بی پر و بالی درین گلشن هوس باشد مرا
همچو مرغ بیضه عریانی قفس باشد مرا
تشنه ام از سادگی می جویم امداد از حیات
التماس از همدم کوته نفس باشد مرا
کاروان را گوش از غفلت به آواز دراست
کوس رحلت بانگ پرواز مگس باشد مرا
مرغ شاخ شعله ای ای برق بر من رحم کن
قوت پرواز بال از خار و خس باشد مرا
کس نمی گوید خبر از چشمه آب حیات
خضر این ره آمد و رفت نفس باشد مرا
خواب خوش در خانه صیاد کردن ابلهیست
تکیه چون صورت به دیوار قفس باشد مرا
کشتی خود را به ساحل می رسانم همچو موج
گر ازین دریا حبابی همنفس باشد مرا
مرغ آزادم ز من پرواز کردن رفته است
خواب راحت زیر دیوار قفس باشد مرا
بس که کلکم از ریاضت نیشکر گردیده است
بوریای خانه از بال مگس باشد مرا
روی بازار سمندر گرم از داغ من است
حق بسیاری به آن آتش نفس باشد مرا
در بلا بودن اسیران را به از بیم بلاست
آشیان در گوشه بام قفس باشد مرا
گشته ام از فاقه بسیار تار عنکبوت
انتظاری بر پر و بال مگس باشد مرا
سیدا امروز از دزدان معنی فارغم
خانه همچون بام زندان عسس باشد مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات و وضعیت روحی شاعر اشاره دارد که در قفس احساس اسارت و محدودیت میکند. شاعر به دنبال آزادی و حیات است، اما در عین حال حسرت و تشنگی در دلش وجود دارد. او خود را همچون پرندهای بدون بال توصیف میکند که در یک گلشنی زیبا، اما قفل شده، گرفتار است. همچنین به نبود راهنمایی و کمک از دیگران اشاره میکند و احساس تنهایی و ناامیدی را در او متجلی میسازد. شاعر در جستجوی منبع حیات و ایستایی در دنیای پر سر و صدا و آتشین زندگی است و احساس میکند که در مقام یک انسان، از رنج و دردهای مختلف آسیب دیده است. نهایتاً به این نتیجه میرسد که در سختیها نیز میتوان با جبن و ترس نسبت به دردها، زندگی را پیش برد.
هوش مصنوعی: من در این باغ آرزوها، همچون پرندهای بدون بال احساس حبس و محدودیت میکنم؛ مثل مرغی که در قفس قرار دارد و از زیبایی و آزادی بیبهره است.
هوش مصنوعی: من از سادگی و بیپروایی خود به شدت تشنهام و در جستجوی کمک و یاری از زندگی هستم. درخواست حمایت و همراستا بودن با افرادی که ظرفیت کم و دیدگاه محدود دارند، برای من ممکن نیست.
هوش مصنوعی: کاروان برایم به خاطر بیتوجهی نوا و صدای بلند را میشنود، صدای سفر و پرواز مگس مانند است.
هوش مصنوعی: ای پرندهای که مانند شعله میدرخشی، لطفا بر من رحم کن! من به دلیل مشکلات و موانع زندگی، قدرت پرواز و اوج گرفتن ندارم، زیرا بالهایم از خار و علفهای بیارزش ساخته شده است.
هوش مصنوعی: هیچ کس از چشمه آب حیات خضر سخن نمیگوید، زیرا این راه برای من تنها یک نفس مهم است که میآید و میرود.
هوش مصنوعی: خواب خوش در خانه صیاد به معنی فریب خوردن و آرامش در جایی است که خطر و تهدید وجود دارد. اینجا میگوید که فکر کردن به امنیت در چنین جایی مانند تکیه کردن به دیوار قفس است، که در واقع راه فراری وجود ندارد و انسان در خطر است. در واقع، این بیت بیانگر احساس ناامنی و عدم واقعی بودن آرامش است.
هوش مصنوعی: من قادرم کشتی خود را به ساحل برسانم، اما فقط اگر در این دریا یک حباب همنفس با من باشد.
هوش مصنوعی: پرندهی آزادمن در آسمان به پرواز رفته و من تنها میتوانم در قفس به خواب راحت زیر دیوار آن فکر کنم.
هوش مصنوعی: شما همه به قدری از زحمت و تلاش خسته شدهاید که حالا برای من، بوریای خانه مثل بال مگس میماند.
هوش مصنوعی: وجودی پر از شور و حرارت دارم که در بازار زندگی مانند سمندری در آتش میسوزد. احساس میکنم که این آتش نفس من از عشق و خواستههایم به زندگی سرچشمه میگیرد و برایم حق و حقوق بسیاری دارد.
هوش مصنوعی: ابتدا میگوید که بودن در مشکلات و سختی، برای کسانی که اسیرند، بهتر از آن است که از خطر و مشکلات بترسند. سپس اشاره میکند که حتی اگر در قفس باشم، ترجیح میدهم در گوشهای از آن قفس زندگی کنم. بهعبارت دیگر، او ناامیدی و در قفس بودن را بهتر از ترس از مشکلات میداند و بر ادامه زندگی حتی در شرایط سخت تأکید میکند.
هوش مصنوعی: به خاطر فقر و نداری بسیار، حالتی شبیه تار عنکبوتی پیدا کردهام که در انتظار یک مگس باشد تا بر روی آن بنشیند.
هوش مصنوعی: امروز سیدا از دزدان در امان است و من در خانهام احساس آزادی میکنم، درست مثل کسی که روی بام زندان نگهبان نشسته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من کیم کاندیشهٔ تو هم نفس باشد مرا
یا تمنای وصال چون تو کس باشد مرا
گر بود شایستهٔ غم خوردن تو جان من
این نصیب از دولت عشق تو بس باشد مرا
گر نه عشقت سایهٔ من شد چرا هر گه که من
[...]
گر بود غم خوردنت شایسته جان رهی
این نصیب از دولت عشق تو بس باشد مرا
بر وصالش یک نفس گر دسترس باشد مرا
حاصل عمر عزیز آن یکنفس باشد مرا
خواهم افکندن ز دست دل سراندر پای دوست
گر زمن بپذیردش این فخر بس باشد مرا
عاشقم بر روی جانان هر که خواهی گو بدان
[...]
من نه آن صیدم که آزادی هوس باشد مرا
از قفس گویم، نفس تا در قفس باشد مرا
از پی راه فنا سامان ندارم، ورنه من
خویش را میسوزم ار یک مشت خس باشد مرا
بر سراپای دلاویزت نمیپیچم چو زلف
[...]
چون ز دنیا نعمت الوان هوس باشد مرا؟
خون دل چندان نمییابم که بس باشد مرا
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.