گنجور

 
سیدای نسفی

ای سرمه صید کشته چشم سیاه تو

باشد کمند گردن آهو نگاه تو

سیلی زند خرام تو موج سراب را

صیاد را فریب دهد جلوه گاه تو

از دست برد شبنم آفت منزه است

چون برگ غنچه دامن عصمت پناه تو

عمریست همچو چشم گدا کوچه باغها

ایستاده اند منتظر گرد راه تو

طفلان بی پدر هوس تاج زر کنند

دل بسته است غنچه بطرف کلاه تو

از بس که انتظار هلاکم چو سیدا

چشمم شدست جوهر تیغ نگاه تو

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode