گنجور

 
کلیم

پیشی ار خواهی بهر پس مانده همراهی گزین

سربلندی بایدت دیوار کوتاهی گزین

در ره عصیان هم ایدل همتی باید بلند

بهتر از شیطان رفیق راه گمراهی گزین

روز از خجلت بکاه آنجا که شب مهمان شدی

گر غیوری شیوه شمع سحرگاهی گزین

حرمت این خانه را لایق نباشد هر چراغ

از برای کعبه دل شمع آگاهی گزین

پا چو از درها کشیدی، گنج در دامن بیاب

دیده از دنیا چو بستی هر چه می خواهی گزین

تا نمانی از گرانی ناامید از جذب عشق

از درون جان کاهی از بیرون رخ کاهی گزین

پادشاهان با نزاکت بار عالم می برند

بار بر عالم گذار و فقر بر شاهی گزین

گر درون لبریز نشتر باشدت از نیش خلق

لب مبند از شکوه کس مشرب ماهی گزین

رهبر عامی کلیم از وی عصا بهتر بود

در طریقت مرشدت گر اوست گمراهی گزین

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
بیدل دهلوی

خواه غفلت پیشگی‌ کن خواه آگاهی ‌گزین

ای عدم فرصت دو روزی هر چه می‌خواهی‌گزین

ذره تا خورشید امکان‌گرم از خود رفتن است

یکقدم با هر چه جوشد شوق همراهی‌گزین

هر قدر غفلت فزونتر لاف هستی بیشتر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه