گنجور

 
سیدای نسفی

پیر گشتیم ز غم یاد جوان ما را بس

دیدن تیر در آغوش کمان ما را بس

قرص خورشید به عیسی نفسان ارزانی

زیر گردون چو مه نو لب نان ما را بس

کار ما نیست در این باغ چو گل خندیدن

آنکه چون غنچه کرم کرد دهان ما را بس

صحبت خم به صراحی و قدح باد عزیز

دیدن روی بزرگان جهان ما را بس

کمر و تاج بود را تبه موج و حباب

کلهی بر سرو مویی به میان ما را بس

چمن از سردیی دی خانه غارت زده شد

گل اگر نیست تماشای خزان ما را بس

آنکه چون تیر ز دلها گذرد مژگانش

خویش را گر دهد از دور نشان ما را بس

از خدا جز سخن نرم نداریم طلب

شمعان شعله آتش به زبان ما را بس

ما چه باشیم که ره در حرم دل یابیم

گر بود جا به صف بی خبران ما را بس

سیدا از سفر عمر کسی آگه نیست

به شتاب آمدن آب روان ما را بس

 
 
 
حافظ

گُلعِذاری ز گلستانِ جهان ما را بس

زین چمن سایهٔ آن سروِ روان ما را بس

من و همصحبتیِ اهلِ ریا دورَم باد

از گرانانِ جهان، رَطلِ گران ما را بس

قصرِ فردوس به پاداشِ عمل می‌بخشند

[...]

امیرعلیشیر نوایی

کوثر و حور ز گلزار جنان ما را بس

باده و مغبچه از دیر مغان ما را بس

طوبی نسیه ترا زاهد خودبین که به نقد

سایه رفعت آن سرو روان ما را بس

عالم از اهل عنان گیرد و از کهنه و نو

[...]

صائب تبریزی

طاق ابروی توازکون ومکان مارا بس

گوشه چشم تو از ملک جهان مارا بس

هوس بوس نداریم وتمنای کنار

جلوه خشکی ازان سرو روان مارا بس

ماکه باشیم که زخم تو شود قسمت ما؟

[...]

حزین لاهیجی

جلوهٔ ناز تو ای سرو روان ما را بس

دولت وصل تو از هر دو جهان ما را بس

در اسیری شکن زلف تو ما را دلدار

درغریبی غم تو، مونس جان ما را بس

هوس بوسه ز لعل لب او بی شرمی ست

[...]

سعیدا

از حیات ابد آن روح روان ما را بس

ما گذشتیم ز جان، صورت جان ما را بس

با رقیبان اگر اظهار کرم می سازد

گذران است همین لطف نهان ما را بس

ای جوانان به شما فصل بهار ارزانی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه