گنجور

 
سیدای نسفی

صد بیابان طی شد و از کاروان دورم هنوز

کشتی توفانی دریای پرشورم هنوز

بزم آخر گشت و دوران باده چندانی ندارد

شد تهی میخانه افلاک و مخمورم هنوز

پرتو خورشیدم و دارم هوای کوی دوست

عالم از من روشن است و طالب نورم هنوز

از توکل روزیم هر روز می گردد زیاد

خوشه چین خرمن ایام چون مورم هنوز

گنج در ویرانه بانگ خیر مقدم می زند

منزل من خانه جغد است معمورم هنوز

آمدی و خون عرق کردم ز بالینم مرو

بر سر من ساعتی بنشین که رنجورم هنوز

ناوکت را می کشم خواهی نخواهی برکنار

چون کمان در خانه بازو بود زورم هنوز

مدتی شد ساغرم را کرده دوران سرنگون

در شکست کاسه چینی و فغفورم هنوز

سیدا یا آنکه دوران تلخ کامم کرده است

می خلد چون نیش بر تن نوش زنبورم هنوز