گر کشم از سینه خود آه گردون سای خویش
بیستون را بر کنم چون گردباد از جای خویش
سینه را از داغهای دل چراغان کرده ام
دسته گل بسته ام از لاله صحرای خویش
اضطرابم در بیابان ها بود موج سراب
می روم بهر تماشا بر لب دریای خویش
تا نسازد آرزو تکلیف بر هر در مرا
بندها از کنده زانو نهم بر پای خویش
شمع بزم آرامی و پروانه در جان باختن
مردم از اندیشه معشوق بی پروای خویش
در قبای کهنه همچون سرو عمر من گذشت
روزگاری شد خجالت دارم از اعضای خویش
تیشه بر کف سیدا گر رو نهم بر بیستون
بهر استقبال خیزد بیستون از جای خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما به فریاد آمدیم از ناله شبهای خویش
پرسشی میکنز رنجوران شب پیمای خویش
با همه خندان لبی بر من بگرید شمع جمع
گر برو پیدا کنم این سوز ناپیدای خویش
من که بیقیمت نرم پیش کسان از خاک راه
[...]
کوهکن چون بر نیامد با دل خود رای خویش
عاقبت از عشق شیرین تیشه زد بر پای خویش
کاش من بودم بجای کوهکن در بیستون
تا به آهی برگرفتم کوه را از جای خویش
گر تو ای بت آتشم در جان زنی چون برهمن
[...]
کاکل او درهم است از شورش سودای خویش
از پریشانی ندارد زلف او پروای خویش
نشأه مستی ز عمر جاودانی خوشترست
خضر و آب زندگانی، ما و ته مینای خویش
در میان هر دو موزون آشنایی معنوی است
[...]
بید مجنونم سر خود دیده ام در پای خویش
گر زنند آتش نمی جنبم چو شمع از جای خویش
کاسه گردابم و ابر طمع جو نیستم
می دهد چشمم به مردم آب از دریای خویش
می زنم بر استان اهل دولت پشت پا
[...]
بیخلل نگذاشت گل را صنعت اجزای خویش
بهر مینا سنگها زد کوه بر مینای خویش
هرزه باید تاخت عمری در تلاش عافیت
تا توان از سیر زانو تیشه زد بر پای خویش
هر نفس آوارهٔ فکر کنار دیگریم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.