گنجور

 
صائب تبریزی

از چمن رفتی و گل با حسرت بسیار ماند

چشم بلبل در پی آن طره دستار ماند

روی حرف طوطیان هر چند با آیینه است

دید تا آیینه ات را طوطی از گفتار ماند

می سراید زاغ خط او به آواز بلند

کز گلستانش همین خار سر دیوار ماند

پنجه دشمن گریبان مرا از بخت بد

نوبت دامن گرفتن چون رسید از کار ماند

 
 
 
سیدای نسفی

دلبر دیوارزن را دست و پا از کار ماند

همره من خانه رفت و پشت بر دیوار ماند

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه