گنجور

 
کلیم

گاه اندیشه ای از روز جزا باید کرد

گذری بر سر خاک شهدا باید کرد

تو که ضبط نگه خود نتوانی کردن

منع رسوائی احباب چرا باید کرد

با همه سرکشی افتادگی از دست مده

گر همه شعله شوی کار گیا باید کرد

طلب شاهد مقصود ز هر سو، شرطست

هر قدم در ره او رو بقفا باید کرد

شب شود روز حیات و نرود حسرت وصل

ما چنان روزه نگیریم که وا باید کرد

بدلم حسرت در خاک طپیدن مگذار

بسملم کرده ای از دست رها باید کرد

طرفه حالیستکه در خون دل خویش کلیم

دست و پائی نه و چون موج شنا باید کرد