جذبهای خواهم که از خود نیز روگردان شوم
هرکجا آیینهای پیدا شود پنهان شوم
رنگ آبادی ندارم خانه بیصاحبم
گر خریدارم شود سیلاب آبادان شوم
قرض دار روزگارم، خاطرم زان شاد نیست
چون حباب ار وام هستی پس دهم خندان شوم
ناوک بیداد دوران را نشان باید شدن
آنچنان مگذارم ای غم از نظر پنهان شوم
تا به کی باید به خلقی مختلف یکرنگ زیست
یک نفس آیینه گردم، یک زمان سوهان شوم
کسر حرمت بار میآرد شکستن نان خلق
عزتم گردد طفیلی هرکجا مهمان شوم
قدرتم غالب حریفی را نمیداند که چیست
صد تعدی میکشم از حسن اگر طوفان شوم
هم کهن شد، هم مکرر جامه ناموس و ننگ
گر دلم خواهد لباسی نو کنم، عریان شوم
خواهم از روی تنگ دادن به تاراجش کلیم
فیالمثل گر پاسبان چشمه حیوان شوم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساس تنهایی و بیهویتی سخن میگوید. او به دنبال جذبهای است که حتی خود را فراموش کند و در کنار آن از نابودی و زوال خود میترسد. احساس بیثباتی در زندگی و اینکه نمیتواند به راحتی با دیگران ارتباط برقرار کند، او را نگران کرده است. او به نوعی در تلاش است تا به هویت مدنظرش برسد، اما این تلاشها او را به زنی سرگردان و پریشان تبدیل کرده است. در نهایت، او ابراز میکند که در برابر حوادث و چالشهای زندگی مجبور است با تغییراتی در خود به سازگاری برسد، اما همچنان دچار تضادهای داخلی است.
هوش مصنوعی: من به جاذبهای نیاز دارم که حتی از خودم دور شوم و هر وقت آینهای ببینم، در آن پنهان شوم.
هوش مصنوعی: من خانهای بدون مالک دارم و هیچ رنگ و بویی از آبادانی در آن نیست. اگر کسی خواهان این خانه شود، همانند سیلابی است که میتواند به آبادانیام کمک کند.
هوش مصنوعی: من درگیر بدهیهای زندگیام هستم و این موضوع باعث خرسندی من نمیشود. همانطور که حبابی که ناپایدار است، اگر بخواهم از این بدهیها خلاص شوم، ممکن است به لحظهای شاد تبدیل شوم.
هوش مصنوعی: باید نشانهای از ظلم زمان را بگذارم که به هیچوجه از دید تو پنهان نشوم، ای غم.
هوش مصنوعی: تا کی باید با آدمهای متفاوت به طور یکسان زندگی کنم؟ یک لحظه مثل آینه شفاف و روشن باشم و لحظهای دیگر مانند سوهان تند و خشن.
هوش مصنوعی: اگر حرمت افراد را بشکنیم، باعث ایجاد مشکلات بسیاری میشویم. شکستن نان (یعنی بیاحترامی به دیگران) باعث میشود که من در چشم مردم کمارزش شوم و در هر جایی که مهمان شوم، احساس حقارت کنم.
هوش مصنوعی: قدرت من به رقیبی که وجود ندارد، توجه نمیکند و من از زیباییام به قدری لطمه میزنم که اگر طوفانی شوم، این آسیبها را تحمل میکنم.
هوش مصنوعی: زمانی که لباس ناموس و ننگ تکراری و کهنه شده، اگر بخواهم میتوانم لباسی نو بر تن کنم و در عین حال عریان بمانم.
هوش مصنوعی: من میخواهم از حسد و دشواریهایی که برایم پیش آمده، بهرهبرداری کنم. مثالی برای این وضعیت این است که اگر من نگهبان چشمه حیات بشوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چند همچون مرغ شب از تاب خور پنهان شوم
وقت شد تا پرفشان چون بلبل بستان شوم
تا بکی چون زاغ اندر باغ آیم با خزان
عندلیبم کن که تا زیب بهارستان شوم
تا بکی باشم سکندروار در ظلمات نفس
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.