گنجور

 
سیدای نسفی

می دهد هر دم فریب آن نرگس جادو مرا

می کند آخر بیابان مرگ این آهو مرا

صورت او نقش بندد هر کجا پهلو نهم

خامه نقاش باشد در بدن هر مو مرا

اهل دل را صحبت دنیاپرستان آفتست

کیسه زر دشمن جانست در پهلو مرا

در غمش بیهوده چندین صبر فرماید طبیب

روی بهبودی نمی باشد ازین دارو مرا

شورش مجنون شود ازدوریی زنجیر بیش

حسرت زلفش کند آخر پریشانگو مرا

نو خطان را خط پشت لب کلید عشرت است

آیت رحمت بود معشوق چار ابرو مرا

جوهر تیغش به قتلم سرخ کرده روی خویش

خون به جای آب می گردد روان از جو مرا

فکر خالش کرده کرده آتشم در جان فتاد

ای مسلمانان چه سازم سوخت این هندو مرا

چون توانم رفت از کویش به جایی سیدا

بندها در پا بود از کنده زانو مرا

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode