تا نفرسود است پا، بیراههپیما میشوم
میگذارم پا به راه آن دم که بیپا میشوم
صورت از دیوار میخواهد که سنگ آرد برون
با چنین دیوانگی هرجا که پیدا میشوم
آتش ناکامی دوران نمیسوزد مرا
بیشتر دل سرد از اوضاع دنیا میشوم
موجم و دریای هستی سر به سر جای منست
نیستم بیخانمان هرچند بیجا میشوم
باده آب جزو ناری میشود در طینتم
وقت هشیاری چو آتش بیمحابا میشوم
ساز بیآهنگم و یکسر نوایم خارج است
گر نوازش یابم از ایام رسوا میشوم
میکنم بیتابی خود را تماشا بیشتر
روبهرو هرگه به آن آیینهسیما میشوم
کس نمیداند که چون پروانه مأوایم کجاست
شمع حسنی هرکجا افروخت پیدا میشوم
عزت دیوانهها در شهر کمتر شد کلیم
چند روزی میروم مجنون صحرا میشوم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر همیباشم به کنج خانه شیدا میشوم
ور همیآیم میان خلق رسوا میشوم
ای خوش آن دم کو چو طفلان میزند سنگ جفا
ناگه ار جایی من دیوانه پیدا میشوم
لطف پنهانی و ناز آشکارم میکشد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.