گنجور

 
سیدای نسفی

بس که خو کردست با کلفت دل غم پیشه ام

سنگ می گردد اگر ریزند می در شیشه ام

برقم و بر خرمن اهل ستم دارم گذر

هر کجا خار مغیلان است باشد بیشه ام

نخل سبزم از کدامین جوی آبم داده اند

سایه من بید مجنون است سنبل ریشه ام

هر کجا آتش علم گردد پر و بال من است

نیست چون مرغ کباب از سوختن اندیشه ام

سیدا با کوهکن از بس که دارم نسبتی

نیست غیر از نام شیرین بر زبان تیشه ام

 
 
 
صائب تبریزی

آسمان نیلگون را سبز کرد اندیشه‌ام

بیستون کان زمرد شد زآب تیشه‌ام

غوطه در خون زد سپهر از ناخن اندیشه‌ام

بیستون یک دانه یاقوت شد از تیشه‌ام

داغ جانسوزی بود هر نقطه‌ای از کلک من

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
جویای تبریزی

عشق در زنهار باشد از دل غم پیشه ام

نی به ناخن می کند شیر ژیان را بیشه ام

من که از طفلی نمک پروردهٔ درد توام

همچو سرو آه در دلهاست محکم ریشه ام

فکرم از یاد میان یار نازک گشته است

[...]

بیدل دهلوی

بسکه نیرنگت قدح چیده‌ست در اندیشه‌ام

می‌کند طاووس فریاد از شکست شیشه‌ام

تخم عجزم در زمین ناامیدی کشته‌اند

ناله می‌بالد به رنگ تار ساز از ریشه‌ام

یک نفس در سینه‌ام بی‌شور سودای تو نیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه