سفر نیکوست اما نه زکوی دلستان رفتن
بسان شمع هم در بزم باید از میان رفتن
نقاب غنچه بگشاده، می و معشوق آماده
عجب گر زنده رود اکنون تواند زاصفهان رفتن
زجوش گل نگنجید آشیان من، زهی طالع
که در فصل چنین می بایدم از گلستان رفتن
نه تاراج خزانی بود و نه آسیب خار اینجا
بجز آوارگی باعث چه بود از آشیان رفتن
دل و جان، صبر و طاقت جمله می مانند و می باید
ره خونخوار هجران ترا با کاروان رفتن
تو خود رفتی کلیم، اما گران مژگان برگشته
ترا تکلیف برگشتن کند، کی می توان رفتن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیبایی سفر و رفتن به دلخواه و عشق را بررسی میکند. او میگوید که سفر نیکوست، اما اگر از مکان محبوب و دلخواه برود، مانند شمعی است که در مجالس میسوزد و از بین میرود. با اشاره به شراب و معشوق، از حیات و زندگی سخن میگوید و تأکید میکند که در این فصل زیبا نباید از گلستان دور شد. شاعر همچنین به دشواریهای دلتنگی و هجرت اشاره کرده و میگوید که هیچ چیز نمیتواند او را از دنیای دلخواهش جدا کند. در نهایت، به احساسات خود و سختیهای ناشی از جدایی اشاره میکند و بیان میکند که اگرچه به سفر رفته، دلتنگی و غم در دلش باقی مانده است.
هوش مصنوعی: سفر کردن کار خوبی است، اما نه از جایی که دل را به دست آوردهای. همچون شمع که در محفل میدرخشد، باید از میان برود و به سوی دیگری برود.
هوش مصنوعی: غنچه در حال باز شدن است و می و عشق نیز مهیا هستند. جالب است که اگر زنده رود در این زمان، قابلیت سفر به اصفهان را داشته باشد.
هوش مصنوعی: از شوق و زیبایی گل ناتوان شدم و دیگر جایی برای ماندن ندارم، افسوس که در چنین زمانی مجبورم گلستان را ترک کنم.
هوش مصنوعی: در اینجا نه غارت فصل پاییز و نه آسیبهای ناشی از خاری وجود دارد. تنها چیزی که انسانها را از خانههایشان دور کرده، آوارگی و بیسرپناهی است.
هوش مصنوعی: دل و جان و صبر و توان همگی در کنار هم میمانند و باید به مسیر پرخونی که به خاطر دوری توست، همراه با کاروان سفر کرد.
هوش مصنوعی: تو خودت رفتی، ولی حالا گران مژگان (چشمان) تو برگشته و نمیداند که باید چه کند. حالا چگونه میتوانی برگردی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به کوی یار میباید به چشم خونفشان رفتن
که دست خشک نتوان جانب آن آستان رفتن
نشان عشق اگر داری به راه عاشقی میرو
که این ره بس خطرناک است نتوان بینشان رفتن
دلا رفتی ز شام زلف سوی ماه رخسارش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.