ساقی مجلس ما آن بت بی باک نشد
تا به خون روی نشستیم دلش پاک نشد
خط برآورد و به گرد دل عشاق نگشت
طفل ما پیر شد و صاحب ادراک نشد
گوش بر گفته من آن لب خاموش نکرد
تا زبان در دهنم چون سر مسواک نشد
روزیی سفله زر و سیم نگردد هرگز
رزق گرداب به غیر از خس و خاشاک نشد
حاجت خویش مبر پیش بلند اقبالان
گره هیچ کسی باز ز افلاک نشد
دل مگو آنکه چو گل سینه خود پاره نکرد
بشکن آن دست که زو پیرهنی چاک نشد
می شود نام هنرمند پس از مرگ علم
دانه سر سبز نشد تا به ته خاک نشد
در چنین فصل که می گل کند از نشتر خار
پنجه ام سلسله جنبان رگ تاک نشد
سیدا این غزل صایب شیرین سخن است
صاف با ما دل آن شعله بی باک نشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صاف با ما دل آن شعله بیباک نشد
سوخت پروانه ما و ز گنه پاک نشد
شبنم آورد سر از روزن خورشید برون
سر ما بود که شایسته فتراک نشد
علف تیغ جهانسوز حوادث گردد
[...]
تن ز بسیاری تردامنی ام خاک نشد
خاک ناپاک شد و طینت من پاک نشد
بس که آتش به سرم ریخت خیال تو چو شمع
اشکها ریخت ز چشمم، مژه نمناک نشد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.