تو ز روی مهربانی بمیان مگر در آئی
که کنند صلح با هم شب ما و روشنائی
دل خونچکان بزلف تو هنوز هست خندان
که شود ز دستباری کف شانه ها حنائی
برهش قدم ز سر کن، بفکن کلاه نخوت
که بکام خویش سالک رسد از برهنه پائی
ز طلب همان چو حرمان کندت شکسته خاطر
که شکستگی گدا را بود آلت گدائی
پر تیر چون ندارم که ز مردمان گریزم
چو هدف نهاده ام تن بزبان آشنائی
بشکنجه حوادث درم کف بخیلم
بکدام آشنائی بزنم در رهائی
ز پی قبول عامه به ریا بکوش زاهد
چه روی بشهر کوران بامید خودنمائی
خم زلف یار دارد سبق قناعت ما
که شکست تا که باشد نخوریم مومیائی
سر دیگ همت خود، فلک آنزمان گشاید
که گدا بکاسه دستش نرسد ز بینوائی
تو که صد وسیله جوئی که کسی بدامت آید
ز کلیم بی بهانه ز چه می کنی جدائی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و جدایی و پیچیدگیهای روابط احساسی است. شاعر از معشوق خود میخواهد که با مهربانی وارد زندگیاش شود و صلحی میان شب و روشنایی برقرار کند. او به دل خونین خود اشاره میکند که با وجود درد، هنوز شاداب است. شاعر از معشوق میخواهد که از خودخواهی دست بردارد و به دنبال آرامش باشد. همچنین به سختیهای زندگی، جدایی و تفاوتهای انسانی اشاره میکند و خواستار همدلی و نزدیکی است. وی با بیتابی انتظار دارد که سرنوشت به او اجازه دهد تا از فقر و رنج رهایی یابد و به یاد میآورد که نمیتواند خود را از دیگران دور کند. در نهایت، او به جدایی از معشوق و تلاش برای جلب توجه اشاره دارد و از نیاز به همدلی و اتصال یاد میکند.
هوش مصنوعی: تو با مهربانی به میان بیا تا شب ما و روشنی با هم صلح کنند.
هوش مصنوعی: دلِ من که پر از درد و غم است، هنوز هم به خاطر موهای تو شاد و خندان است. شاید روزی این شادی به خاطر زیبایی و لطافت موهایم از بین برود.
هوش مصنوعی: برهش را از سر زمین بردار و کلاه غرور را از سرش بگذار. زیرا کسی که با پاهای برهنه و بیغرض به راه خود ادامه میدهد، به خواستهاش میرسد.
هوش مصنوعی: وقتی که از چیزی که میخواهی ناامید شوی، دل شکستهای پیدا میکنی. این شکستن دل شبیه به حال گداست که از نداشتن به درستی احساس ذلت میکند.
هوش مصنوعی: چون تیر ندارم که از انسانها فرار کنم، خود را در تیررس قرار دادهام و با زبان آشنایی با آنها ارتباط برقرار میکنم.
هوش مصنوعی: در زیر بار مشکلات و حوادث زندگی، دیوانه شدهام و نمیدانم باید به کدام آشنا مراجعه کنم تا از این وضعیت نجات پیدا کنم.
هوش مصنوعی: به خاطر جلب توجه مردم و برای نشان دادن خود، زاهد تلاش نکن که در دنیای کوردلان، امید به دیده شدن داری.
هوش مصنوعی: خم زلف یار به ما یاد میدهد که باید قناعت کنیم، چرا که در حال حاضر چنان زیبایی ما را مجذوب کرده که دیگر نیازی به چیزهای دیگر نداریم.
هوش مصنوعی: زمانی که تو تلاش و همت خود را در کارها به کار بگیری، تنها در آن موقع است که آسمان به تو فرصتهای خوبی میدهد وگرنه اگر کسی در فقر و تنگدستی باشد، هیچ کمکی به او نمیشود.
هوش مصنوعی: اگر تو همیشه به دنبال بهانههایی هستی تا دیگران را به خود جذب کنی، پس چرا از کسی که به راحتی و بدون هیچ دلیل خاصی به سویت میآید، دوری میکنی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پسرا، ره قلندر سزد ار به من نمایی
که دراز و دور دیدم ره زهد و پارسایی
پسرا، می مغانه دهی ار حریف مایی
که نماند بیش ما را سر زهد و پارسایی
قدحی می مغانه به من آر، تا بنوشم
[...]
هله عاشقان بشارت که نماند این جدایی
برسد وصال دولت بکند خدا خدایی
ز کرم مزید آید دو هزار عید آید
دو جهان مرید آید تو هنوز خود کجایی
شکر وفا بکاری سر روح را بخاری
[...]
خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی
چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی
چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیایی
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی
[...]
نه قرار داده بودی که شبی به خلوت آیی
بگذشت روزگاری و نیامدی کجایی
به وصال وعده کردی و دلی که بود ما را
به امید در تو بستیم و دری نمیگشایی
به سرت که تا به رویت نظری ربوده کردم
[...]
دل ما بغمزه بردی، رخ مه نمی نمایی
بکجات جویم، ای جان، ز که پرسمت؟ کجایی؟
بگشا نقاب و آن رو بنما بما،که ما را
بلب آمدست جانها ز مرارت جدایی
بنماند جانم از درد و بماند تاا قیامت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.