گنجور

 
سیدای نسفی

یارب از پیمانه صحت مرا سرشار کن

از شراب درد مستم کرده ای هشیار کن

خانه ام دارالشفا گردان ز روی مرحمت

آشیانم را لبالب از گل بیخار کن

از اجابت آبرو ده ناله گرم مرا

صندل دردسرم از آه آتشبار کن

کشور بی رنج من با من ده در اقلیم وجود

دیده و دانسته حکمی با من بیمار کن

از زبان من مکن کوتاه ذکر توبه را

سبز برگ سوسنم از آب استغفار کن

خامه ام را ده چو تیر روی ترکش امتیاز

نامه ام مد نظر چون طره دستار کن

خواب غفلت را مده یار به چشم سیدا

روزیی او همچو شبنم دیده بیدار کن