گنجور

 
سیدای نسفی

ای ز رویت درگرفته شمع‌ها در خانه‌ها

انجمن‌ها هر طرف از مرده پروانه‌ها

یاد عمر رفته خود هرکه باشد می‌کند

نیست غیر از ذکر زلفش بر زبان شانه‌ها

عشرت ایام در دوران ما شد منتهی

برنمی‌آید صدایی از لب پیمانه‌ها

دست خشک اهل طمع را دست رد خواهد شدن

می‌کند مشاطه این نقل از زبان شانه‌ها

در خیال صید اگر دامی فگندی بر زمین

سبز چون مژگان شود در چشم دامم دانه‌ها

در چمن آهی گر از سرگشتگی بیرون کشم

آسیابی باد گردد بلبلان را خانه‌ها

سیدا آرام از دنیاپرستان برده‌اند

خواب راحت کرده‌ام از دیده دیوانه‌ها