گنجور

 
سیدای نسفی

هر کس که زین محیط دم آب می خورد

تا هست پیچ و تاب چو گرداب می خورد

شب زنده دار منت ساقی نمی کشد

تا صبح می ز ساغر مهتاب می خورد

مستی که ز احتساب نیاید به خویشتن

سیلی ز نیشتر به رگ خواب می خورد

چون داغ لاله هر که سیه کاسه اوفتاد

از تشنگی ز چشمه خون آب می خورد

بر آرزوی خود نرسد دل ز اضطراب

این تشنه آب گفته و سیماب می خورد

در گوشه یی نشین و به دیوار رو بیار

شیخ آب و نان ز پشته محراب می خورد

ای سیدا مربی عالی طلب نمای

نیک و بدی که هست به ارباب می خورد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode