ز کلک مرحمت دوست تیره ایامم
طفیل احمد و محمود می برد نامم
اگر سحاب کرم سنگ خاص من سازد
بسی به است ز باران رحمت عامم
اگر ز گوشه خاطر نرانده است مرا
چرا بگوشه مکتوب می برد نامم
ز ننگ، نامم چون نامه وا نخواهد شد
همان به است که خوشدل کند به پیغامم
بجز ترقی وارون ندیدم از طالع
همیشه رشک به آغاز برده انجامم
گرفته آینه مهر زنگ از صبحم
زبان بشمع سیه تاب گشته از شامم
ببزم عشرتم ار لب بخنده بگشاید
زمانه خون سیاووش خواهد از جامم
بباغ بی در و دیوار روزگار چو گل
همیشه منتظر دستبرد ایامم
کلیم در اثر بخت واژگون منست
که می شود شکر لطف حنظل کامم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حال و روز شاعر است که در آن با نگرانی و افکار عمیق به زندگی خود نگاه میکند. او از لطف و مرحمت دوستانش یاد میکند و به پیوند میان خود و دیگران اشاره دارد. شاعر احساس میکند که زندگیاش تحت تاثیر روزگار سخت و نامساعد قرار دارد و به نوعی ناپایدار است. او به بدیها و مشکلات روزگار اشاره کرده و از امید به تغییر در آینده صحبت میکند. در نهایت، شاعر از تلخیهای زندگی و ناملایمات تاریخی خود سخن میگوید و این که گاهی متوجه میشود که زندگی بر وفق مراد او پیش نمیرود، و از این رو در جستجوی خوشی و شادمانی است.
هوش مصنوعی: از مهربانیهای دوست، روزهای سیاه و سخت من تحت تأثیر نام احمد و محمود قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: اگر ابر مهربانی تنها برای من بارش کند، این بسیار بهتر از باران عمومیت رحمت است.
هوش مصنوعی: اگر مرا از یاد نبردی، پس چرا نامهات به نام من است؟
هوش مصنوعی: به خاطر ننگ و شرم، نام من مانع از این میشود که پیام من به خوبی دریافت شود؛ بهتر است که این وضعیت ادامه پیدا کند و مردم را خوشحال کند.
هوش مصنوعی: به جز پیشرفت منفی، هیچ چیز دیگری از سرنوشت نداشتهام که همیشه به آغاز حسرت میخورد و به انتها مینگرد.
هوش مصنوعی: من چهره خود را از نور محبت پنهان کردهام و زبانم همچون شعلهای سیاه شده است، زیرا از تاریکی شب متاثر هستم.
هوش مصنوعی: اگر در مجلس خوشی، لبخندی بر لبان او بگذارد، زمانه مانند خون سیاووش، از جام من خواهد ریخت.
هوش مصنوعی: در باغی که نه در دارد و نه دیواری، من همچون گلی هستم که همیشه منتظر تغییرات و گزندهای روزگار هستم.
هوش مصنوعی: کلیم به دلیل بخت بدش دچار ناراحتی و عذاب شده است، ولی با این حال، لطف و محبت دیگران به او باعث میشود که در این وضعیت سخت هم طعم شیرینی را احساس کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چنین ز شرم که گردید سرنگون جامم
که از نگین چو نم از جبهه میچکد نامم
سرشک پرده در حسرت تبسم کیست
برون چو پسته فتادهست مغز بادامم
به خامشی چه ستم داشت لعل شیرینش
[...]
چنان ز عشق تو بدنام خلق ایامم
که کس ز ننگ بر کس نمی برد نامم
عجب ز شربت وصل تو گر شود شیرین
ز زهر هجر تو این سان که تلخ شد کامم
مجوی از دلم آرام دیگر ای همدم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.