گنجور

 
کلیم

شب که جوش گریه من مایه سیلاب بود

بخت بد را آب می برد و همان در خواب بود

تیغت آرام شهیدان داد اما دور ازو

زخم ها را اضطراب ماهی بی آب بود

عالمی را بی سبب گر کشت آن مغرور حسن

نه ز بیرحمی برغم عالم اسباب بود

موی سر زنجیر ما بهتر که در راه جنون

برطرف شد گرچه تکلیف از میان آداب بود

نه براه آرام می گیرد نه در منزل قرار

هر که او بیتاب مادرزاد چون سیماب بود

خاکساران بیشتر از فیض قسمت می برند

کلبه دیوار کوتاهان پر از مهتاب بود

رحم از آن بیباک می خواهم که از مستی حسن

هایهای گریه در گوشش صدای آب بود

شب که ساغر می زدی، با آنکه نتوان حرف زد

کشتی من بسکه می پیچد در گرداب بود

سالک این ره کلیم از برق منت کی کشید

گرم رو آن بود کو خوش آتش اسباب بود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

دوش ما بودیم و آن مهر و، شب مهتاب بود

روی او کرده ست لطفی، زلف او در تاب بود

داستان عشق کز ابروی او می خواند دل

سوره یوسف نوشته بر سر محراب بود

بهر سجده پیش پایش هم به خاک پای او

[...]

فیاض لاهیجی

یاد عیشی کز رخت شب‌های ما مهتاب بود

بخت ما بیدار و چشم آسمان در خواب بود

سال‌ها در انقلاب گریة مستانه‌ خیز

خانة ما محمل جمّازة سیلاب بود

دوش بی‌ماه رخت از بیقراری‌های دل

[...]

سیدای نسفی

بی تو در چشمم نگه در شیشه چون سیماب بود

مردمک در دیده ام چون بسمل قصاب بود

انتظار مقدمت می بردم امشب تا سحر

همچو شمع کشته در ویرانه ام مهتاب بود

نوبهار ابر خط آبی زد و بیدار کرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه