دل چون مطیع گشت چراغ نظر شود
فرزند نیک جای نشین پدر شود
تحلی که برنداد شود باغبان کباب
خون می خورد پدر چو پسر بی هنر شود
سازد دعای موی سفیدان خدا قبول
درهای فیض باز به وقت سحر شود
سوی محیط دوش دویدم ز تشنگی
آبی نیافتم که لب کاسه تر شود
بیرون نمی کند ز قفس طوطی مرا
گر خون روزگار پر از نیشکر شود
اشکم ز دیده پای به رویم نهاده است
این طفل رفته رفته خدا بی خبر شود
عکس رخ تو زنده کند جان مرده را
ترسم که روح آئینه ها را خبر شود
خط هم دمید و فتنه آن چشم کم نشد
ظالم چو پیر گشت ستمگاره تر شود
بر باغبان امید ثمر نیست از نهال
نخلی که سالخورده بود بارور شود
ای سیدا چه سود از این کیمیاگری
طالع اگر مدد بکند خاک زر شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر ساعتی ز عشق تو حالم دگر شود
وز دیدگان کنارم همچون شمر شود
از چشم خون فشانم نشگفت اگر مرا
از خون سر مژه چو سر نیشتر شود
راز من و تو اشگ دو چشم آشکار کرد
[...]
ایخسروی که هر که کند بندگی تو
هم تاج بخش گردد و هم تاجور شود
هر دم ببندگی تو این خیمه کبود
چون خر گه ایستاده و بسته کمر شود
جان خرد ز خلق تو مشگ تبت برد
[...]
گر هیمه عود گردد و گر سنگ در شود
مشنو که چشم آدمی تنگ پر شود
ما را نه ممکن است که از تو به سر شود
گر حکمِ آفرینشِ عالم دگر شود
آرام نیست یک نفسم در فراقِ تو
صبرم میسّر از تو دریغا اگر شود
گر جرمِ آفتاب بپوشد شگفت نیست
[...]
ناگاه پیش ازان که کسی را خبر شود
آن بیوفای عهد شکن را سفر شود
کردند آگهم که فلان رفت و دور رفت
نزدیک بود کز تن من، جان به در شود
او می رود چو جان و مرا هست بیم آن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.