گنجور

 
سیدای نسفی

شاد کن از وصل یارب جان افگار مرا

صحت کامل عنایت ساز بیمار مرا

چون کمان روزی که پشت من ز پیری خم شود

حلقه گوش جوانان ساز گفتار مرا

چشم زارم را مطیع نفس بی پروا مکن

بر سرم ویران مگردان خار دیوار مرا

از خط رخسار خوبان آب ده مژگان من

در کنار سنبل تر سبز کن خار مرا

سنگ را چون لعل کردی در ترازویم ز لطف

ساز از خورشید رویان گرم بازار مرا

قطره یی از باده توحید در جامم بریز

راست کن همچون نهال سرو رفتار مرا

سینه ام را همچو روی ساده رویان صاف کن

خانه آئینه گردان طبع هموار مرا

شست و شویی ده به آب رحمت خود هر سحر

از سیاهی چون لباس صبح دستار مرا

از غمش عمریست آرامی ندارم چون سپند

بر سر لطف آر آن نامهربان یار مرا

بر سر بازار آن روزی که بگشایم دکان

چشم انصافی بده یارب خریدار مرا

بر سر خوان تو روی آورده ام چون سیدا

روزی موران مکن کلک شکربار مرا