بی رخت گل به گلستان سر بی تن باشد
غنچه بر شاخ هوا سنگ فلاخن باشد
داغ در سینه گرمم چو نفس جا دارد
منزل سوختگان گوشه گلخن دارد
دیدن لاله کند تازه گل داغ مرا
این چراغ از نفس سوخته روشن باشد
قفس از آه گرفتار چه پروا دارد
چه کند دود در آن خانه که روزن باشد
نتوان برد از این دایره بیرون خود را
همچو پرگار اگر پای ز آهن باشد
خانه دل شود از گوشه نشینی روشن
پای خوابیده چراغ ته دامن باشد
هفت گردون شده از سیلی آهم نیلی
آسمان در چمن من گل سوسن باشد
سیدا شمع صفت انجمن آرای شوم
در سر انگشتم اگر قطره روغن باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بامدادان پگاه آمد بر بسته کمر
غالیه بر سر و رو کرد و برون رفت بدر
خواجه در غم من ار گفت که چون بیخردان
دین به دل کردهای اندر ره دنیا لابد
دیو در گوش هوا و هوسش میگوید
از پی کبر و کنی چون متنبی سد جد
من چه دانستم کز تربیت روحالقدس
[...]
هر که او بندهٔ این حضرت والا بود
همچو من صاب صد نعمت و آلا گردد
آن کل شوم نیک تیر دل از من بربود
عشق بر عشق چو آروغ برافروز فروز
یاسمن گون رخ . . . ون را بزهارم بنمود
شب ز سودای ویم دیده حمدان نغنود
جز خداوند مفرمای که خوانند مرا
سزد این نام کسی را که غلام تو بود
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.