به سوی کلبه ام ای سیمبر نمی آیی
خبر نکرده چرا بی خبر نمی آیی
ز چشم من شده یی چون پری به شیشه نهان
چه دیده یی که مرا در نظر نمی آیی
ز تشنگی لب من گشته خشک همچو صدف
چرا ز بحر برون چون گهر نمی آیی
اسیر دام تو را نیست قوت پرواز
به دستگیریی این مشت پر نمی آیی
به خانه ای که چو خورشید روی میاری
طلوع تا نکند صبح برنمی آیی
کله شکسته و چون صبح سینه واکرده
کمر گشاده ز موی کمر نمی آیی
به جستجوی تو گردیده سوده پا و سرم
به دیدن من بی پا و سر نمی آیی
به باغ دهر چو شبنم سفید شد چشمم
هنوز ای گل صدبرگ تر نمی آیی
به پرسش دل بیمار سیدای غریب
چرا تو از همه کس پیشتر نمی آیی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین نه در نظر ای سیمبر نمی آیی
ز سرکشی تو به اندیشه درنمی آیی
ز چشم شور تو چون ایمنی ز غلطانی
چرا برون ز صدف چون گهر نمی آیی؟
همیشه در نظری و ز لطافت سرشار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.