گنجور

 
سیدای نسفی

تا به سودای تو از خانه به بازار شدیم

هر کجا درد و غمی بود خریدار شدیم

در پی نفس و هوا بیهوده گردی کردیم

این زمان در پی آن یار وفادار شدیم

بلبل ما به دل بیضه تمنای تو داشت

بال پرواز گشادیم و گرفتار شدیم

بر رخ ما در گلزار تماشا بستند

سعی ها ساخته خار سر دیوار شدیم

هر رگ تن ز گرانجانی ما سستی کرد

دل ز اندیشه تهی کرده سبکبار شدیم

پای پر آبله را چشمه چو زمزم کردیم

در ره کعبه دل قافله سالار شدیم

سیدا همچو مه مصر عزیزی رو داد

گرچه در چشم حسودان جهان خوار شدیم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode