گنجور

 
سیدای نسفی

سرمه آن روزی که از چشمت جدا خواهد شدن

استخوانت نرم همچون توتیا خواهد شدن

سنبلت از لشکر خط آورد رو در شکست

کاکلت از این پریشانی دو تا خواهد شدن

چشم بیمار تو خواهد ماند پهلو بر زمین

ابرویت در جستجویی متکا خواهد شدن

روی گندمگون تو آدم که سرگردان اوست

جانشین شمع کنج آسیا خواهد شدن

آهوی چشمت که در بیگانگی خو کرده است

در سراغ یک نگاه آشنا خواهد شدن

می شوی دیوانه از سودای خط زود زود است

چین دامانت تو را زنجیر پا خواهد شدن

پیکرت کز سبزه تر می کشد آزرده گی

زود باشد وقف نقش بوریا خواهد شدن

گو شتابی از نوای سیدا خواهی شنید

گلشنت روزی که بی برگ و نوا خواهد شدن

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode