گنجور

 
سیدای نسفی

تا دلم را کشته خود آن بت قصاب کرد

در قفای دنبه خود چریوی من آب کرد

ریخت همچون سرمه در چشم ترازو سنگ را

ماند در زیر سر و گفتا دکانم خواب کرد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode