گنجور

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

هر شبی چون یاد آن رخسار گلناری کنم

تا به وقت صبح از مژگان گهرباری کنم

گاه از تف دهان دامن بسوزم زهد را

گه ز دود سینه سقف آسمان تاری کنم

تیر مژگانش به جانم تا رسید از نوک آه

[...]

صائب تبریزی

جسم خاکی را زغفلت چند معماری کنم

چند اوقات گرامی صرف گلکاری کنم

قامت خم گشته را نتوان به حکمت راست کرد

چند این دیوار مایل را نگهداری کنم

شد زپیری ناتوان هر عضوی از اعضای من

[...]

رهی معیری

گه شکایت از گلی گه شکوه از خاری کنم

من نه آن رندم که غیر از عاشقی کاری کنم

هر زمان بی‌روی ماهی همدم آهی شوم

هر نفس با یاد یاری نالهٔ زاری کنم

حلقه‌های موج بینم نقش گیسویی کشم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه