گل از غنچه خود در قبا پیچیده است
از عرق هر حلقه چشم گریه آلودی شده است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.