گنجور

 
سیدای نسفی

رویت گل سرسبد لاله زارها

خطت متاع قافله نوبهارها

در بوستان ز حسرت پابوس سرو تو

خمیازه می کشند لب جویبارها

رفتار تو گرفته سر راه کبک را

تمکین تو شکسته سر کوهسارها

ای چشمه حیات تغافل ز حد گذشت

موج سراب اشک من است آبشارها

هرگز ز دیدنت نشود سیر چشم ما

بی انتهاست سلسله انتظارها

تنگ است جامه گل رعنا به دوش من

آسوده ام ز پیرهن اعتبارها

زین قوم مرده دل چه طمع می کند کسی

بینند پیش پا به چراغ مزارها

وقت است سیدا ز پی بیخودی رویم

ما را گداخت پیرویی اختیارها

 
 
 
جمال‌الدین عبدالرزاق

نثره برد ز نثر بدیعت نثارها

شعری کند ز شعر لطیفت شعارها

گشته خجل زرای تو خورشید روزها

بشکسته تیر کلک ز شرم تو بارها

عاجز بود ز شرح کمالت زبان‌ها

[...]

حکیم نزاری

بسیار عمرها و بسی روزگارها

بگذشت و حکم ها بنگشت از قرارها

روز و شب است و سال و مه و جنبش و سکون

هر یک مسخرند به تکلیف کارها

وضعی نهاده اند ز مبدای کن فکان

[...]

اوحدی

باد سهند بین که : برین مرغزارها

چون می‌کند ز نرگس و لاله نگارها؟

در باغ رو، که دست بهار از سر درخت

بر فرقت از شکوفه بریزد نثارها

ساقی، میان ببند که هنگام عشرتست

[...]

صائب تبریزی

وقت است جوش باده زند لاله زارها

میگون شود ز لاله لب جویبارها

طوفان لاله از سر دیوار بگذرد

گردد نهفته در گل بی خار، خارها

زرین تر از بساط سلیمان شود زمین

[...]

واعظ قزوینی

ای نام دلگشای تو عنوان کارها

خاک در تو، آب رخ اعتبارها

خورشید و مه دو قطره باران فیض تو

مدی ز جنبش قلمت روزگارها

باشد شفق ز بیم تو هر شام بر فلک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه