گنجور

 
سیدای نسفی

ای که خون کردی دل ما راز چشم ما مپرس

می شوی سرگشته از گرداب این دریا مپرس

با تنک ظرفان حدیث باده گلگون مگوی

پیش خم زانو زن و کیفیت از مینا مپرس

خار و گل را نیست در بازار آتش اعتبار

امتیاز هجر و وصل از عاشق شیدا مپرس

نیست مجنون را به اسباب جهان دلبستگی

خانه بر پا ساختن از سیل بی پروا مپرس

از غبار کوی او بر دیده زاهد مگوی

امتیاز توتیا از چشم نابینا مپرس

از دل گم گشته ام کم جو نشان گرد باد

بوی خون می آید از دامان این صحرا مپرس

سیدا این آن غزل باشد که صایب گفته است

می کنی قایم قیامت را از آن بالا مپرس

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode