خط رخسار تو شبها برد از هوش مرا
پر ز مهتاب شود هاله آغوش مرا
به تماشای تو هرگاه که بی خود گردم
نبض جنباند و فریاد کند گوش مرا
پرده چشم حجاب دل روشن نشود
نتوان کرد چو آئینه نمد پوش مرا
کارم از کم سخنی غنچه صفت در گره است
کرده عمریست حصاری لب خاموش مرا
یوسف بخت من از چاه برون خواهد شد
نکند جوش خریدار فراموش مرا
سیدا شکوه اغیار خموشم نکند
نه نشاند سخن سرد کس از جوش مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی از عشق و احساسات عمیق سخن میگوید. شاعر از تأثیر چهره معشوق بر خود میگوید که شبها او را مدهوش میکند و آغوشش را پر از نور مهتاب میسازد. هر بار که به تماشای او میپردازد، احساساتش به شدت تقویت میشود. او درباره حجابهای ذهنی و احساسی که نمیگذارد دلش را روشن کند، صحبت میکند و ابراز ناگفتهها و سکوتش را به صورت غنچهای در گره است. او امیدوار است که روزی بختش تغییر کند و از ناکامیها رهایی یابد. همچنین، به این نکته اشاره میکند که نظرات دیگران بر او تأثیری ندارد و نمیتواند او را از عشقش دور کند.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی چهرهات در شبها، من از هوش میروم و آشتی در آغوشم مانند نوری که در شب میتابد، پر از درخشش و ماهتاب میشود.
هوش مصنوعی: هر وقت به تماشای تو میروم و با خودم بیخود میشوم، نبض دلام به تپش درمیآید و گوشم صدای فریاد را میشنود.
هوش مصنوعی: پرده چشم، مانع از روشنی دل میشود و نمیتوان آن را کنار زد؛ مثل آئینهای که رویش با نمد پوشانده شده است.
هوش مصنوعی: من در سکوت و کمگویی مثل یک غنچه به انتظار نشستهام و سالهاست که در دنیای خودم دیواری ساختهام و نمیتوانم صحبت کنم.
هوش مصنوعی: من امیدوارم که روزی یوسف خوشبختیام از چاه بیرون بیاید، تنها نگرانم که خریدار، مرا فراموش نکند.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از احساسات درونی خود سخن میگوید و به این نکته اشاره میکند که مقام و عظمت دیگران (غیر از خود) نمیتواند او را ساکت و بیصدا کند. او بیان میکند که هیچکس نمیتواند احساسات و شور او را کاهش دهد یا از بیان آن بکاهد. در واقع، او بر عزم و ارادهاش برای ابراز احساسات خود تاکید میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا
نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر
تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا
شربتی تلختر از زهر فراقت باید
[...]
گرچه کردی تو به یک بار فراموش مرا
نرود یاد تو از خاطر مدهوش مرا
از خدا دولت وصلت به دعا می خواهم
تا کشی رغم بداندیش در آغوش مرا
زهر و تریاک و گل و خار به هم بنهادند
[...]
چون می کهنه چه شد گر نبود جوش مرا؟
شور صد بزم بود در لب خاموش مرا
می کشم تهمت سجاده تزویر از خلق
گر چه فرسوده شد از بار سبو دوش مرا
جوش بی تابی من چون دل دریا ذاتی است
[...]
نیست غیر از وصل آبی آتش جوش مرا
مرهمی جز دوست نبود زخم آغوش مرا
بر سرم سودای جانان، بسکه پا افشرده است
باده پرزور نتواند برد هوش مرا
شد ز خامی در سر کار هوس عهد شباب
[...]
تا زند سینه ز صهبای غمت جوش مرا
کی زبان میشود از ذکر تو خاموش مرا
پای تو سر همه آغوشم و پیوسته بود
دست با شاهد عشق تو در آغوش مرا
ساقی عشق سوی میکده با بربط و نی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.