عاشق از حیرت درین وادی به جایی میرسد
تا نگردد راه گم کی رهنمایی میرسد
خون خود بر گلرخان شهر قسمت میکنم
هرکه میآید به دست او حنایی میرسد
رشک بر سنگ فلاخن برده سرگردانیم
کو پس از سرگشتگی آخر به جایی میرسد
گرچه سیلم برنمیدارد ز راه انتظار
میروم از جا اگر آواز پایی میرسد
با رخت افسانه گلشن ز بس کوتاه شد
نه ز گل بویی نه از بلبل نوایی میرسد
وعده وصلت به دل گر میدهم بر من مخند
هرکه بیند خسته را گوید شفایی میرسد
در سر کوی تغافل نیستم بیکس کلیم
گر به فریادم نگاه آشنایی میرسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی احساسات عمیق و حیرت عاشق در جستجوی عشق و وصال است. شاعر به توصیف وضعیتی میپردازد که در آن عاشق به دنبال راهنمایی میگردد تا گم نشود و در عین حال، با آرزوهایی از قبیل تقسیم عشق خود بر گلهای محبوب و امید به رسیدن به معشوق، پر از شور و اشتیاق است. همچنین به انتظار و آرزوی وصال اشاره میکند و احساس خستگی و بیکسی را نمایش میدهد. در نهایت، با نگاهی به امید و انتظار، به جستجوی عشق ادامه میدهد و به وجود آشنایی که ممکن است به فریادش پاسخ دهد، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: عاشق در این مسیر پر از شگفتی به نقطهای میرسد که دیگر راهش را گم نمیکند، چرا که راهنمایی برایش پیدا میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که به این شهر میآید، به نحوی با زیباییهای آن مرتبط میشود و من خودم را فدای این زیباییها میکنم.
هوش مصنوعی: دچار حسادت و هراس از خطرهایی هستیم که در زندگی با آنها روبهرو میشویم، اما بعد از تجربههای سخت و سردرگمی، به مقصد نهایی و مطلوب خود خواهیم رسید.
هوش مصنوعی: هرچند باران باریدن را متوقف نمیکند، اما من در حال انتظار هستم و هرگاه صدای پای کسی به گوشم برسد، از جا خواهم برخاست.
هوش مصنوعی: به خاطر کوتاه بودن سفر بهشت و رویای زیبایی آن، نه بوی گلی به مشام میرسد و نه صدای بلبلان از آنجا به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: اگر به دل کسی وعده وصل تو را بدهم، بر من مسخره نکن. هر کسی که فرد خستهای را ببیند، میگوید که درمانی خواهد رسید.
هوش مصنوعی: من در کوی بیتوجهی تنها نیستم، کلیم. اگر کسی به فریاد من گوش دهد، ممکن است چهره آشنایی پیدا شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از دم جانبخش نی دل را صفایی میرسد
روح را از نالهٔ او مرحبایی میرسد
گوییا دارد ز انعامش مسیحا بهرهای
کز دم او دردمندان را دوایی میرسد
یا مگر داود مهمان میکند ارواح را
[...]
بر دلم هردم جفای بیوفایی میرسد
وه که بر جان من از هر سو بلایی میرسد
روزگاری شد که در وادی حیرت ماندهام
نه رهی پیدا شد و نه رهنمایی میرسد
قصد جان دارد فراق و وعده دیدار او
[...]
هردم از غیبم به گوش دل ندایی میرسد
کز پیِ هر درد تشریف دوایی میرسد
پر منال ای دل چو نی از بینوایی هر نفس
چون به قدر حال هرکس را نوایی میرسد
هرکس از دیوان قسمت چون نصیبی میبرند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.