گنجور

 
سیدای نسفی

روزی که صبح حشر کند رو به یک طرف

گردد بهشت یک طرف آنکو به یک طرف

سنجند اگر به روز قیامت گناه من

افتد ز بار جم ترازو به یک طرف

شوق تو مست کرده چنان اهل باغ را

افتاده گل به یک طرف و بو به یک طرف

چون شانه پاره پاره دلم گر شود رواست

خط یک طرف کشیده و گیسو به یک طرف

چشمی که چون نگاه به هر سو می دوید

امروز کرده گوشه ابرو به یک طرف

چون سیدا اگر چه بهر سوی می تپم

آخر نهم ز درد تو پهلو به یک طرف