زلف تو که طفلان هوس را شب عیدست
شامیست که آبستن صد صبح امیدست
تا رفته، باو نامه ننوشته فرستم
یعنی که زهجران توام دیده سفیدست
عاقل سر فرمان نکشد از خط ساغر
پیر است شراب کهن و عقل مریدست
من مست بهشیاری چشم تو ندیدم
مدهوش ولی با همه در گفت و شنیدست
از بس تنم از فرقت می در رمضان کاست
انگشت نماتر ز هلال شب عیدست
ما تشنه یکقطره، تو سیلاب محیطی
ساقی قدح نیمه زلطف تو بعیدست
سهلست کلیم از همه پیوند بریدن
چیزیکه بود مشکل ازو قطع امیدست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عاشقانه و عمیق گوینده نسبت به معشوقش پرداخته است. او زلف معشوق را به شبی زیبا و پرامید شبیه میکند و ابراز میکند که از دوری او غمگین و چشمش سفید شده است. در این اشعار، گوینده به تاثیرات شراب و عقل نیز اشاره میکند و میگوید که مستانه به چشم معشوقش خیره شده و هرگز فراموشش نمیکند. همچنین، او از فراق و دوری معشوقش رنج میبرد و به تشنگی ناشی از این جدایی اشاره میکند. در پایان، گوینده بیان میکند که قطع امید از معشوق سختتر از هر چیز دیگری است.
هوش مصنوعی: زلف تو همچون جشنوارهای است که آرزوها و خواستههای جوانان را پر میکند، مانند شامی که انتظار صبحهای روشن و امیدوارکننده را دارد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که او رفته، من نامهای نمینویسم تا به او بگویم که از دلتنگی تو موهایم سفید شده است.
هوش مصنوعی: عاقل هرگز از دستورات و راهنماییهای بزرگترها سرپیچی نمیکند، زیرا شراب کهن و با کیفیت، عقل را به پیروی از خود وا میدارد.
هوش مصنوعی: من در حالت مستی، نتوانستم بهوضوح از چشم تو چیزی ببینم. اگرچه به نظر میرسد که کسی در حال صحبت و گفتگو باشد، اما من در حقیقت خواب و بیخبری را احساس میکنم.
هوش مصنوعی: به دلیل جداییام در ماه رمضان، جسمم مانند هلال ماه عید، لاغر و بیحال شده است.
هوش مصنوعی: ما به شدت نیازمند حتی یک قطره آب هستیم، در حالی که تو دریایی از نعمتهای لطف خود هستی. این طور به نظر میرسد که به ما نمیتوانی یک پیاله از آن محبتت بدهی.
هوش مصنوعی: کلیم (موسای پیامبر) میگوید: قطع کردن همه ارتباطات کار سادهای است، اما در واقع، دشواری در قطع امید از چیزی است که به آن وابسته بودهایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا او به همه ملک شهنشاه عمیدست
در ملک ورا هر که عمیدست عبیدست
دیدار همایونش فرخنده چو عیدست
با جود قریب آمد و از بخل بعیدست
خطّی است که بر عارض آن ماه تنیدست
یا دست فلک غالیه بر ماه کشیدست
یا رهگذر مورچگان است به گلبرک
یا بر سمن تازه بنفشه بدمیدست
در جمله یکی خط بدیع استکه آن خط
[...]
افسوس بر آن دیده که روی تو ندیدهست
یا دیده و بعد از تو به رویی نگریدهست
گر مدعیان نقش ببینند پری را
دانند که دیوانه چرا جامه دریدهست
آن کیست که پیرامن خورشید جمالش
[...]
عیدیست مبارک که کس آن عید ندیدست
وز باد صبا هیچ کس آن بو نشنیدست
در گوش دل آمد سحر از هاتف غیبم
کین عید به بخت شه شه زاده سعیدست
ایام خزانست ولیک از نظر لطف
[...]
صبح است و بهار است و گل و نقل و نبید است
ساقی قد و شاهد می و نی ناله کشیدست
صبح از طرف مشرق و سرو از کنف جوی
وان سبزه ی خط زان لب دلجوی دمیدست
زاغ از قبل شاخ خزید ست بکنجی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.