گنجور

 
کلیم

عاقل سپر زخم زبان گوش گران یافت

گر عقل بود این سپر از پنبه توان یافت

شیطان چه تمتع برد از اهل تجرد

رهزن چه درین بادیه از ریگ روان یافت

دنیاطلب، از موی میانان نشد آگاه

بس دیده که او حسن کمر در همیان یافت

ما را هدف ناوک بیداد نوشتند

آنروز که ابروی بتان شکل کمان یافت

نازم بخرابات که از هر در خانه

آبی که سیاهی برد از بخت توان یافت

از فقر و فنا می برد آلوده دنیا

فیضی که شکم بنده ز ماه رمضان یافت

سرگشته کلیم از پی آنم که درین راه

هر کس بطریق دگر از دوست نشان یافت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
اهلی شیرازی

مصر شرف از حسن ادب یوسف جان یافت

دولت بعبث جان برادر نتوان یافت

داریم گمانی که ترا هست دهان لیک

کس گنج یقین را نتواند بگمان یافت

آنی که تو داری بصفت راست نیاید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه