گنجور

 
کلیم

فهرست شعرها به ترتیب آخر حرف قافیه گردآوری شده است. برای پیدا کردن یک شعر کافی است حرف آخر قافیه آن را در نظر بگیرید تا بتوانید آن را پیدا کنید.

مثلا برای پیدا کردن شعری که مصرع «ابر سرمایه گر از چشم تر ما ببرد» مصرع اول یکی از بیتهای آن است باید شعرهایی را نگاه کنید که آخر حرف قافیه آنها «د» است.

حرف آخر قافیه

الف
ب
ت
ح
د
ر
ز
س
ش
غ
ف
ل
م
ن
و
ه
ی

غزل شماره ۱: فصل گل روی تو جوان ساخت جهان را

غزل شماره ۲: بدل کردم به مستی عاقبت زهد ریایی را

غزل شماره ۳: درین چمن چو گلی نشنود فغان مرا

غزل شماره ۴: بسکه ز دیده ریختم خون دل خراب را

غزل شماره ۵: ضعف طالع برده از من قوت تدبیر را

غزل شماره ۶: گرم خون کردم به مژگان آه آتشناک را

غزل شماره ۷: لب فرو بستم، زیان دارد زبان‌دانی مرا

غزل شماره ۸: در آتش ار فکنم تخم مهربانی را

غزل شماره ۹: بگذاشتم به هم بد و نیک زمانه را

غزل شماره ۱۰: تا یافتم رسایی دست کشیده را

غزل شماره ۱۱: نیلگون شد فلک از تیرگی اختر ما

غزل شماره ۱۲: چشمت به فسون بسته غزالان ختن را

غزل شماره ۱۳: بند از زنجیر نتوان کرد دل وارسته را

غزل شماره ۱۴: ز تیغش چاک شد دل، چون نهان سازم غم او را؟

غزل شماره ۱۵: دلا بر چشم تر نه آستین را

غزل شماره ۱۶: بی‌تو از گلشن چه حاصل خاطر افسرده را؟

غزل شماره ۱۷ - در مدح ظفرخان: عزت دیگر بود در دامن صحرا مرا

غزل شماره ۱۸: هیچ دلسوزی نداند چاره کار مرا

غزل شماره ۱۹: نمی‌بیند سرم چون شمع شب‌ها روی بالین را

غزل شماره ۲۰: تا پیش پای بیند دور از تو دیده ما

غزل شماره ۲۱: سر به بستان چو دهد جلوه یغمائی را

غزل شماره ۲۲: دنبال اشک افتاده‌ام جویم دل آزرده را

غزل شماره ۲۳: اشک کواکب نگر چرخ غم اندود را

غزل شماره ۲۴: از آن تیغی که آبش شست جرم کشتگانش را

غزل شماره ۲۵: به سان شانه‌ات سرپنجه گردانم گریبان را

غزل شماره ۲۶: بر سر خود می‌کند ویران سرای دیده را

غزل شماره ۲۷: من نه آن صیدم که آزادی هوس باشد مرا

غزل شماره ۲۸: به‌غیر خانه زنجیر و دیده تر ما

غزل شماره ۲۹: به هر منزل فزون دیدم ز هجران زاری دل را

غزل شماره ۳۰: گل درین گلشن کجا دارد سر پروای ما

غزل شماره ۳۱: که خریدی ز غم گردش دوران ما را؟

غزل شماره ۳۲: منم به کنج قناعت رمیده از درها

غزل شماره ۳۳: هر کس به قبله‌ای کرد روی نیاز خود را

غزل شماره ۳۴: ترک چشمت می‌کند آماج‌گه محراب را

غزل شماره ۳۵: ز آه گرمی آتش زنم سراپا را

غزل شماره ۳۶: دوش گم کردم ز بیهوشی ره کاشانه را

غزل شماره ۳۷: شهید آن قد رعنا وصیت کرد همدم را

غزل شماره ۳۸: قرار می‌برد از خلق آه و زاری ما

غزل شماره ۳۹: با هر که بد شوی فکنی از نظر مرا

غزل شماره ۴۰: از آن چشمی که می‌داند زبان بی‌زبانی را

غزل شماره ۴۱: ای ز بالای تو طوطی در کنار آئینه را

غزل شماره ۴۲: چند از شرم تو باشد در نقاب

غزل شماره ۴۳: تا خانمان ما همه بر باد داده آب

غزل شماره ۴۴: باده در دور غمت بسکه نشاط افزا نیست

غزل شماره ۴۵: کسی که مانده به بند لباس زندانی است

غزل شماره ۴۶: از پیچ و تاب فکر تنم صد شکن گرفت

غزل شماره ۴۷: دل رفیقان ره خوف و رجا را دیده است

غزل شماره ۴۸: نوبهار آمد دگر دنیا خوش و دل‌ها خوش است

غزل شماره ۴۹: مرا ز زلف تو غیر از شکست و محنت نیست

غزل شماره ۵۰: نه همین سودای ابرویت مرا دیوانه ساخت

غزل شماره ۵۱: آن سرو روان تا به گلستان گذری داشت

غزل شماره ۵۲: پنبه‌ها بر روی داغ از آتش دل در گرفت

غزل شماره ۵۳: جا نیابی اگر ایدل گله بیجا چیست

غزل شماره ۵۴: دل پس از طوف حرم بر در میخانه نشست

غزل شماره ۵۵: عشق را بخت تیره در کار است

غزل شماره ۵۶: شکفت غنچه ولی موسم خزان من است

غزل شماره ۵۷: هرگز دلت نشان گذار وفا نداشت

غزل شماره ۵۸: رفتن ز درت کار من دل نگران نیست

غزل شماره ۵۹: پیچیده‌تر ز طره او دود آه ماست

غزل شماره ۶۰: در آتش عشق مهوشان رفت

غزل شماره ۶۱: دل ز ناوک‌های بیداد تو پیکان را گرفت

غزل شماره ۶۲: جگر ز زخم تو معمور و دل ز غم شاد است

غزل شماره ۶۳: ابر را دیدیم چون ما چشم گریانی نداشت

غزل شماره ۶۴: دائم گله چرخ دلا ورد زبان چیست؟

غزل شماره ۶۵: علاج عاشق دلگیر سیر بستان نیست

غزل شماره ۶۶: گر آه و ناله داری در ملک عشق باب است

غزل شماره ۶۷: ضعفم مدد ز قوت صهبا گرفته است

غزل شماره ۶۸: دل از سر کوی تو اگر پای کشیده است

غزل شماره ۶۹: عارف که جا به جز سر کوی فنا نساخت

غزل شماره ۷۰: دختر رز از کنار می‌کشان یکسو گرفت

غزل شماره ۷۱: صبر را از دهنت حوصله تنگ آمده است

غزل شماره ۷۲: صبرم حریف دوری طاقت‌گداز نیست

غزل شماره ۷۳: زان سینه چه راحت که ره زخم به در نیست

غزل شماره ۷۴: گردون در آتش از حسد جوهر من است

غزل شماره ۷۵: سردمهری‌های دوران را تلافی از تب است

غزل شماره ۷۶: یک‌رنگم و در کوی دو رنگیم وطن نیست

غزل شماره ۷۷: گر به قسمت قانعی بیش و کم دنیا یکی است

غزل شماره ۷۸: به ملک حسن که فیضی ز آشنائی نیست

غزل شماره ۷۹: یک شهر سنگدل را یک سخت‌جان بس است

غزل شماره ۸۰: دل که چون نرگس مستت به شراب افتادست

غزل شماره ۸۱: آنکه زخمی از زبان او نخوردم سوسن است

غزل شماره ۸۲: از من غبار بس‌که به دل‌ها نشسته است

غزل شماره ۸۳: جز از غبار مذلت دلم جلا نگرفت

غزل شماره ۸۴: به زخم تیر جفا مرهم عتاب چراست

غزل شماره ۸۵: شیوه نادان بود بر عاشق بیدل گرفت

غزل شماره ۸۶: هر قدم لغزیدنی فرش قدمگاه من است

غزل شماره ۸۷: محتسب بر حذر از مستی سرشار من است

غزل شماره ۸۸: ای به از گل بر سر احباب خاک خواری‌ات

غزل شماره ۸۹: جلوه پیچ و خم از موی کمر خواهد رفت

غزل شماره ۹۰: صبح شکفتگی ز شفق کم بهاتر است

غزل شماره ۹۱: پیری رسید و موسم طبع جوان گذشت

غزل شماره ۹۲: پیوسته دل ز قطع امید آرمیده است

غزل شماره ۹۳: آزادگی ز منت احسان رمیدن است

غزل شماره ۹۴: در صد زخم جفا زان مژه بر دل باز است

غزل شماره ۹۵: ما را طپیدن از غم دنیا شعار نیست

غزل شماره ۹۶: چمن ز سردی ایام برگ و بار گذاشت

غزل شماره ۹۷: در شراب صحبت احباب زهر غفلت است

غزل شماره ۹۸: آن درد که استخوان‌شکن نیست

غزل شماره ۹۹: ز اختر طالع که مهر او همه کین است

غزل شماره ۱۰۰: نخل امید ز بار افتاده است

غزل شماره ۱۰۱: از کمی مشتری جنس سخن خوار نیست

غزل شماره ۱۰۲: تمام کاهش تن جمله آفت جانست

غزل شماره ۱۰۳: پاس وفا داشتیم، بی اثر افتاده است

غزل شماره ۱۰۴: روزی طلب مکن تو چه دانی که آن کجاست

غزل شماره ۱۰۵: زین چمن عاشق ز نخل عیش هرگز برنداشت

غزل شماره ۱۰۶: بعد وارستگیم سوز تو در تن باقیست

غزل شماره ۱۰۷: آن یار گزین که خشمگین نیست

غزل شماره ۱۰۸: گنج دردش که بجز ناله نگهبانش نیست

غزل شماره ۱۰۹: کوهکن تعلیم خارا سفتن از استاد داشت

غزل شماره ۱۱۰: دلم با چشم تر یکرنگ از آنست

غزل شماره ۱۱۱: چو هست قدرت دست و دل توانگر نیست

غزل شماره ۱۱۲: آهم ز سرکشی بتلاش اثر نرفت

غزل شماره ۱۱۳: تا نمی گریم چراغ دیده ام را نور نیست

غزل شماره ۱۱۴: جز قامتت بچشم و دلم جای گیر نیست

غزل شماره ۱۱۵: بر دل ز بس غبار کدورت نشسته است

غزل شماره ۱۱۶: منم که تنگدلی باغ دل‌گشای من است

غزل شماره ۱۱۷: دایم اندر آتش خود عاشق دیوانه سوخت

غزل شماره ۱۱۸: در کوره غم سوختنم مایه کامست

غزل شماره ۱۱۹: حالت از تنگی جا غنچه بکنج دهنست

غزل شماره ۱۲۰: بکامی خواهش ما مبتلا نیست

غزل شماره ۱۲۱: زلف تو که طفلان هوس را شب عیدست

غزل شماره ۱۲۲: دل کار خود بطالع ناساز واگذاشت

غزل شماره ۱۲۳: روشنی در خانه معمور نیست

غزل شماره ۱۲۴: ایدل دویدن از پی آن بیوفا بسست

غزل شماره ۱۲۵: امشب گل خورشید بدامان نگاهست

غزل شماره ۱۲۶: تا بنام من زبان خامه ات گردیده است

غزل شماره ۱۲۷: ز بسکه سر زده مژگان او بدلها رفت

غزل شماره ۱۲۸: هیچگه جوش سرشک از مژه ما کم نیست

غزل شماره ۱۲۹: توبه کردم مستی از چشم بتان افتاده است

غزل شماره ۱۳۰: شمیم خلد، گدای دیار کشمیرست

غزل شماره ۱۳۱: اگر ز هستی ما نام بینشانی هست

غزل شماره ۱۳۲: هنوز طره او تا کمر نیامده است

غزل شماره ۱۳۳: در مزرع بختم اثر نشو و نما نیست

غزل شماره ۱۳۴: سرخوش از می چو نیم موج هوا شمشیر است

غزل شماره ۱۳۵: پیش چشم مژگانی، کز سرشک شادابست

غزل شماره ۱۳۶: چو ساخت چشم تو کارم، نهفته دیدن چیست

غزل شماره ۱۳۷: باغ و راغ من خونین جگرست

غزل شماره ۱۳۸: نام ترا شنیدن، چون آرزوی جانست

غزل شماره ۱۳۹: نخل قد تو را چون، صورت نگار جان بست

غزل شماره ۱۴۰: منم که داغ بلا گلشنی بنام منست

غزل شماره ۱۴۱: چشم هر کس گر بیار ماه سیما روشنست

غزل شماره ۱۴۲: دگر بهار چمن را چه دلگشا کردست

غزل شماره ۱۴۳: سیر گل امسال از تنهائیم دلخواه نیست

غزل شماره ۱۴۴: دیده چشم می پرستی دیده است

غزل شماره ۱۴۵: آن بلبلم که عقده دل دانه منست

غزل شماره ۱۴۶: حسن اگر در پرده باشد عشق ازو دیوانه نیست

غزل شماره ۱۴۷: امسال نوبهار قدم پیشتر گذاشت

غزل شماره ۱۴۸: در طریق خودنمائی شیوه دلخواه نیست

غزل شماره ۱۴۹: شیب و شباب راه عدم را مراحلست

غزل شماره ۱۵۰: پای بی کفش از سری کاید بسامان بهترست

غزل شماره ۱۵۱: براه عشق تو جز اشک و آه با من نیست

غزل شماره ۱۵۲: این سطرهای چین که ز پیری بروی ماست

غزل شماره ۱۵۳: سیل در اقلیم ما پیرایه بند خانه است

غزل شماره ۱۵۴: چاره خاموشی بود هر جا سخن در شیر نیست

غزل شماره ۱۵۵: همیشه کارم در کار خیر تأخیرست

غزل شماره ۱۵۶: عاقل سپر زخم زبان گوش گران یافت

غزل شماره ۱۵۷: آن صید پیشه فکر مدارا نکرده است

غزل شماره ۱۵۸: دل بزیب و زینت دوران هنرپرور نبست

غزل شماره ۱۵۹: دل یوسف نژادان یوسف چاه زنخدانت

غزل شماره ۱۶۰: در کلبه ما تا بکمر موج شرابست

غزل شماره ۱۶۱: چشم دلجوئی دلم از مردم عالم نداشت

غزل شماره ۱۶۲: آن جنگجو که هیچ ملال از جفا نداشت

غزل شماره ۱۶۳: دل دامن مجاورت چشم تر گرفت

غزل شماره ۱۶۴: راحتی دارم که با سودای عشقم کار نیست

غزل شماره ۱۶۵: فراق همنفسان جان بیقرارم سوخت

غزل شماره ۱۶۶: ناله می آید بکویت راه چندان دور نیست

غزل شماره ۱۶۷: چشم پوشیدن ز نیک و بد چراغ دیده است

غزل شماره ۱۶۸: دجله اشک از بهار شوق طغیان کرده است

غزل شماره ۱۶۹: دلها بیک نظاره ز نظارگان گرفت

غزل شماره ۱۷۰ - در مدح شاه‌جهان: کردست تیغت از سر خصم ابتدای فتح

غزل شماره ۱۷۱: گاهی از خاک درت مرهم به زخم ما ببند

غزل شماره ۱۷۲: هر کس بتو دلربا نشیند

غزل شماره ۱۷۳: از هجوم خط دلی باطره پرفن نماند

غزل شماره ۱۷۴: زآن همه صبر و سکون ، در دل کف خوناب ماند

غزل شماره ۱۷۵: مرا همیشه مربی چه طالع دون بود

غزل شماره ۱۷۶: بوقت گرسنگی نفس دون گدائی کرد

غزل شماره ۱۷۷: طره ات گر ز دلم صبر چنین خواهد برد

غزل شماره ۱۷۸: دولت بملک عشق بهر سر نمی رسد

غزل شماره ۱۷۹: زان رخنه ها که تن را از ناوک جفا شد

غزل شماره ۱۸۰: خوش آنکه لاف هنر پیش بی هنر نزند

غزل شماره ۱۸۱: دل که لبریز الم شد ز نوا می افتد

غزل شماره ۱۸۲: تا بخت بد زهمرهی ما جدا شود

غزل شماره ۱۸۳: خاک غربت در مذاقم آب حیوان می‌شود

غزل شماره ۱۸۴: عمرها رفت که قانون طرب تار ندید

غزل شماره ۱۸۵: نشود اینکه ز دل اشک جگرگون نرود

غزل شماره ۱۸۶: جور تو ز پی فغان ندارد

غزل شماره ۱۸۷: عمر سیرش کوته است ار جورت از دل می‌رود

غزل شماره ۱۸۸: به بی تکلفی آن عارفی که خو دارد

غزل شماره ۱۸۹: مطربی کو که بخورشید رخش ناز کند

غزل شماره ۱۹۰: کم بختی هنرمند نقص هنر نباشد

غزل شماره ۱۹۱: از غمی شکوه نکن تا غم دیگر ندهند

غزل شماره ۱۹۲: حسنی که باو عشق سروکار ندارد

غزل شماره ۱۹۳: هرگز سر شکایت من وا نمی شود

غزل شماره ۱۹۴: دل ز جا رفت، از پی آن سرو قامت می‌رود

غزل شماره ۱۹۵: عیش در کلبه ما گوشه نشین می باشد

غزل شماره ۱۹۶: گر حق نگری لایق منصور نباشد

غزل شماره ۱۹۷: عشقت غمی از چاره و تدبیر ندارد

غزل شماره ۱۹۸: چشم از جهان که بست که آن دیده ور نشد

غزل شماره ۱۹۹: ابر تا برجاست یاران باده در ساغر کنید

غزل شماره ۲۰۰: نه مرا خاطر غمگین نه دل شاد رسد

غزل شماره ۲۰۱ - در مدح شاه‌جهان: اسیر عشقم و هر کس مرا غلام کند

غزل شماره ۲۰۲: چشم عارف جز چراغ کلفت از دنیا ندید

غزل شماره ۲۰۳: از هستی من تو چون نام و نشان برد

غزل شماره ۲۰۴: بخت بد جایی که پای کینه محکم می‌کند

غزل شماره ۲۰۵: فلک اسباب دولت را ز بهر ناکسان دارد

غزل شماره ۲۰۶: گر همتم کناره ز دنیا نمی کند

غزل شماره ۲۰۷: خلق را دیدی دگر خواری چرا باید کشید

غزل شماره ۲۰۸: هنرم را ثمری چرخ جفا کار نداد

غزل شماره ۲۰۹: دست خشک بخت من هر جا که تخم افکن شود

غزل شماره ۲۱۰: کند گر آرزوی دیدنت آیینه جا دارد

غزل شماره ۲۱۱: ساقی از تاب می آن لحظه که در می گیرد

غزل شماره ۲۱۲: رود آرام ز عمری که بهجران گذرد

غزل شماره ۲۱۳: دل چون ز خاک راه طلب توتیا کشد

غزل شماره ۲۱۴: بحال بد دل از چشم تر افتاد

غزل شماره ۲۱۵: وداع ناشده دل حال صبر در هم دید

غزل شماره ۲۱۶: شب که جوش گریه من مایه سیلاب بود

غزل شماره ۲۱۷: خوبان که روی بر من بیدل نهاده‌اند

غزل شماره ۲۱۸: در زنگبار خاطر من کار می‌کند

غزل شماره ۲۱۹: به جز سکوت ز روشندلان نمی‌آید

غزل شماره ۲۲۰: مرغ دلم که خانه خرابی بجان خرید

غزل شماره ۲۲۱: بملک عشق دل شادمان نمی ماند

غزل شماره ۲۲۲: گر شبی دیده خونفشان نبود

غزل شماره ۲۲۳: دل نه ازوست نه زما، یار چو بی نقاب شد

غزل شماره ۲۲۴: چو تاب زلف دهی از بنفشه تاب رود

غزل شماره ۲۲۵: شیخ از مسواک دندان طمع را تیز کرد

غزل شماره ۲۲۶: چون وقت شد که کشت امیدم برآورد

غزل شماره ۲۲۷ - در مدح محمدامین میرجمله شهرستانی: نیست مو کز فرق ما برگشته‌بختان سر کشید

غزل شماره ۲۲۸: دست از ساغر امید کشیدن دارد

غزل شماره ۲۲۹: سرفراز آن سر که فارغ از غم سامان شود

غزل شماره ۲۳۰: برای داغ تو بر دل توان و تاب نوشتند

غزل شماره ۲۳۱: با آنکه هیچ دربار غیر از خطر ندارد

غزل شماره ۲۳۲: گر فلک هر چه بما کرده عطا می گیرد

غزل شماره ۲۳۳: دود آهم رنگ از خورشید عالمتاب برد

غزل شماره ۲۳۴: دل که چندین آه از جان می کشد

غزل شماره ۲۳۵: چند در وصل تو دل حسرت دیدار کشد

غزل شماره ۲۳۶: چنان ز عکس رخ دوست دیده پرگل شد

غزل شماره ۲۳۷: شکر گویم هرچه غم با جان مسکین می‌کند

غزل شماره ۲۳۸: چند نومید ز کوی تو دل زار آید

غزل شماره ۲۳۹: دل به جذب خواری خود جور دشمن می‌کشد

غزل شماره ۲۴۰: کسیکه از گل داغ تو گلستان دارد

غزل شماره ۲۴۱: زیک قطره سرشکم تن زجا شد

غزل شماره ۲۴۲ - در مدح محمدامین میرجمله شهرستانی: مشکل اهل محبت ز تو آسان نشود

غزل شماره ۲۴۳: گر سرو قدت جلوه به بستان نفروشد

غزل شماره ۲۴۴: به غیر از می کسی از عهده غم برنمی‌آید

غزل شماره ۲۴۵: دل جز کجی ز زلف تو نامهربان ندید

غزل شماره ۲۴۶: تا دل دیوانه بود از عافیت دلگیر بود

غزل شماره ۲۴۷: خیال زلف تو بازم بدست سودا داد

غزل شماره ۲۴۸: داغ اگر بر روی همچون برگ گل جا می‌کند

غزل شماره ۲۴۹: خصم گو ایمن نشین گر دست ما بالا شود

غزل شماره ۲۵۰: بپرسش آمد و عاشق همین دو دم دارد

غزل شماره ۲۵۱: نه طره‌ات غم شب‌های تار من دارد

غزل شماره ۲۵۲: از آن به چشم ترم بی‌حجاب می‌آید

غزل شماره ۲۵۳: پایمزد عجز ما بیداد دست زور بود

غزل شماره ۲۵۴: خوش آنکه کنج غم خود بگلستان ندهد

غزل شماره ۲۵۵: ایدل چو راز دوست نخواهی سمر شود

غزل شماره ۲۵۶: گر سیل فتنه خیزد دل را چه مشکل افتد

غزل شماره ۲۵۷: زان چشم ندیدم که نگاهی بمن افتد

غزل شماره ۲۵۸: بهره ای نگرفت گر کام دل بیتاب دید

غزل شماره ۲۵۹: نیست یکشب که سر شکم گل بستر نشود

غزل شماره ۲۶۰: عاشق از حیرت درین وادی به جایی می‌رسد

غزل شماره ۲۶۱: کسی تا کی به سان موج دایم در سفر باشد

غزل شماره ۲۶۲: آشوب طلب خاطر فرزانه ندارد

غزل شماره ۲۶۳: آن گرم خو بسوز دل ما رسیده بود

غزل شماره ۲۶۴: گرچه اول رنجش بیمار از آن سو می‌شود

غزل شماره ۲۶۵: دانسته بخت زلف ترا انتخاب کرد

غزل شماره ۲۶۶: دل تمنای درد او دارد

غزل شماره ۲۶۷: گهی که بر لب او چشم اشکبار افتد

غزل شماره ۲۶۸: ناخلف را بکسی فخر ز آبا نرسد

غزل شماره ۲۶۹: اشک دمی جدایی از خانه تن نمی‌کند

غزل شماره ۲۷۰: اشکی که رخت خانه به طوفان نمی دهد

غزل شماره ۲۷۱: یاد تو از ضمیر به نسیان نمی‌رود

غزل شماره ۲۷۲: کسب کمال اهل جهان کسب زر بود

غزل شماره ۲۷۳: نه رحم کرد که خون دل خراب نخورد

غزل شماره ۲۷۴: گل اگر با لب لعل تو برابر می‌شد

غزل شماره ۲۷۵: ز مژگان تو لوح سینه ها از خون رقم دارد

غزل شماره ۲۷۶: بی‌باده دل ز سیر چمن وا نمی‌شود

غزل شماره ۲۷۷: بدلم اینهمه پیکان ستم بار نبود

غزل شماره ۲۷۸: درین گلشن ز بدخویی گل از آب روان رنجد

غزل شماره ۲۷۹: تا در ره تو چشم امیدم دچار شد

غزل شماره ۲۸۰: میخانه چو من رند نکو نام ندارد

غزل شماره ۲۸۱: بی‌ستمکش صبر و آرام از ستمگر می‌رود

غزل شماره ۲۸۲: چند دل تلخی غم را شکرستان داند

غزل شماره ۲۸۳: خیال روی تو هر گاه سینه تاب شود

غزل شماره ۲۸۴: می‌آشام غمت پیمانه و ساغر نمی‌دارد

غزل شماره ۲۸۵: دل فسرده نه دستی ز کار و بار کشید

غزل شماره ۲۸۶: زخم‌های شانه از زلفت فراهم می‌شود

غزل شماره ۲۸۷: بکن بیخ صبوری حسرت دیدار می‌آرد

غزل شماره ۲۸۸: ایام، خوشدلی بستمکار می دهد

غزل شماره ۲۸۹: هر زمان بر روی کارم رنگ دیگرگون شود

غزل شماره ۲۹۰: دست مشاطه اگر زلف ترا تاب دهد

غزل شماره ۲۹۱: نه ز می هرجا تنک‌ظرفی که برد از پا فتاد

غزل شماره ۲۹۲: هر زخم که خدنگ تو زیب نشان شود

غزل شماره ۲۹۳: غبار کوی تو گر توتیای دیده شود

غزل شماره ۲۹۴: ای که تو دلتنگی، از گریه دلت وامی‌شود

غزل شماره ۲۹۵: خط چون سپاه حسن تو را صف شکن شود

غزل شماره ۲۹۶: سیل را درس روانی گریه ما می‌دهد

غزل شماره ۲۹۷: بلب از شوق پابوس تو جان ناتوان آمد

غزل شماره ۲۹۸: با آن رخ شکفته چون عزم گلستان کرد

غزل شماره ۲۹۹: مرنج از کس که هر محنت که آید زآسمان آید

غزل شماره ۳۰۰: چشم بدمست تو چون عربده بنیاد کند

غزل شماره ۳۰۱: به دور دیده مژگان از دو سو لخت جگر دارد

غزل شماره ۳۰۲: ایدل ز نخل ناله و آهت ثمر چه شد

غزل شماره ۳۰۳: گرم آسوده دوران می گذارد

غزل شماره ۳۰۴: گر بتحریر ستم نامه هجران آید

غزل شماره ۳۰۵: حدیثت نامه را تعویذ جان شد

غزل شماره ۳۰۶: بر لبم همچو جرس خنده فغان می‌گردد

غزل شماره ۳۰۷: خیال چشم تو در خاطرم گذر نکند

غزل شماره ۳۰۸: بدست صد غم اگر بیدلان اسیر شوند

غزل شماره ۳۰۹: چو جرس کار دل ار ناله و فریاد بود

غزل شماره ۳۱۰: بسکه حرف قامتت ورد دل دیوانه شد

غزل شماره ۳۱۱: دارد اگر صفائی دل از شراب دارد

غزل شماره ۳۱۲: گاه اندیشه ای از روز جزا باید کرد

غزل شماره ۳۱۳: سالک نه ره بگم شده از جستجو برد

غزل شماره ۳۱۴: عیب را کی به پناه هنرم جا باشد

غزل شماره ۳۱۵: بهار آمد و جانی بجسم مینا شد

غزل شماره ۳۱۶: زاهد ازتر دامنی دامن چو بر اخگر زند

غزل شماره ۳۱۷: خیال گلشن رویت بدل گذار نکرد

غزل شماره ۳۱۸: جز بمی هیچ دل از بند غم آزاد نشد

غزل شماره ۳۱۹: زپایم دهر خاری برنیاورد

غزل شماره ۳۲۰: از جهان بخت بابرام گدا می خواهد

غزل شماره ۳۲۱: مرا مسوز که نازت ز کبریا افتد

غزل شماره ۳۲۲: وقتی زبار هستی چیزی بجا نماند

غزل شماره ۳۲۳: دست حسنت پنجه خورشید تابان می‌برد

غزل شماره ۳۲۴: دلم به ملک قناعت نشان نمی‌داند

غزل شماره ۳۲۵: گلشن کشمیر خارش گل به دامان می‌دهد

غزل شماره ۳۲۶: ریاض ملک را دیگر بهار دلگشا آمد

غزل شماره ۳۲۷ - در مدح شاه‌جهان: به راه فقر مرا این و آن نمی‌باید

غزل شماره ۳۲۸: همه محروم و ازو دست کسی دور نبود

غزل شماره ۳۲۹: دلی دارم کزو دلها بسوزد

غزل شماره ۳۳۰: ز خوان غیب یک نعمت نصیب ما و ساغر شد

غزل شماره ۳۳۱: مگو کسی بمن خاکسار می ماند

غزل شماره ۳۳۲: زیوری از داغ مرد عشق را بهتر نبود

غزل شماره ۳۳۳ - در مدح شاه‌جهان: دل را کی آن طاقت بود کز فکر جانان بگذرد

غزل شماره ۳۳۴: نه به می گرد کدورت از دل ما می‌رود

غزل شماره ۳۳۵: در شکار دل ما دام دگر می باید

غزل شماره ۳۳۶: دل بیهده افغان ز تو ناساز ندارد

غزل شماره ۳۳۷: پرپیچ و تاب و تیره بی امتداد بود

غزل شماره ۳۳۸: کی آن صیاد بی‌پروا پی نخجیر می‌گردد

غزل شماره ۳۳۹: دارم آن سر که اگر در ره دشمن باشد

غزل شماره ۳۴۰: کی بود سرگشتگی ها را دل از سر واکند

غزل شماره ۳۴۱: شمع این مسئله را بر همه‌کس روشن کرد

غزل شماره ۳۴۲: نگه چو گرم بر آن پرحجاب می‌گذرد

غزل شماره ۳۴۳: گرم ز لطف سیه روز خود خطاب کند

غزل شماره ۳۴۴: بیش ازین دوران ستم پرور نبود

غزل شماره ۳۴۵: عاشق آنست که چون داغ تمنا سوزد

غزل شماره ۳۴۶: دل زغمخواران جز آئین جفاکاری ندید

غزل شماره ۳۴۷: تا تو رفتی جان دگر آمیزشی با تن نکرد

غزل شماره ۳۴۸: بیا که دل ز تو غیر از جفا نمی خواهد

غزل شماره ۳۴۹: اگرچه نخل هنر را ثمر نمی‌باشد

غزل شماره ۳۵۰: به بزمت شب خوش آن عاشق که سرگرم فغان افتد

غزل شماره ۳۵۱: آن رهروان که در پس زانو سفر کنند

غزل شماره ۳۵۲: بسمل ز تیغ او بطپیدن نمی رسد

غزل شماره ۳۵۳: بت پیمان شکم دم از وفا زد

غزل شماره ۳۵۴: شعله آتش حسن تو چو بالا گیرد

غزل شماره ۳۵۵: گاهی که سنگ حادثه از آسمان رسد

غزل شماره ۳۵۶: اجتناب از آهم آن مغرور خود سر می‌کند

غزل شماره ۳۵۷: ابر سرمایه گر از چشم تر ما ببرد

غزل شماره ۳۵۸: نه درین گلشن گلی از آشنائی بو دهد

غزل شماره ۳۵۹: چو شمع گرمی آن بیوفا زبانی بود

غزل شماره ۳۶۰: چو قرعه در تن زارم یک استخوان نبود

غزل شماره ۳۶۱: کجاست بخت که تنگش کسی ببر گیرد

غزل شماره ۳۶۲: مرغ دلم که روشن ازو چشم دام بود

غزل شماره ۳۶۳: گل در چمن بجز خار در پیرهن ندارد

غزل شماره ۳۶۴: ایخوش آندم که دلت از سر کین برخیزد

غزل شماره ۳۶۵: بخیه های زخم با شیرازه اعضا نشد

غزل شماره ۳۶۶: کی تمنای تو از خاطر ناشاد رود

غزل شماره ۳۶۷: وصلت غبار غم ز دل ما نمی‌برد

غزل شماره ۳۶۸: گردون بشیشه تهیم سنگ کین زند

غزل شماره ۳۶۹: خستگان را ناوکش آرام جانی می‌شود

غزل شماره ۳۷۰: کی تغافل می تواند عاشق بیتاب کرد

غزل شماره ۳۷۱: لبم ز بستگی دل اگر چه وا نشود

غزل شماره ۳۷۲: چو سایه گمرهی از ما جدا نخواهد شد

غزل شماره ۳۷۳: از ضبط گریه دست دل ناتوان کشید

غزل شماره ۳۷۴: از لذت جور تو خبردار نباشد

غزل شماره ۳۷۵: شکفت غنچه و این عقده ام بدل جا کرد

غزل شماره ۳۷۶: به راه عشق که هرگز به سر نمی‌آید

غزل شماره ۳۷۷: می نشاط نه جام جهان نما دارد

غزل شماره ۳۷۸: کسی که از خضر آب بقا نمی‌گیرد

غزل شماره ۳۷۹: مریض را چو عیادت کشد دوا چکند

غزل شماره ۳۸۰: هرگز دل عاشق ز هوس رنگ نگیرد

غزل شماره ۳۸۱: بیا که بیتو سیاهی ز چشم روشن شد

غزل شماره ۳۸۲: بعهد جور تو دل ترک آه و افغان کرد

غزل شماره ۳۸۳: خوش آنزمان که عتاب بهانه ساز نبود

غزل شماره ۳۸۴: کشش اوست که ما را بسر کار برد

غزل شماره ۳۸۵: دوران زکار بسته اگر عقده وا کند

غزل شماره ۳۸۶: مرد حق‌بین که بلا را ز خدا می‌بیند

غزل شماره ۳۸۷: اقلیم دل به زور مسخر نمی‌شود

غزل شماره ۳۸۸: ز شیرین جان‌ها بس که تیغت شهدپرور شد

غزل شماره ۳۸۹: ز تازه شاخ گلی خانه ام گلستان بود

غزل شماره ۳۹۰: صاحب همت که دست از کار دنیا می‌کشد

غزل شماره ۳۹۱: سر سودازدگان جنگ به افسر دارد

غزل شماره ۳۹۲: گر کرم در طبع نبود باده‌اش پیدا کند

غزل شماره ۳۹۳: تا تیغ او به داد اسیران نمی‌رسد

غزل شماره ۳۹۴: آنقدر بر دل نشست از دوست و ز دشمن غبار

غزل شماره ۳۹۵: چه شد گاه از زبان خامه نام این پریشان بر

غزل شماره ۳۹۶: نگویمت که دل از حاصل جهان بردار

غزل شماره ۳۹۷: تا یافت عزت از تو مکان گوالیار

غزل شماره ۳۹۸: چشم جادوی تو در دلجویی اهل نیاز

غزل شماره ۳۹۹: نهال عشق که برگش غمست و بار افسوس

غزل شماره ۴۰۰: چون اشک پریشان سفری را چه کند کس

غزل شماره ۴۰۱: دیده را کردی سفید، از انتظار ما مپرس

غزل شماره ۴۰۲: دوش در بزم تو دیدم ز دل خود سر خویش

غزل شماره ۴۰۳: اگرچه از مژه روبم غبار رهگذرش

غزل شماره ۴۰۴: که دل بر جا تواند داشت پیش چشم شهلایش

غزل شماره ۴۰۵: نهد مرهم به زخم شانه جعد زلف غمخوارش

غزل شماره ۴۰۶: می کنی ای شیخ یاد از رخنه های دین خویش

غزل شماره ۴۰۷: نبود عجب که باشد سرگشته صدهزارش

غزل شماره ۴۰۸: دلا ز رنگ تلون کشیده دامن باش

غزل شماره ۴۰۹: بروی مرهم مرهم نهیم بر دل ریش

غزل شماره ۴۱۰: در مصاف عافیت لرزان تر از سیماب باش

غزل شماره ۴۱۱: بخانه چند نشینی سری ببستان کش

غزل شماره ۴۱۲: اگر چه هست مرا بیتو داغ بر سر داغ

غزل شماره ۴۱۳: آهم اثر نیافت ز فریاد بیوقوف

غزل شماره ۴۱۴: خم زلفی است دگر دام گرفتاری دل

غزل شماره ۴۱۵: امانم داد هجر بیمدارا تا ترا دیدم

غزل شماره ۴۱۶: بوی کین هرگز کسی نشنیده از آب و گلم

غزل شماره ۴۱۷: جذبه‌ای خواهم که از خود نیز روگردان شوم

غزل شماره ۴۱۸: دورم از فتنه که در سایه مژگان توام

غزل شماره ۴۱۹: ز سعی بخت مرادی روا نمی‌خواهم

غزل شماره ۴۲۰: نمیرم تا براهت برنمی آید تمنایم

غزل شماره ۴۲۱: ز ناتوانی خود اینقدر خبر دارم

غزل شماره ۴۲۲: هر آه حسرتی که به تنها کشیده ام

غزل شماره ۴۲۳: اشک غمازست خون در گریه داخل کرده‌ام

غزل شماره ۴۲۴: تا من از صیقل می آینه روشن کردم

غزل شماره ۴۲۵: چون در مصاف حادثه آه از جگر کشم

غزل شماره ۴۲۶: خواهم ز بس پرده تقوی بدر افتم

غزل شماره ۴۲۷: با فکر او چو سر بگریبان فرو کنم

غزل شماره ۴۲۸: به دور خویش ز مینا حصار می‌خواهم

غزل شماره ۴۲۹: بسکه سودای سر کوی تو پیچد در سرم

غزل شماره ۴۳۰: آتش دیگ هوس از دل سوزان گیرم

غزل شماره ۴۳۱: دست و دل تنگ و جهان تنگ خدایا چکنم

غزل شماره ۴۳۲: بسکه از بار غم دهر گرانبار شدم

غزل شماره ۴۳۳: آن سالکم که با خضر هرچند هم نشینم

غزل شماره ۴۳۴: دل شاد از آنم که دل شاد ندارم

غزل شماره ۴۳۵: با که گویم آنچه زان نخل تمنا دیده‌ام

غزل شماره ۴۳۶: بیجوهریم و دست ز شمشیر می بریم

غزل شماره ۴۳۷: نه همین از بخت بد طوفان ز عمان دیده‌ام

غزل شماره ۴۳۸: تا ز خواب مستی غفلت سری برداشتم

غزل شماره ۴۳۹: دوش در خواب چو آن طره پیچان دیدم

غزل شماره ۴۴۰: جنس کساد چار سوی ناروائیم

غزل شماره ۴۴۱: شکوه درد ترا کی پیش درمان می‌کنیم

غزل شماره ۴۴۲: منکه دور از وطنم عیش تمنا نکنم

غزل شماره ۴۴۳: زحرف شکوه ایام لب چنان بستم

غزل شماره ۴۴۴: از ثبات عشق دایم پا بدامن داشتم

غزل شماره ۴۴۵: بی‌دماغم دست رد بر وصل جانان می‌نهم

غزل شماره ۴۴۶: بسکه می پیچد صدای ناله دل در برم

غزل شماره ۴۴۷: عمریستکه یک مستی سرشار ندیدم

غزل شماره ۴۴۸: فرصتی کو که دوای دل رنجور کنیم

غزل شماره ۴۴۹: باغبان بیمهر و ما در اصل نخل بی بریم

غزل شماره ۴۵۰: گه گهر گه شرر از دیده تر یافته ام

غزل شماره ۴۵۱: ازین شکسته دلم گر نحیف و رنجورم

غزل شماره ۴۵۲: هم جفای دوستان هم جور دشمن می‌کشم

غزل شماره ۴۵۳: همتی کو که دلان از عیش جهان بردارم

غزل شماره ۴۵۴: چون دف تر ناله از بیداد کمتر می‌کنم

غزل شماره ۴۵۵: همه پاکان بحر و بر دیدم

غزل شماره ۴۵۶: بدام عشق تو بیدانه مبتلا شده ام

غزل شماره ۴۵۷: بار ناموسی نداریم از پی دل می رویم

غزل شماره ۴۵۸: دل را از آن دو طره پرفن گرفته ام

غزل شماره ۴۵۹: در دستگاه محتشمان پا نمی خوریم

غزل شماره ۴۶۰: از دست دهر محنت بسیار می کشم

غزل شماره ۴۶۱: بر رگ دل گاه ناخن گاه نشتر می زنم

غزل شماره ۴۶۲ - در مدح شاه‌جهان: بر شکال دولت آبادست و ما بی‌باده‌ایم

غزل شماره ۴۶۳: بروی ساغر می ماه عید را دیدم

غزل شماره ۴۶۴: کو همتی که از همه قطع نظر کنیم

غزل شماره ۴۶۵: غم مسکن و فکر مأوا ندارم

غزل شماره ۴۶۶: پی بخلوتگه قرب از بسکه شبها برده ایم

غزل شماره ۴۶۷: باز عید آمد بغل گیری مینا می‌کنم

غزل شماره ۴۶۸ - در مدح شاه‌جهان: ز سوز عشق چه هنگامه فغان بندیم

غزل شماره ۴۶۹: جنت از رضوان، که من زان روضه خرم نیستم

غزل شماره ۴۷۰: نه بیدادست گر چاک گریبان را رفو کردم

غزل شماره ۴۷۱: روز و شب از بس که محو آن میان گردیده‌ام

غزل شماره ۴۷۲: همچو عینک سر نگردد راست از پشت غمم

غزل شماره ۴۷۳: خوش آن غیرت که بی‌خود جانب دلدار می‌رفتم

غزل شماره ۴۷۴: از در محرومی استمداد همت کرده ایم

غزل شماره ۴۷۵: باین دماغ که از سایه اجتناب کنیم

غزل شماره ۴۷۶: جان کاهدم چو حق سخن را ادا کنم

غزل شماره ۴۷۷: موشکافی‌ها در آن اندام زیبا کرده‌ام

غزل شماره ۴۷۸: آوردم از مو قلم چون شرح ضعف تن کنم

غزل شماره ۴۷۹: نه سزاوار حرم نه لایق بتخانه‌ام

غزل شماره ۴۸۰: در مطلعی که وصف دهانش بیان کنم

غزل شماره ۴۸۱: کامی ز روزگار ستمگر گرفته ایم

غزل شماره ۴۸۲: ز کلک مرحمت دوست تیره ایامم

غزل شماره ۴۸۳: ما تکیه بیاری هوادار نداریم

غزل شماره ۴۸۴: طالع وارون بر آن برگشته‌مژگان بسته‌ایم

غزل شماره ۴۸۵: بیقدر نخواهم شد اگر خاک نهادم

غزل شماره ۴۸۶: آستین گریه را گاهی که بالا می زنم

غزل شماره ۴۸۷: تمام دردم و روی دوا نمی بینم

غزل شماره ۴۸۸: گوهر تاجم که در دست گدا افتاده ام

غزل شماره ۴۸۹: ریخت ناخن بس که خار یأس از پا می‌کشم

غزل شماره ۴۹۰: باده کو تا موج سان رقص از همه اعضا کنم

غزل شماره ۴۹۱: خاک نشینی است سلیمانیم

غزل شماره ۴۹۲: ما که پیش از مرگ آسایش تمنا می‌کنیم

غزل شماره ۴۹۳: هرگز آشفته ز بد گردی دوران نشدم

غزل شماره ۴۹۴: تا نفرسود است پا، بیراهه‌پیما می‌شوم

غزل شماره ۴۹۵: اشکریزان در غمت چون رو به هامون می‌کنم

غزل شماره ۴۹۶: در جستجوی وصلت، آن رهرو بلایم

غزل شماره ۴۹۷: از هر طرف که تا زند ما صید سربراهیم

غزل شماره ۴۹۸: کسی نیم که زکس حرف سرد برگیرم

غزل شماره ۴۹۹: دلا مگوی که نگرفت هیچکس خبرم

غزل شماره ۵۰۰: بچاک سینه نه مرهم پی دوا بندم

غزل شماره ۵۰۱: همین نه در سفر آشفته تر ز سیلابم

غزل شماره ۵۰۲: روز و شب از بس که محو آن میان گردیده‌ام

غزل شماره ۵۰۳: می رویم از خود بیا در انجمن تنها نشین

غزل شماره ۵۰۴: هیچکاری برنمی آید ز دست تنگ من

غزل شماره ۵۰۵: سفر نیکوست اما نه زکوی دلستان رفتن

غزل شماره ۵۰۶: کار دوران چیست جمعیت پریشان ساختن

غزل شماره ۵۰۷: پیشی ار خواهی بهر پس مانده همراهی گزین

غزل شماره ۵۰۸: هر دم مشو سوار به عزم شکار من

غزل شماره ۵۰۹: نه همین می رمد آن نوگل خندان از من

غزل شماره ۵۱۰: مگو ناصح که بتوان از رخ جانان نظر بستن

غزل شماره ۵۱۱: ای صبا این دل صد چاک به جانان برسان

غزل شماره ۵۱۲: دلا بار وجود از خویش افکن

غزل شماره ۵۱۳: بسینه ناوک غم تا بکی روان کردن

غزل شماره ۵۱۴: شب عیدست می باید در میخانه وا کردن

غزل شماره ۵۱۵: نگسست عهد صحبت، می از هوای باران

غزل شماره ۵۱۶: باز میخارد کفم خواهم دگر بر سر زدن

غزل شماره ۵۱۷: کمر از تار جان باید بران نازک میان

غزل شماره ۵۱۸: اگر مرد رهی نعلین خار سعی در پا کن

غزل شماره ۵۱۹: بیغما برد دین و دل که دست انداز نازست این

غزل شماره ۵۲۰: تا چند همچو سوفار خندان بخون نشستن

غزل شماره ۵۲۱: برتر از خورشید شد کار سخن

غزل شماره ۵۲۲ - در مدح شاه‌جهان: به عالم از سر کلک وزارت درفشانی کن

غزل شماره ۵۲۳: شکارگاه معانی است کنج خلوت من

غزل شماره ۵۲۴: حسن اگر اینست ناصح همچو ما خواهد شدن

غزل شماره ۵۲۵: نصیب ماست زیان بر سر زیان دیدن

غزل شماره ۵۲۶: کس نمی گیرد دگر در رهن صهبا پیرهن

غزل شماره ۵۲۷: چیست کارم، زخم کاری هر زمان برداشتن

غزل شماره ۵۲۸: نیامد نخل آه از سینه پرداغ من بیرون

غزل شماره ۵۲۹: نه گل شناسم و نه باغ و بوستان بی تو

غزل شماره ۵۳۰: ای کاش صد دل باشدم ای جان و دل قربان تو

غزل شماره ۵۳۱: آمد بهار و لشکر گل در رکاب او

غزل شماره ۵۳۲: غنچه یکی ز جمله خونین دلان تو

غزل شماره ۵۳۳: صبح نگرددت سفید پیش بناگوش تو

غزل شماره ۵۳۴: ز خجلت تا دل ما را شکسته

غزل شماره ۵۳۵: ز آشفتگی حالم ربط از سخن بریده

غزل شماره ۵۳۶: هیچت خطر از دیده گریان نرسیده

غزل شماره ۵۳۷: نمک ز گریه و تأثیر از فغان رفته

غزل شماره ۵۳۸: ننشستن نقش امید، از نقش بد بسیار به

غزل شماره ۵۳۹: عصا و رعشه‌ای در دست از پیری به ما مانده

غزل شماره ۵۴۰: قربان آن بناگوش وان برق گوشواره

غزل شماره ۵۴۱: تا کی خورم غم دل با نیم جان خسته

غزل شماره ۵۴۲ - در مدح شاه‌جهان: غرور حسنش از بس با اسیران سرگران کرده

غزل شماره ۵۴۳: ایدل بسنگلاخ هوسها قدم منه

غزل شماره ۵۴۴: علاقه ام ز تو نگسسته وز حیات بریده

غزل شماره ۵۴۵: هوای سیر گلشن مانده است و بال و پر رفته

غزل شماره ۵۴۶: دل از غم بیش و کم تقدیر گذشته

غزل شماره ۵۴۷: ز آتش پنهان عشق، هر که شد افروخته

غزل شماره ۵۴۸: کی صاحب همت ز جهان کام گرفته

غزل شماره ۵۴۹: جنون تا بداد اسیران رسیده

غزل شماره ۵۵۰: اشکم ز دل چو شعله فروزان برآمده

غزل شماره ۵۵۱: آمد آن هوش ربای دل کار افتاده

غزل شماره ۵۵۲: بر نازک میانت شیشه ساعت کمر بسته

غزل شماره ۵۵۳: دوران ز عاریتها دندان ز ما گرفته

غزل شماره ۵۵۴: نبرد از دل غمی نظاره گل‌های بستانی

غزل شماره ۵۵۵: تو ز روی مهربانی بمیان مگر در آئی

غزل شماره ۵۵۶: ز بزمی برنمی خیزد سرود نغمه پردازی

غزل شماره ۵۵۷: فقر وارستگی است از غم هر نیک و بدی

غزل شماره ۵۵۸ - در مدح محمدامین میرجمله شهرستانی: هردم از خویشتن آهنگ رمیدن داری

غزل شماره ۵۵۹: رواج جهل مرکب رسیده است بجائی

غزل شماره ۵۶۰: دلا ز صیقل محنت جلا نمی گیری

غزل شماره ۵۶۱: دلگشائی نبود آنچه ز صحرا یابی

غزل شماره ۵۶۲: ایدل ز خانه تن فکر سفر نداری

غزل شماره ۵۶۳: چه نیکو گفت با گردن‌کشی سر در گریبانی

غزل شماره ۵۶۴: نزد این خلق از رواج باطل حق دشمنی

غزل شماره ۵۶۵ - در مدح شاه‌جهان: به راه او چه در بازیم، نه دینی نه دنیایی

غزل شماره ۵۶۶: بصحرای هوس تا کی دلا سر در هوا گردی

غزل شماره ۵۶۷: یکسر مو نیست در زلف تو بیتاب و خمی

غزل شماره ۵۶۸: چنان دل کند، می‌باید ازین تنگ‌آشیان باشی

غزل شماره ۵۶۹: زتیغ تو بر دل در آشنائی

غزل شماره ۵۷۰: نیست بیفایده این بیخودی و مدهوشی

غزل شماره ۵۷۱: صد رنگ ناله دارد بیمار زندگانی

غزل شماره ۵۷۲: خموش باش دلا عرض مدعا کردی

غزل شماره ۵۷۳: فزون از صبر ایوبست تاب محنت دوری

غزل شماره ۵۷۴: از فیض دل ار گوهر شب تاب نباشی

غزل شماره ۵۷۵: دلا چه شکوه بیهوده از قضا داری

غزل شماره ۵۷۶: مکن از تلخ‌کامان شکوه گر شیرین‌سخن باشی

غزل شماره ۵۷۷: زهی بعشق رخت کار شمع سربازی