حرص افزون می شود از مرگ ما افلاک را
می شمارد دام رزق دیده خود خاک را
دشمنی با سرکشان کردن سر خود خوردن است
زیر دست شعله سازد صف کشی خاشاک را
پا ز حد بیرون نهادن قطع پیوند خود است
دست کوته می کند ناخن درازی تاک را
از مزارم سبزه همچون بال قمری سر کشد
چون گذر افتد به خاکم سرو آن بی باک را
برد هوشم را خیال جلوه مستانه اش
نشاء می چون بلند افتد برد ادراک را
شبنم از همدوشی گل محرم خورشید شد
سر به گردون می رساند حسن چشم پاک را
سیدا تا در کنار شانه آمد زلف او
آرزوها گشت پیدا سینه های چاک را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صد هزاران آفرین جان آفرین پاک را
کافرید از آب و گل سروی چو تو چالاک را
تلخ میگویی و من میبینمت از دور و بس
زهر کی آید فرو گر ننگرم تریاک را
غنچهٔ دل ته به ته بیگلرخان خونست از آنک
[...]
هر دم افروزی چو گل رخسار آتشناک را
شعله در خرمن زنی مشتی خس و خاشاک را
عقل را روشن شود ماهیت حسنت اگر
پرده حیرت نبندد دیده ادراک را
جان پاک است آن نه تن در زیر پیراهن تو را
[...]
سوزیم تا برفروزی روی آتشناک را
ساز آتش گیره ی آن شعله این خاشاک را
از شکاف غنچه پنداری نمایان گشت گل
گر ز چاک پهلویم بینی دل صد چاک را
گردسان خیزد زمین زان رو که در وقت خرام
[...]
آنکه نور دیده سازد روی آتشناک را
سرمه چشم ملائک ساخت مشتی خاک را
گر دل آدم نبودی جلوهگاه حسن او
با گِل آدم چه نسبت بود جانِ پاک را
آه از این نقاش شورانگیزْ کز نقش بیان
[...]
شعله ها در جان زدی این سینه غمناک را
خرمنی ز آتش چه حاجت بود یک خاشاک را
تا بکی در سینه تنگم نهان دارم چو راز
آتشی کز شعله خاکستر کند افلاک را
در ره عشق تو عمری شد که حیران مانده ام
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.