زیوری از داغ مرد عشق را بهتر نبود
کعبه دل را به از وی حلقه ای بر در نبود
فیض بخشی سربلندی آورد بنگر که شمع
تا دم آخر سرش بی زیور افسر نبود
با همه حیرانی و سرگشتگی از جذب شوق
رفته ام راهی که خضرش نیز بی رهبر نبود
بعد مردن خاکم از آغوش خود بیرون فکند
مهربانی هیچگه در طبع این مادر نبود
در دیار عشقبازی روی سامان کس ندید
سکه در این ملک هرگز روشناس زر نبود
جلوه گاهی حسن خواهد ، اینهمه پرهیز چیست
رخ مپوش از دیده ما باده بی ساغر نبود
نیک و بد یکسان بود در پیش طبع ما کلیم
هیچ عکس آئینه را از دیگری بهتر نبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا مرا سودای شمع عارضت در سر نبود
سینه ام سوزان دلم صد پاره چشمم تر نبود
در گریبان دلم روزی که عشقت دست زد
هستیم را جز لباس نیستی در بر نبود
جان من روزی که شوق جوهر تیغ تو داشت
[...]
تشته لب رفتم به جنت ، چشمهٔ کوثر نبود
شعله جو رفتم به دوزخ، مشت خاکستر نبود
از بهشت افسانه ها می رفت،کانجا دوش دل
رفت و دید آن ها که واعظ می سرود، اکثر نبود
هرگز از بهر پریدن، مرغ جان کوشش نکرد
[...]
تا من آتش خانه بودم رسم خاکستر نبود
شعله را بدنامی دود دل اخگر نبود
دل مدام آواز مرغ آشنایی میشنید
چون قفس بشکست جز یک مشت بال و پر نبود
العطش میزد جگر غم دوزخش بر لب چکاند
[...]
شش جهت را در زدم جز حلقه کس بر در نبود
نه صدف را سینه کردم چاک، یک گوهر نبود
سیر آتش خانهها کردم به بال شعله دوش
آنقدر گرمی که در دل بود در اخگر نبود
گردِ غم تا رُفته شد از سینه دل افسرده شد
[...]
یاد آنروزیکه کس را ره در این محضر نبود
ما و دل بودیم و غیر از ما کسی دیگر نبود
آشنا با لعل دلجوی تو هر شب تا سحر
وقت مستی جز لب ما و لب ساغر نبود
در خم زلف گرهگیر تو چون بند و شکن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.