گنجور

 
سیدای نسفی

ز رشکِ کلبهٔ من کعبه و بتخانه می‌سوزد

تو در یک خانه آتش می‌زنی صد خانه می‌سوزد

تو می با غیر می‌نوشی و می‌گردم کبابت من

تو شمع انجمن می‌گردی و پروانه می‌سوزد

به جسم و جان من ای برق بی‌پروا مروت کن

تو بر کاه من آتش می‌زنی و دانه می‌سوزد

نگاه گرم در میخانهٔ من از که افتادست

می از خُم تا برآید شیشه و میخانه می‌سوزد

تو را امروز همچون موی آتش‌دیده می‌بینم

کدام آشفته بر تسخیر زلفت شانه می‌سوزد

نمی‌ریزد کسی بر آتش بی‌تابی‌ام آبی

به حالم آشنا می‌گرید و بیگانه می‌سوزد

به یادِ آن گل رو سیدا شمعی که افروزم

به گلشن بلبل و در انجمن پروانه می‌سوزد