دلبر سوداگر من عزم کابل کرد و رفت
روزگارم را سیه چون زلف و کاکل کرد و رفت
چون نسیم صبح آمد بر سرم روز وداع
مو به مویم را پریشان همچو سنبل کرد و رفت
از وصالش خانه من بود باغ دلگشا
خیر یادش تنگ همچون غنچه گل کرد و رفت
در عنانش رفتم و گفتم که خونم را بریز
بر کمر بربست شمشیر و تغافل کرد و رفت
قامت خم گشته ام را دید و رحمی هم نکرد
بر سر دریای آتش آمد و پل کرد و رفت
نامه سربسته ام را مهر از لب برگرفت
کلک خاموش مرا منقار بلبل کرد و رفت
سیدا روز وداعش گشتم او را سد راه
سر به پیش افگنده ایستاده تأمل کرد و رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بعد سالی در گلستان جلوهای گل کرد و رفت
خندهای بر بی قراریهای بلبل کرد و رفت
نوبهار من که هر خار مرا گل کرد و رفت
نالهام را در فراق خویش بلبل کرد و رفت
باد گلزار جمالش ایمن از خاشاکِنقص
آنکه هر خاشاک ما را دستة گل کرد و رفت
فکرها دارد برای من بهر حسنی بهار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.