گنجور

 
کلیم

صد رنگ ناله دارد بیمار زندگانی

اینست عندلیب گلزار زندگانی

گر دیده را ببندم، راه نفس بگیرد

از بس کناره گیرم از کار زندگانی

با کاروان هستی دیدیم، یک متاعست

جز شکوه نیست چیزی دربار زندگانی

در کیش عشقبازان اسلام چیست؟ دانی

از تیغ او بریدن، زنار زندگانی

با آب تیغ خوبان خاصیت سرابست

کز هر دو گردد آسان دشوار زندگانی

یک مرهمست و صد زخم، کی می شود تلافی

بیش از گلست خارش گلزار زندگانی

شهرت که باشد آفت نزدیک هر خردمند

دانی که آن کدامست اظهار زندگانی

از شهر بند هستی بیش از اجل برون شو

تا بر سرت نیفتد دیوار زندگانی

یکدم نشد که گردد ساکن غبار آهم

بی گرد نیست گویا رفتار زندگانی

تا کی کلیم خواهی عمر دراز از ایزد

کوته چرا نخواهی آزار زندگانی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode