دل که چندین آه از جان می کشد
نقش آن زلف پریشان می کشد
دیده ام پست و بلند روزگار
دل بآن چاه زنخدان می کشد
شیشه ناموس را خوش جذبه ایست
سنگ را از دست طفلان می کشد
تا تواند بر سر من خاک بیخت
بخت دست از آب حیوان می کشد
مور خط لعل لبت را خوش گرفت
خاتم از دست سلیمان می کشد
تیغ بیداد تو هر جا شد علم
شعله هم سر در گریبان می کشد
اشک رسوا کرد ما را ورنه دل
ناله را از سینه پنهان می کشد
کاش بگذارد گریبان مرا
یار از دستم چو دامان می کشد
مزرع امید دل آبی نخورد
انتظار تیرباران می کشد
در کشاکش تا بکی باشم کلیم
دل بدرد و جان بدرمان می کشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشق چون دل سوی جانان میکشد
عقل را در زیر فرمان میکشد
شرح نتوان دادن اندر عمرها
آنچه جان از دست جانان میکشد
تا کشید آن خط مشگین گرد ماه
[...]
عشق چون دل سوی جانان می کشد
عقل را در زیر فرمان می کشد
شرح نتوان داد اندر عمرها
آنچه جان از جور جانان می کشد
تا کشید از خط مشکین گرد ماه
[...]
معدهٔ تن سوی کهدان میکشد
معدهٔ دل سوی ریحان میکشد
آنچه بتوان، در غمت جان می کشد
تا بدان غایت که بتوان، می کشد
می کشد خط بر مسلمانی لبت
وانگه از خون مسلمان می کشد
دیده تا خط ترا بالای لب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.